سینماپرس: عوامل سریال تلویزیونی «شاهرگ» ضمن تأکید بر دشواریهای بازسازی کامل وقایع دهه ۶۰ در یک مجموعه نمایشی تأکید کردند بخشی از داستانهای سریال برگرفته از واقعیتهای تاریخی است.
به گزارش سینماپرس، نشست رسانهای سریال تلویزیونی «شاهرگ» به کارگردانی سیدجلال اشکذری و تهیهکنندگی محمدرضا شفیعی با حضور عوامل این سریال پیش از ظهر امروز چهارشنبه ۱۵ مرداد در صداوسیما برگزار شد.
سیدجواد هاشمی از بازیگران این مجموعه، در ابتدای این نشست با اشاره به نقش خود در سریال «شاهرگ» بیان کرد: خوشحالم که با اینکه نقشم کم بود اما بازخورد خوبی از آن داشتم و حتی برخی نوجوانان تماس میگرفتند و واکنشهای مثبتی نشان میدادند.
دشواری روایت وقایع دهه ۶۰
حسین پاکدل دیگر بازیگر این سریال نیز در ادامه گفت: دوست دارم به همه شهدای صداوسیما که تعدادشان کم نیست اشاره کنم و اگر امروز میتوانیم از «شاهرگ» حرف بزنیم به برکت اینهاست.
وی افزود: میگویند جنگ و انقلاب پدیده غریبی است. جنگ را عدهای شنیدند و عدهای دیدهاند. ماجراهای دهه ۶۰ وقایعی بود که منحصراً در زمان خودش قابل تحلیل است و اگر الان صحنههای جنگ را عین به عین بازسازی کنید آنقدر خلوص و صداقت در بالا خواهد آن بود که الان ممکن است بگویند ریاکاری است.
این بازیگر باسابقه تلویزیون اضافه کرد: ساخت فیلم و سریال درباره دهه ۶۰ بسیار سخت است، اگر توقع ما این باشد که یک اثر تنها گوشهای از اتفاقات آن سالها را نمایش دهد، بردهایم. هیچ کاری نمیتواند آن اتمسفر را بهطور کامل نمایش دهد، چون آن سالها دنیای دیگری بود و گاهی فکر میکنید کهکشان دیگری بود و آن میزان از صداقت غیرقابل تقلید است.
وی در پاسخ به سوالی درباره نظرش نسبت به نقدهایی که از این سریال در فضای مجازی مطرح میشد بیان کرد: فضای مجازی چشمهای ناظری است که باعث میشود لحظات تنهایی و خلوت ما هم در منظر دید جهان قرار بگیرد و میبینیم
پاکدل به برخی از حواشی مجازی اشاره و عنوان کرد: گاهی میبینم با مقایسه این زمان و آن زمان حجم مشکلات را بیشتر نشان میدهند، ولی جنایت، فقر و فلاکت دزدی همه اینها در دهه ۶۰ هم بود اما هیچ رسانهای برای نمایش آن نبود، از زمانی که این رسانهها ایجاد شد حجم این فجایع هم پایین آمده است. نه من معیار خوبی هستم و نه فضای مجازی برای تحلیل آنچه پیش روی ماست.
تعمدی در شباهت کاراکترها با «ماجرای نیمروز» نداشتیم
اشکذری کارگردان سریال در ادامه درباره مقایسههایی که بین کاراکترهای این سریال با برخی کاراکترها در فیلمهای چون «لباس شخصی» و یا «ماجرای نیمروز» رخ داده است، گفت: تیپهای آن دهه یا ریش داشتهاند یا سبیل، مثلاً شخصیت فرخ را میگفتند به کاراکتر ماجرای نیمروز نزدیک است. شخصیتهای کار ما با کارهای مشابه این چنین مقایسه میشود اما به عمد نبوده است. یکی از دوستان گفت شروع سریال شبیه فلان کار است، اما باید این را دانست که فرماندهان را نمیتوان از جزیره کیش آورد و باید نشان داد در آن زمان پای عملیات بودهاند.
وی اضافه کرد: این فرماندهان همه در جنگ و پای کار بودهاند و هر کاری میخواهد ساخته شود آدمها یا باید از جنگ وارد کار شوند یا عملیات، با این حال ما یک تیم چک و خنثی را از دانشگاه وارد روایت میکنیم.
این کارگردان درباره تحقیقات سریال نیز گفت: وقتی وارد تولید شدم کتابهای آن دوره، فیلم و عکس همه را گذرانده بودم و با این حال آن دوره فضای پر اتفاقی داشته است و باعث میشود برخی چیزها بیشتر برجسته شود. من یک سریال و یک سینمایی دهه شصتی کار کردهام بنابراین شناخت داشتهام اما سعی کردم کم کاری نکنم و فضای سریال را به دهه ۶۰ نزدیک کردیم.
وی افزود: این سریال ۱۸۰ لوکیشن متنوع داشت و یکی از دغدغههای اصلی این بود که برای این همه لوکیشن فضاسازی کنیم.
خیلی از اتفاقات «شاهرگ» واقعی است
محمدرضا شفیعی تهیه کننده سریال نیز اظهار کرد: اساساً برای پرداختن به دهههای ۵۰ و ۶۰ لازم است مراقبتهای بسیاری صورت بگیرد. نمیشود گفت ما هر آنچه را در آن زمان بوده است را به تصویر درآوردهایم. ما دنبال ساخت سریالی بودیم که قهرمانهایش چند نیروی امنیتی بودند که قرار بود جلوی خرابکاریهای منافقین را بگیرند و خیلی از اتفاقات سریال واقعی است.
وی افزود: من افسوس خوردم که خیلی از قصهها و اتفاقات واقعی را نتوانستیم بگوییم. خیلی از اتفاقاتی که از طرف همکاران موردنقد قرار میگیریم که چرا باید دختر دایی یکی از شخصیتهای امنیتی مجاهد باشد. در خانوادهای که پدر آیتالله است یک بچه در جنگ شهید میشود یکی مجاهد است و اعدام میشود آن دوران فضای غبارآلودی دارد.
اشکذری نیز درباره دغدغهاش نسبت به ساخت این سریال اظهار کرد: آن فضا پر از جذابیت است و باعث میشود قصههای شکل بگیرد که حتی باورش سخت است. من این فضا را دوست دارم و اگر کار درست انجام شود استقبال خوبی میشود. مخاطب سریال و فیلم سینمایی خوب در این زمینه دیده است و از ما توقع کار بد ندارد. به لحاظ کارگردانی، صحنه و فیلمنامه برای هر فیلمسازی کاری پرچالش است.
وی افزود: برای مخاطب هم جذابیت دارد از نوع لباسهای آن زمان تا دیالوگ گفتن و ارتباط گرفتن و حتی نوع عاشق شدن آنها متفاوت است. سعی کردیم لحظاتی را به تصویر بکشیم و البته سختیها را هم از قبل میدانستیم. من هر روز که سکانسها را از شب قبل میدیدم مثل شب امتحان استرس میگرفتم.
سینماپرس: با حکم وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی مدیرکل دفتر برنامهریزی، آموزش و توسعه مشارکتهای امور قرآن و عترت، مدیرکل دفتر تبلیغ و ترویج فعالیتهای قرآن و عترت و مدیرکل دبیرخانه شورای فرهنگ عمومی منصوب شدند.
به گزارش سینماپرس، در حکم سید عباس صالحی خطاب به سید فخرالدین اسماعیلی سوق مدیرکل جدید دفتر برنامهریزی، آموزش و توسعه مشارکتهای امور قرآن و عترت آمده است:
«بنا به پیشنهاد معاونت محترم قرآن و عترت و به موجب این حکم به سمت ” مدیرکل دفتر برنامهریزی، آموزش و توسعه مشارکتهای امور قرآن و عترت ” منصوب میشوید.
امید میرود با استعانت از خداوند متعال و بهرهگیری از نیروهای متخصص و کارآمد در زمینه برنامهریزی و نظارت بر مراکز و واحدهای آموزشی در موسسات قرآن و عترت و توانمندسازی فعالان قرآنی، طراحی نظام آموزشی، ارتقای کمی و کیفی مراکز و موسسات، انجمنها و کانونهای قرآن و عترت و گسترش نهادهای مردمی و سایر وظایف محوله موفق و موید باشید.»
همچنین در حکم وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی به مرتضی خدمتکار مدیرکل جدید دفتر تبلیغ و ترویج فعالیتهای قرآن و عترت آمده است:
«نظر به تجربیات ارزنده اجرایی جنابعالی و بنا به پیشنهاد معاونت محترم قرآن و عترت به موجب این حکم به سمت ” مدیرکل دفتر تبلیغ و ترویج فعالیتهای قرآن و عترت ” منصوب میشوید.
امید میرود با استعانت از خداوند متعال و بهرهگیری از کلیه ظرفیتهای موجود و نیروهای کارآمد در زمینه برنامهریزی و ارتقاء مهارتهای تبلیغی و ترویجی امور قرآن و عترت، جلب مشارکت و نظارت بر عملکرد دستگاهها و نهادهای عمومی و مردمی موفق و موید باشید.»
در حکم سید عباس صالحی به اسماعیل شفاعی مدیرکل جدید دبیرخانه شورای فرهنگ عمومی نیز آمده است:
«نظر به تجربه، تعهد و شایستگی جنابعالی به موجب این حکم به عنوان “مدیرکل دبیرخانه شورای فرهنگ عمومی” منصوب میشوید.
ضمن آرزوی توفیق از خداوند متعال، امید است با هماهنگی دبیر شورای فرهنگ عمومی و تلاش و پشتکار و بهرهمندی از نیروهای خدوم و همدلی با معاونتها و مدیریتهای دبیرخانه در پیشبرد اهداف، برنامهها و وظایف محوله در جهت ارتقاء ارزشهای اصیل فرهنگ عمومی موفق و موید باشید.»
یادآور میشود پیش از این حجتالاسلام والمسلمین محمدعلی خسروی مدیرکل دفتر برنامهریزی، آموزش و توسعه مشارکتهای امور قرآن و عترت، اصغر امیرنیا مدیرکل دفتر تبلیغ و ترویج فعالیتهای قرآن و عترت و فاضل عبادی مدیرکل دبیرخانه شورای فرهنگ عمومی بودند.
سینماپرس: فیلم سینمایی «حوا، مریم، عایشه» در زمره آثار موسوم به «ملودرام خاورمیانهای» و سینمای «خرابشهر» (dystopia) قرار میگیرد که در شرایط ولنگاری فرهنگی و در پرتو جهالت و یا حماقت مدیریت فرهنگی کشور توانست تا در دوران پسا بازگشایی سینماهای ایران به نمایش درآید.
حمید خرمی/ فیلم سینمایی «حوا، مریم، عایشه» در زمره آثار موسوم به «ملودرام خاورمیانهای» و سینمای «خرابشهر» (dystopia) قرار میگیرد که در شرایط ولنگاری فرهنگی و در پرتو جهالت و یا حماقت مدیریت فرهنگی کشور توانست تا در دوران پسا بازگشایی سینماهای ایران به نمایش درآید.
«ملودرام خاورمیانهای» عنوان عمومی آثار و تولیداتی است که مبتنی بر آن کارگردان سعی دارد تا با ابژه «زن و جنگ» و تحت لوای واژه آسیبشناسی (pathology) اقدام به فلاکت نمایی جامعه مبدأ خود نماید. جامعه ای که عموما در برگیرنده ملل مسلمان شرقی می باشد. در این راستا کارگردان اثر نیز با استفاده از همین روش سعی نموده تا با جلب نظر جشنواره های غربی به آلاف و الوفی در صنعت سینما رسیده و وجاهتی از برای خود کسب نماید. |
فیلم سینمایی
«حوا، مریم، عایشه» برای نخستین بار در آذرماه سال ۱۳۹۸ هجری شمسی به اکران عمومی در کشور گذاشته شد. اکرانی با حمایت همه جانه طیف منوالفکر؛ آن هم در حیاط خلوت گروه سینمایی هنر و تجربه! مجموعه ای که طی سال های اخیر توانسته نقش به سزایی را در اشاعه
ولنگاری فرهنگی ایفا نماید!
فیلم سینمایی «حوا، مریم، عایشه» محصول مشترک سینمای افغانستان و ایران است. اثری به کارگردانی خانمی افغانی الاصل به نام صحرا کریمی و با تهیهکننده ای ایرانی و البته در صورت وضعیت تهیهکنندگی شرکت فرانسوی نوری پیکچرز که متعلق به کتایون شهابی است. اثری با ظاهری کاملا مستند گونه و موجه که فیلمبرداری آن در شهر و کوچه پسکوچههای کابل و در لوکیشن های واقعی و با حضور بازیگران و نا بازیگران افغانستانی انجام شد و البته امور پس از تولید فیلم، در ایران و با حمایت گسترده برخی نهادهای فرهنگی کشور به سرانجام رسیده است.
صغرا کریمی که پس از اخذ دکتری خود از دانشگاه هنر و فیلم جمهوری اسلواکی دیگر خود را صحرا کریمی می خواند. از موالید افغانستانی در جمهوری اسلامی ایران می باشد که در سال ۱۳۶۴ هجری شمسی به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی خود را در ایران گذراند و به عنوان بازیگر در چند فیلم ایرانی ازجمله فیلمهای رخشان بنی اعتماد به ایفای نقش پرداخت. البته دیری نپایید که صحرا کریمی در پرتو روابط با طیف منوالفکر سینمای ایران توانست به موقعیت اولیه دست یافته و مشاورت های صورت گرفته سبب شود تا وی پس از شرکت در فستیوال فیلم براتیسلاوا دیگر به ایران برنگردد و با تقضای پناهندگی ازکشور اسلواکی به تابعیت سوم دست یابد! البته عاملیت وی به عنوان یکی از دست پروردگان طیف منوالفکر و غرب زده جامعه ایران سبب شد تا روابط او با پیکره سینمای شبه روشنفکری ایران آنچنان عمیق شود که در رساله دکترای او که درباره موج نو سینمای ایران است نیز منعکس گردد. اما چند سالی است که صغرا کریمی با ژست و فیگور: «نخستین و تنها زن افغانستانی که دارای مدرک دکترای سینما» ؛ به تابعیت ابتدایی خود مراجعت نموده و ضمن تولید چندین اثر کوتاه و مستند و داستانی؛ هم اکنون به عنوان یکی از مدیران سینمایی افغانستان شناخته می شود. |
فیلم سینمایی
«حوا، مریم، عایشه» اثری در راستای
اهداف فرهنگی غرب در افغانستان می باشد. اثری که مبتنی بر
پروسه جامعه سازی مد نظر ایلات متحده در الگوی
جامعه اسلامی افغانستان سعی می کند تا نوعی غلیظ از
فمینیسم را به گروه مخاطب خود حقنه نموده و از این جهت به ترسیم
زنان تباه شده افغانی مبادرت می ورزد. این در حالی است که پس از اشغال افغانستان در سال ۲۰۰۱ میلادی و با ادامه درگیریهای ناتو، آمریکاییها ضمن افزایش حضور نظامی خود در این کشور، اقدام به گسترش سلطه نَرم خود در جامعه جنگ زده افغانستان نموده و از این جهت بود که با تمرکز بر
ایجاد مطالبات فمینیستی در میان
ملت مسلمان افغانستان سعی نمودند تا با استفاده از شعارهای فریبنده و برندهای تبلیغاتی موثری همچون
«قانون منع خشونت علیه زنان» ضمن استحاله
سبک زندگی اسلامی اقدام به جایگزینی
سبک زندگی غربی در میان توده های جامعه افغانستان نمایند.
استقرار رسمی ایلات متحده آمریکا در افغانستان و شروع سفرهای متعدد لورا بوش همسر رییس جمهور وقت ایالات متحده به این کشور به وضوح نشان داد که یکی از اولویت های اصلی ایالات متحده در نوع اقدامات نَرم خود در لایه فرهنگی های جامعه افغانستان؛ پیگیری یک برنامه بلند مدت راهبردی در راستای حیا زدایی با تمرکز بر جامعه زنان این کشور می باشد. هدفی که تا به امروز با سرعت و قوت به پیش رفته و گسترش پدیده هایی همچون سست شدن بنیان خانواده و کاهش موالید در این کشور مسلمان و تغییر ذائقه مصرف مردم به سمت کالاهای وارداتی و فلج نمودن بازار فروش تولید داخل از جمله دست آوردهای آن مبتنی بر منویات مد نظر ایلات متحده آمریکا می باشد. به عبارت دیگر؛ اعمال قدرت نَرم ایالات متحده آمریکا در افغانستان موجب پا گرفتن تفکرات تندرویانه فمینیستی و بهطورکلی تزریق روح مرد ستیزی بر بستر جامعه زنان این کشور و تعهد زدایی از پیکره ایشان گشت. تفکراتی که به دنبال آن نهاد خانواده، سنت و فرهنگ بومی این جامعه متزلزل شده و اساسا اصرار آمریکا بر عدم تأثیرپذیری جامعه مُدرن این کشور از اقوام شیعه و سنی افغانستان و حضور مداوم و مستمر شخصیت هایی همچون آنجلینا جولی (Angelina Jolie) در میان توده های عمومی جامعه افغانستان را می توان برای جا انداختن سبک زندگی آمریکا در میان ملت مسلمان افغان قلمداد نمود. |
در این شرایط است که شخصیتی آموزش دیده همچون
صحرا کریمی پا به عرصه فیلمسازی در جامعه افغانستان نهاده و با برندسازی از خود و تحت لوای عناوین جذابی همچون دکتر و … نخستین فیلم خود را با عنوان
«حوا، مریم، عایشه» تولید می کند. اثری که به ترسیم سه صحنه از سه ازدواج ناکام، یا بهتر بگوییم، سه صحنه از سه زن ناتمام و برزخ میان زن یا مادر بودن می پردازد. اثری سه اپیزودی و درباره قصه سه زن که باظرافت و به شکلی سینمایی در یکجا به هم وصل میشوند
.
در فیلم سینمایی
«حوا، مریم، عایشه»، شخصیت
حوا که نقش او را
«آرزو آریاپو» بازی کرده؛ کارگردان به ترسیم زن جوان سنتی مبادرت می ورزد که اکنون حامله است. زنی که نام او مخاطب را به یاد انسان های نخستین می اندازد. زنی که کار روزانه او رسیدگی به امور خانه، خدمت و پرستاری از مادر شوهری که سکته ناقص کرده و تحمل نق زدنهای پدرشوهر است. او از فشار حاملگی بهسختی راه میرود اما به دلیل بنیان نظام سنتی بهره بری از کالا، بار همه را باید بدوش بکشد و شبانه هم سفارش شوهر را برای مهمانداری از رفقای او تحمل کند و …
بخش عمده نمادهای تصویری فیلم سینمایی «حوا، مریم، عایشه» از پرنده داخل قفس پیرمرد، پیشک، تلههای موش، کبوتر و قرآن نمادهای جاافتاده در اپیزود «حوا» است. پدرشوهر پیر حوا، برای به دام انداختن پیشکی (گربه) که گویا پرنده او را خورده است شبانه تلههای موش را در حیات خانه پهن میکند اما در شب مهمانی و در تاریکی، این حوا است که به تله گیر میکند و با سنگینی خودش به زمین میافتد. اتفاقی که باعث سقط کودک در داخل رحم او میشود.
قصه دوم فیلم سینمایی «حوا، مریم، عایشه» بر محور شخصیتی با نام مریم است؛ زنی که به دلیل خیانت شوهرش، به تازگی از او جداشده است. زنی بظاهر مُدرن که به زبان انگلیسی مسلط است و از همه مهمتر در مقابل ظلم مردانه ایستادگی نموده و در برابر اصرارهای شوهرش برای بازگشت مصمم و قاطع مخالفت میکند. زنی که آمال و آرزویش رسیدن به آزادی و رهایی است از یوق مردان است و به همین جهت است که اکنون در موعد طلاق، بارداری خود را از شوهر پنهان میکند!
این قصه شبیه فیلم صحنههایی از یک ازدواج (Scenes from a Marriage) ساخته اینگمار برگمان (Ingmar Bergman) است، فیلمی که در سال ۱۹۷۳ میلادی تولید شد و طی ۱۶۷ به روایت قصه یک زن و شوهر تحصیلکرده می پردازد که زندگی دهسالهشان دچار بحران میشود. زن شوهری تحصیلکرده به نام یوهان و ماریا که یکی استاد انستیتویی تحقیقاتی است و دیگری متخصص مسائل حقوقی طلاق است و اکنون پس از گذشت این همه سال از زندگی مشترک و با وجود داشتن دو فرزند دختر به یکباره دچار طلاق عاطفی می شوند! |
در فیلم سینمایی
«حوا، مریم، عایشه» شخصیتی با نام
فرید همسر سابق
مریم است که اکنون با تماسهای تلفنی درصدد ارتباط دوباره با او است و از این جهت بخش عمده این اپیزود با نمای بسته و در داخل خانه
مریم میگذرد. حال آنکه فیلمساز از طریق کنشهای
مریم در هنگام مزاحمتهای تلفنی
فرید به روایت تنهایی، اندوه و مصائب کاراکتر فیلمش میپردازد.
در اپیزود دوم زندگی انسان افغانی، زندگی مرفه و مُدرن است و مریم و فرید هر دو از نسل باسواد افغانستان هستند. آن دو از هم جدا شدند اما با این وجود، نظام کنترل از راه دور حاکم بر جامعه سنتی افغانستان در قالب کنترل بر رفت و آمد و تلاش برای کنترل دوباره بر بدن زن هنوز حاکم است و در این میان مسئله عشق، بچهدار نشدن و آزار بیوقفه روح یک زن، بخشی از داستان مریم می باشد که توسط صحرا کریمی به تصویر کشیده شده است.
اما اپیزود سوم فیلم سینمایی «حوا، مریم، عایشه» ماجرای زندگی دختر افغانی به نام «عایشه» است. شخصیتی که نقش او را حسیبا ابراهیمی بازی کرده و همسایه حوا می باشد. دختری که دوستپسرش حامله شده و برای رهایی از عواقب این کار، دست به هر اقدامی میزند و اکنون وقتی خانواده پسر عمویش خواستگاری او آمدهاند، عایشه به سرعت قبول میکند و …
«عایشه» در این فیلم تصویری از یک دختر باسواد است که خصوصیت دوگانه دارد. دختری در میان سُنت و مدرنیته که نقش بازی میکند تا به هدفش برسد. او به عنوان یک دختر در جامعه افغانستان با طلا و هدایا خریداری میشود. اما طلای اهدایی نامزد جوان را به پول نقد تبدیل میکند تا بتواند پرده بکارت خودش را در بازار سیاه طبابت بدوزد! حال آنکه عایشه با دوستش به کلینیک خصوصی زنان میروند. اما برای شناخته نشدن به ابزار چادر متمسک می شود و چادری بر سر میکند و وارد اتاقی میشود که دو شخصیت قبلی فیلم یعنی حوا و مریم هم برای سقطجنین خود به آنجا آمدهاند.
در پایان کلیشه ای ترین قاب «حوا، مریم، عایشه» به نمایش گذاشته می شود و کارگردان به ارایه تصویری از جنین کودک روی دیوار و سه زنی که مقابل هم نشستهاند مبادرت می نماید. تصویری که در پسزمینه آنها و در قاب پنجره این زندان، کبوترها پرواز میکنند و اینجاست که فیلم تمام میشود!
البته از نکات فُرمی فیلم سینمایی «حوا، مریم، عایشه» میتوان به تدوین غیر تداومی آن توسط مستانه مهاجر اشاره کرد که در آن به منطق گرافیکی، فوکس عمیق و چگونگی مونتاژ و کاربرد نشانه روانشناسی تمرکز شده است. این در حالی است که در تدوین غیر تداومی روابط گرافیکی و ریتمی با ساختارهای فرمی بیشتر از منطق روایی، تداوم فضایی و زمانی و جابهجایی کدهای میزانسن دارند. تدوین غیر تداومی و مبتنی به منطق گرافیکی ناشی از چندپارچهگی روایت و ایجاز است که در کنار تمرکز سینماگر بر پیام خاص فیلم، فضای سینمایی مناسبی را خلق میکند. مثلاً در پروسه پیوند نماها، سکانسها و فرمها منطق گرافیکی هیچ پرشی میان اپیزودها را متحمل نمیسازد. به نحوی که حتی در پایان بخش حوا، دوربین از اتاق نیمهتاریک حوا به صفحه تلویزیونی فوکس میکند که در آن شخصیت اپیزود دوم، یعنی مریم در حال گزارش دادن از حمله انتحاری در افغانستان است!
به این ترتیب فیلم سینمایی «حوا، مریم، عایشه» با رویکرد روایت موازی سه داستان را به عنوان اولین انتخابش در سینمایی کردن زندگی این سه شخصیت و مشکلات آنها برمیگزیند. این ساختار روایی، به شدت متأثر از توصیفهای ادبیاتی است. این در حالی است که توصیف از جمله اپیدمیهای رایج در روایتهای نمایشی است و کاربردش پیش کشیدن سطحی از روایت است که کنش فعالانه شخصیت را به حضور دراماتیک و منفعلانه او در بستر موقعیتنمایشی تقلیل میدهد و در واقع این سه زن را به سه «صورتک سخنگو» تبدیل نموده است. صورتک هایی که مانع از مواجهه مخاطب با خواسته اصلی شخصیتها میشوند. از این جهت انتخاب فیلم سینمایی «حوا، مریم، عایشه» برای نمایشی کردن زندگی شخصیتهایش به واسطه زبانی توصیفی و قرار دادن بستر روایت در سه خط موازی و … را می توان متاثر از سینمای شبه روشنفکری ایران قلمداد نمود. تولیداتی با عنوان سینمای اجتماعی که در نهایت قادر نیست و یا اساسا نمی خواهد راهکاری برای حل مشکلات جامعه ارائه کند.
اما در این میان سؤال مهمتر این است که چرا این فیلم باید تمام قامت در ایران حمایت و در این سطح از مقبولیت به اکران عمومی رسیده و مشمول بودجه های حمایتی گروه سینمایی هنر و تجربه شود؟ حمایت از اثری همچون فیلم سینمایی «حوا، مریم، عایشه» آنهم در شرایط تحریم و فشارهای حقوق بشری بر ضد ایران و پیگیری سند ۲۰۳۰ و بسیاری از موضوعات دیگر می تواند حکایت از فرماندهی واحدی داشته باشد که در قالب پروسه نفوذ فرهنگی مورد تعریف واقع شود!
وقتی در اوضاع فعلی، الگوی پیشرفت و آرمانشهر و وجاهت معنوی ایران در منطقه مطرح است، چرا مدبران بنفش بر خود فرض می دانند تا از امثال و نظایر فیلم سینمایی «حوا، مریم، عایشه» به صورتی چشمبسته و تمامقد حمایت کنند؟ فیلمی که بهواسطه تصویری از روابط فردی و اجتماعی نامتعارف و ناآشنا و ترویج علنی سقطجنین به عنوان یکی از آموزه های سند ۲۰۳۰، گوی سبقت را از بسیاری از شمایل فیلمهای ضد ایرانی خود همچون فیلم سینمایی «سنگسار ثریا»، یا حتی فیلم سینمایی «بدون دخترم هرگز» و… ربوده است! |
پُرواضح است که فیلم سینمایی
«حوا، مریم، عایشه» با استفاده از اسامی سه کهنالگوی اسلامی و در قالب اسامی مقدسی همچون
«حوا»، «مریم» و «عایشه» درصدد حقنه این باور غلط است که افغانستان به عنوان یک کشوری از مادر شهرهای اسلامی، دیگر به بنبست نسلی رسیده است و مادران این سرزمین در آستانه مادر شدن، ترجیح میدهند جنین این تمدن را سقط کنند!
به عبارتی دیگر؛ فیلم سینمایی «حوا، مریم، عایشه» تمام تلاش خود را معطوف ترسیم زنانی نموده که می خواهند به تولید نسلی که با درد و رنج همراه بوده و هست پایان میدهند. وقتی تولیدمثل از ستم دیدگی است نه نعمت و قدرت زایش، زنان خواهان سقطجنین در کنار هم نمایش داده میشوند. این در حالی است که حتی عایشه به عنوان نمادی که می تواند بی حرمتی به ساحت نبی مکرم اسلام را در پس ذهنی مخاطب خود تداعی نماید؛ دختر باردار از همخوابگی با عشقی است که جامعه آن را گناه میداند! درواقع «کودک» در زیرپوست این زنها در حال شکل گرفتن است اما به دلیل فقدان محبت و ولایت مردان و … ترجیح میدهند آن را سقط کنند. حال آنکه بلاهت و خیانت مردان را در یک جمود زیستی و مسخشدگی نشان میدهد که دیگر هیچ بذر و نطفهای از نسل این مردان در آن قابلکشت نیست؛ و از آنسو یک ماکتی از بنبست نسلی را از خلال پیرمرد و پیرزنی که فرتوت شدهاند نشان میدهد که گویا ضربان کند زندگی دیگر به شمارش انحطاط و مرگ افتاده است و هیچ راه برونرفتی هم از آن وجود ندارد.
از این جهت می توان چنین ادعا نمود که فیلم سینمایی «حوا، مریم، عایشه» از نمای نخست خود که لانگ شاتی از کابل، کلانشهر افغانستان است، اصرار دارد که از «زن» را به عنوان یک سوژه و به مثابه «مادر شهر» به مخاطب خود معرفی کند و تمدنی را نشان بدهد که نماینده سه کهنالگوی اسلامی و دینی، یعنی حضرت حوا علیها السلام، حضرت مریم علیها السلام و جناب عایشه با تصور ذهنی به عنوان یکی از همسران پیامبر اسلام، می باشند و حال این سه الگو، به بنبست و انقطاع تاریخی فرورفتهاند. یعنی حوا، که کهنالگوی «زن تمام» است، در این فیلم بهمثابه زن ناتمام و فاقد نسل معرفی میشود که در برهوت بیغیرتی و فقدان مردانگی، فرورفته است و در گیر جامعه مردسالار و هوس رانی می باشند که پرنده بازی برایشان از زن با ارزشتر است! همچنین فیلم سینمایی «حوا، مریم، عایشه» به نوعی به نوعی به ترسیم کهنالگوی حضرت مریم سلام الله علیها می پردازد و به عنوان مادر حضرت مسیح که تداعیگر پاکی و برگزیدگی است. شخصیتی که در قالب نمادین شخصیت اثر، علیرغم آن شکوه تمدنی و پیشرفتهای علمی، دیگر دچار افسردگی زنان (woman abuse) و بنبست آگاهی و گناه غریزی و محوشدگی عشق و ولایت شده است. در نهایت «عایشه» که به عنوان یک اسم اسلامی، در میان برادران اهل سنت شناختهشده است. اسمی که فیلم سینمایی «حوا، مریم، عایشه» با هویت بخشی به آن در صورت وضعیت شخصیت محوری اپیزود سوم سعی دارد تا برای مخاطب مسلمان، تفسیری نادرست از چهره پدر و ولی جامعه میسازد. «عایشه» نمایش یک ازدواج مصلحتی برای گریز از عواقب سنتی رابطه ممنوعه در نظام دینی و اجتماعی می شود و اگر چه اپیزود سوم از «عایشه» چهرهای مثبت میسازد، اما از منظر کلی فیلم، شخصیت «عایشه» به عنوان نسل جوانتر در همان جایگاهی میافتد که حوا و مریم هم پیش از او در آن افتادهاند؛ یعنی زندانی به وسعت یک جغرافیا. زندانی که هیچ رستگاری و معجزهای در آن وجود ندارد. فیلم سینمایی «حوا، مریم، عایشه» با وجهتسمیه قرار دادن این سه اسم دینی، درصدد بازنمایی یک خرابشهر اسلامی است. پس قطعا این بنبست نسلی اگر در کشورهای غربی و یا ایالات متحده آمریکا ساخته میشد، شاید از وجاهتی برخوردار بود، اما چرا فیلمسازان منوالفکر از ملل شرقی ترجیح دادهاند این فلاکت را به کشورهای خود نسبت بدهند!؟ سؤال این است که چرا اسامی این بانوان باید اسامی دینی باشد!؟ درحالیکه اسم خود کارگردان صغری بوده و حتی سایر شبه روشنفکران ایرانی و افغانی و … عموما اسامی ساده و معمولی دارند! |
در مجموع فیلم سینمایی
«حوا، مریم، عایشه» یک اثر به شدت
فمینیستی است که زنان مسلمان افغان را مشغول بازتولید یک چرخه تکراری به تصویر می کشد. زنانی که همچنان در تله سنت و مذهب اسیر بوده و به مثابه کالایی برای بهرهوری جامعه مردسالار پیرامونی خود فرض می شوند. این در حالی است که اثر به شکلی کلیشه ای از نظام نشانههای گفتاری بهره گرفته و مخاطب را با محصولی روبرو می نماید که در آن صدای
«زن» صدای غالب است و به شکل آگاهانه به حذف صدای مرد، استدلال مرد، عذرخواهی مرد، پشیمانی مرد و ابراز علاقه مرد میپردازد.
رویکرد فمینیستی در فیلم سینمایی «حوا، مریم، عایشه» به نحوی غلیظ است که حتی اگر چه «عایشه» به صراحت می گوید که: گاهی در این شهر معجزه رخ میدهد؛ اما مخاطب از ابتدا تا به انتها مشاهده می کند که این معجزه، چیزی جز فرار از دین و راهکارهای شریعت اسلامی نیست! و به گواه ترانه پایانی فیلم که تکخوانی یک زن است، میشنویم که میگوید «اگر جای عایشه بود میفهمیدی که دنیا جای گرگهاست» و یا «اصلاً به این دنیا نیا چون دنیا پر از گرگ است» و …؛ سخنانی که در قاب دوربین جا نشده و کارگردان مجبور شده تا در قالب دیالوگ به نحوی مخاطب خود را با آن آشنا سازد و در سایه بد ذات پنداری مردان، تیره روزی زنانی را حکایت کند که تنها جرمشان زن بودن است و به صورت مشخص بیان دارد که همین زن بودن است که باعث قربانی شدن آنها میشود و از این جهت فیلم، تراژیک است و تمام بار عاطفی مرگ کودک را شعری از شاعری افغانی با تابعیت انگلیسی به نام سهراب سیرت به دوش می کشد. شعری که در پس موسیقی پایانی به دوش رسیده و خواننده به آرامی میخواند: «گهوارگک در پهلویم خالی است…» |
در پایان باید یادآور شد که فیلم سینمایی
«حوا، مریم، عایشه» به هیچ عنوان درصدد حل معضل اجتماعی نمی باشد. بلکه کارگردان سعی دارد تا از پشت ساختار آرام فیلم، میزانسن، استفاده نکردن از موسیقی متن، تأثیرپذیری از اینگماربرگمن و میکل انجلو آنتونیویی یک بحران عاطفی، ژئوپولتیک فقر و فحشا، خیانت و رابطههای ناپایدار را در بطن جامعه اسلامی افغانستان به نمایش میکشد و از این جهت است که سعی می کند تا با نگاه محافظهکارانه از یکسو آموخته های خود از شیوههای رایج در طرح موضوعات مربوط با حقوق زنان در سینمای ایران را به تصویر بکشد و از سوی دیگر با غلبه لحنی شاعرانه و وابسته به تکنیکهای سینمایی برای نشان دادن زندگی سه شخصیت حاضر در فیلم بهره برده و به این طریق از خود وجاهتی برای آینده فرهنگ و هنر افغانستان محیا سازد.
علیرضا رئیسیان گفت: اصالت به سرمایه چندسالی است که در حوزه فرهنگ کشور باب شده و فقط منحصر به سینما نیست، در حالی که در هیچجای دنیا اصالت صرفا با سرمایه نیست و مهارت و کارایی آدمها مساله اول است.
به تازگی سازمان سینمایی لیست پروانه ساخت کارگردانهای فیلماولی را منتشر کرد.
ورود به سینما و دریافت مجوز برای کارگردانی از سالها پیش موضوع مهمی در سینمای ایران بوده است. شیوه دریافت مجوز کارگردانی و ساخت فیلم در اینسالها دچار تغییراتی شده است. برای بررسی بیشتر موضوع و اینکه اصولا روش دریافت مجوز کارگردانی چیست با علیرضا رئیسیان کارگردان، تهیهکننده که سالها رییس کانون کارگردانان بوده و نامش در لیست فیلماولیها به عنوان تهیهکننده وجود دارد گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
*آقای رئیسیان چهکسانی برای فیلمسازی به شما مراجعه میکنند؟ آیا آشنا هستند یا با واسطه معرفی میشوند؟
-درباره شخص من آقای قوامی پارسال دستیارم بود و درخواست کرد که برای ساخت اولین فیلم کمکش کنم. البته این دفعه اول نبوده و زمانیکه در کانون کارگردانان بودم جوانان زیادی مراجعه میکردند. از جنبه عمومی اما این کار از زمان مرحوم سیفالله داد به کانون کارگردانان واگذار شد.
*روش بررسی در آن دوره چطور بود؟
-در دو مقطع و هر ششماه یکبار درخواستها را بررسی میکردیم. یک سیستم ارزیابی داشتیم که کاملا حرفهای بود و به محتوا کاری نداشت. محتوا به وزارت ارشاد مربوط بود و ما صرفا استانداردهای حرفهای را بررسی میکردیم. نهادهای دیگر هم همینطور است. مثلا نظاممهندسی و نظام پزشکی برای اعطای مجوز، به اخلاقیات و اعتقادات کاری ندارند و مسائل حرفهای را مورد توجه قرار میدهد. من معتقدم الان هم باید به همین شیوه عمل شود.
*در کانون کارگردانان چهکسانی درخواستها را بررسی میکردند؟
-بیشتر از بیرون شورا بودند و البته یکیدونفر هم از شورای مرکزی حضور داشتند. هفتهای یک یا دو جلسه برگزار و این درخواستها بهطور مفصل بررسی میشد. سیستم نمرهدهی وجود داشت که براساس آن مواردی مثل ساخت فیلم کوتاه، دستیاری کارگردان، مدرک تحصیلی، فعالیتهای هنری و سینمایی و… ملاک نظر بود. سپس خروجی اینها ۱۰درصد از کل تولیدات یکسال سینمای ایران را دربر میگرفت و همین مقدار هم بهعنوان رزرو قرار میگرفت. آنهم بخاطر محدودیت فضای نمایش بود.
*محصول نهایی این ۱۰درصد راضیکننده بود؟
-اگر یادتان باشد آنزمان نظام درجهبندی وجود داشت. الف، الف ستارهدار و در کمترین حالت ب، درجه کیفی فیلمهای فیلمسازان اولی بود که ما به آنها مجوز میدادیم. حتی یک مورد وجود نداشت که فیلمسازی از فیلتر ما فیلم ساخته باشد و درجه محصولش پایین شود. هیچکدام از آنها درجه ج یا د که نمره پایینی بود دریافت نکردند.
*پس چرا شیوه اعطای مجوز کارگردانی تغییر کرد؟
-شیوه فوق وقت و انرژی بسیار زیادی از تیم نظارت و ارزیابی میگرفت. در سال۸۳ که آقای حیدریان معاونت سینمایی بود ۵۰۰نفرساعت وقت بابت اینکار شده بود. ضمنا بررسی مجدد درخواست معترضان هم بود که خودش کار مضاعفی بود. نکته بعدی هزینهبر بودن این کار بود. بههرحال این جلسات شامل حضور افراد و پذیرایی بود که همهاش خرج داشت. ارشاد بدون اینکه ریالی کمک کند و حتی این تفویص اختیار را رسما اعلام کند نظارهگر بود.
*تعویض اختیار بهصورت غیررسمی حاشیهساز نشده بود؟
-متاسفانه چرا! چون این موضوع از طرف ارشاد بهصورت شفاهی صورت گرفته بود، برخی حتی از شخص من به بیت رهبری و جاهای دیگر شکایت کرده بودند و معترض بودند که طبق قانون اساسی همه حق کار(منظور دراینجا فیلمسازی است) دارند درحالیکه در همهجای دنیا برای فعالیت تخصصی باید مجوز از آن صنف دریافت شود.
*در مورد حاشیه اخیر مجوز کارگردانی به یک چهره اینستاگرامی برخی از خود سینماگران معتقد بودند وقتی فردی اراده و سرمایه برای فیلمسازی دارد باید اجازه ساخت داشته باشد و اگر محصولش باکیفیت نباشد مردم خودشان آن را پس میزنند؛ نظر شما چیست؟
-به نظرم این بدترین توجیه در حوزه فرهنگ است. این اصالت دادن به سرمایه است. پس هرکس که در شبکههای ماهوارهای برنامه دارد هم فیلم بسازد! حتی برای یک کارگردان حرفهای شرایط سختی وجود دارد اما یکنفر چون پول دارد کار مدنظرش را انجام دهد. اصالت به سرمایه چندسالی است که در حوزه فرهنگ کشور باب شده و فقط منحصر به سینما نیست. در هیچجای دنیا اصالت صرفا با سرمایه نیست. مهارت و کارایی آدمها مساله اول است. در آمریکا هم این شکل نیست که به صرف پول داشتن بشود فیلم ساخت.
*نظرتان درباره تایید فیلمهای کوتاه او چیست؟
-مدعی هستند فیلمها توسط نماینده کانون کارگردانان در شورای فوق بررسی و تایید شده است. در زمان ما شش کارگردان در شورای نظارت کانون این کار را انجام میدادند، نه یکنفر! ضمنا ساخت یک فیلم کوتاه فقط نشاندهنده بخشی از توانایی فرد است و باید درکنارش مولفههایی مثل سابقه دستیاری و مشاور فرد هم بررسی شود. نقش مشاور بسیار مهم است. او کارگردانِ مشاور است نه مشاور کارگردان.
*باتوجه به شرایط نامناسب اقتصادی شما به عنوان تهیهکننده چطور حاضر میشوید با یک کسی که علاقمند به فیلمسازی است همکاری کنید؟ سرمایه از کجا میآید؟
-به صرف درخواست و دریافت پروانه ساخت فیلمی ساخته نخواهد شد. البته اگر کسی با پول برای فیلمسازی اقدام کند حتما یک قدم جلوتر است. پول فقط یک بخش کار حرفهای است. به نظر من پروسه تایید صلاحیت کارگردان فیلم اول باید با نامه رسمی ارشاد به کانون کارگردانان تفویض و بازگردانده شود و در اَنجا صلاحیت کسانی که میخواهند فیلم اولشان را بسازند مورد ارزیابی قرار بگیرد.
*فارس