X

جزئیات وبلاگ

دفتر سینمایی

نام خیلی از تهیه‌کننده‌ها در تئاتر، دروغی بیش نیست – اخبار سینمای ایران و جهان

خبرگزاری فارس: کارگردان و بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون گفت: دانشجویان، اکثر اوقات سراغ کسانی به عنوان تهیه‌کننده می‌روند که نام‌شان را در بروشورها می‌بینند. نمی‌دانند خیلی از اینها دروغی بیش نیست و تنها نام تهیه‌کننده دارد، ولی جعلی است.

از جمله مسائلی که این روزها گریبان هنرهای نمایشی کشورمان را گرفته، می‌توان به تضمین فروش نمایش‌ها و دغدغه هنرمندان و در کنارش آسیب‌های جانبی که این تضمین فروش می‌تواند برای گروه‌ها و در نهایت خود تماشاگران و محتوای تئاتر کشور داشته باشد، اشاره کرد.

ایوب آقاخانی، کارگردان و بازیگر پیشکسوت عرصه تئاتر، سینما و تلویزیون که تا هفته گذشته نمایش «شیروانی داغ» را در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه تئاتر داشت، درباره مسائل مختلف تئاتر از جمله آسیب‌های مترتب بر آن صحبت می‌کند و راهکار ریشه‌ای رفع برخی از این مشکلات از جمله مسائل تئاتر خصوصی را بازگشت یارانه دولتی به همه بخش‌های تئاتر می‌داند.

وی که خودش بدون حمایت و هیچ تهیه‌کننده‌ای نمایشش را روی صحنه برده، معتقد است که حال وضعیت خودش با این همه سال سابقه و بیست و اندی نمایش چنین است، وای به حال دانشجویان دانشگاه که هنوز به جایی نرسیده دنبال تهیه کننده و آوردن چهره‌ها برای جذب تماشاگر هستند.

با هم این گفت‌وگو را می‌خوانیم:

*نمایش شیروانی داغ شما این روزها در شرایط فعلی تئاتر به صحنه رفته که خیلی وضعیت فروش یا عدم فروش نمایش‌ها مشخص نیست. درباره این شرایط چه نظری دارید؟

بله واقعیت این است که دوران سخت و پیچیده‌ای را به لحظ حاشیه‌های شبه رسانه‌ای و نوع حیات اقتصادی تئاتر دنبال می‌کنیم که واقعا مسئله مهمی است. متأسفانه با آتشی هم که مکرر توسط مدیران کم تدبیر به بدنه تئاتر وارد می‌شود، شرایط سخت‌تر می‌شود و این نگرانی را برای ما ایجاد می‌کند که نکند تئاتر با این همه فشار فردایی نداشته باشد. اعتقادم این است که فردا هم خواهد رسید و تئاتر زنده می‌ماند، ولی اینکه با چه قیمت و با چه حجم رنج، زخم و عفونت مشخص نیست.

*بیشترین آسیب را الان در چه عرصه‌ای از تئاتر می‌بینید؟

الان غصه بزرگم دانشجویانم هستند. سر کلاس همیشه به آنها می‌گویم که وضعیت پیچیده است و از آنها می‌خواهم که از کلاس بیرون نیامده دنبال تولیدات حرفه‌ای نباشند، بلکه به قوام بخشی جریانات دانشجویی فکر کنند.

ما باید یاد بگیریم کارهای کم هزینه را با کیفیت بالا تولید کنیم. این فقط از عهده دانشگاه برمی‌آید، اما دانشجویان الان این را رها می‌کنند و به این می‌اندیشند که چطور یک تهیه‌کننده پیدا کنند و اکثر اوقات هم سراغ همان‌هایی می‌روند که در بروشورها می‌بینند. نمی‌دانند که خیلی از اینها دروغی بیش نیست و تنها نام تهیه کننده دارد ولی در واقع جعلی است.

خیلی از این دانشجویان هم سراغ چهره‌ها می‌روند تا توفیق داشته باشند، ولی این اشتباه بزرگی است. تازه کارها باید بیاموزند که بدون این بنیه‌های جعلی، کارشان را تضمین کنند و با مخاطبان ارتباط بگیرند، چرا که چنین کارهایی آسیبی است که باعث جریان‌سازی نادرست با سیطره پول و چهره در تئاتر می‌شود.

در حال حاضر شما در دانشگاه تدریس می‌کنید. چقدر از دانشجویان تئاتر بعد از فارغ‌التحصیلی شروع به کار می‌کنند و وارد این عرصه می‌شوند؟

در سال‌های اخیر خیلی شاهد بودم که دانشجویان وارد بازار کار شده‌اند، ولی به دلیل پیچیدگی شرایط خیلی‌هایشان نمی‌مانند؛ چرا که تئاتر در شرایط کنونی‌اش اجازه زنده ماندن را به لحاظ مالی و اقتصادی به آنها نمی‌دهد و ناگاه آنها از گردونه خارج می‌شوند و همان یک کار تنها تجربه‌شان می‌شود.

البته روزگاری بود که خیلی‌ها همان یک تجربه را هم نداشتند، ولی حضور مستمرتری داشتند. اینها شاید تئاتر کار نمی‌کردند اما به عنوان مخاطب فعال یا در جریان تئاتر بودند و هر زمان که دریچه‌ای باز می‌شد، فعالیتشان را آغاز می‌کردند. الان اینها خیلی سریع می‌آیند و خیلی سریع هم خارج می‌شوند. کاملا فضای ورود دانشجوها به تئاتر فست فودی شده یعنی مثل یک غذای بی‌خاصیت و سریع که آنها را زود سیر می‌کند. حتی دلشان را هم می‌زند. اما اینها تا رسیدن به وعده غذایی بعدی ناگهان در جمعیت متقاضی گم می‌شوند و این خیلی رنج بزرگی است.

برای رفع این آسیب چه کاری می‌شود انجام داد؟

از روز اولی که تئاتر خصوصی وارد این مملکت شد، گلایه کردم و گفتم که هرگز با این جریان شبه روشنفکرانه همراه نیستم؛ چرا که نفس آن بد نیست، ولی چون سازوکارش را نداریم باز هم می‌گویم که با آن مخالفم.

بنابراین باز هم می‌گویم که الان به این نتیجه نرسیدم از اول که حالم خوب بود گفتم چون نگاه دورتر و فراخ‌تری داشتم. متأسفانه یک سری همکاران فقط نوک دماغشان را می‌بینند و نمی‌بینند که اداره این شرایط برای تئاتر خصوصی ممکن نیست.

*پیشنهادتان چیست؟

تنها راه بازگشت، یارانه تولید از طرف دولت به تئاتر است. اگر این اتفاق نیفتد، مطمئن باشید به این شیوه ۱۰ درصد هم از هنرمندان زنده نخواهند ماند و متأسفانه الزاما هم مشخص نیست همان تعداد سالم‌ترین باشند و این درد بزرگی است. پس تئاتر ما در آینده زنده می‌ماند اما اینکه چقدر در این تئاتری که زنده مانده نگاه سالم و واقعی یا تئاتر دلالی و تجاری وجود دارد، مشخص نیست. تنها راهکار مناسب بازگشت شرایط خوب به تئاتر برگشت یارانه از طرف دولت به تئاتر است

الان تمام هم و غم دولت و نهادها این شده که به تئاتر فشار بیاورند خب چرا به سیستم قبلی برنمی‌‌گردیم؟

یارانه به تئاتر تعلق نمی‌گیرد. آن زمان که زمزمه تئاتر خصوصی مطرح شد، دولت به دنبال سبک کردن بار خودش بود و آن را پشت مصادیق محمل مثل ضرورت خصوصی‌سازی و اینها پنهان می‌کرد.

من درباره درست یا غلطی این امر حرف نمی‌زنم. می‌گویم که شرایط موجود نادرست است و اگر ادامه پیدا کند تئاتر نابود می‌شود. من روزهای دهه ۷۰ را به یاد می‌آورم. آن زمان خودم چند سال بود که نیمه حرفه‌ای تئاتر کار می‌کردم و بعد حرفه‌ای شروع به کار کردم. آن زمان فقط به این فکر می‌کردم که چطور کار با کیفیت براساس سلیقه و مطالبات جامعه‌ام انجام دهم ولی به فروش و گیشه و مسائل جانبی فکر نمی‌کردم.

*همان زمان، سلیقه شما با مطالبات جامعه یکی بود؟

بله همیشه اینطور بود. هیچ وقت سلیقه‌ام از مطالبات اجتماعی دور نبود. این را کارنامه تئاتر پوشه نشان می‌دهد. کمااینکه هیچگاه هم سالن تئاترم خالی نبود. اما امروز دیگر من نمی‌توانم فقط به خودم و سلیقه مخاطب فکر کنم، بلکه برخی عناصر تضمین‌کننده هم مهم هستند؛ چنان که خیلی وقت‌ها مطالبات اجتماعی بر سلیقه من چیره می‌شود و این یعنی عدم سلامت تئاتر.

خیلی خطاهایی که امروز در عرصه تئاتر به نظر ناظران رخ می‌دهد، بیشتر در راستای تضمین مخاطب است یعنی ما اگر نگاه به خطاکاران این عرصه بیاندازیم، می‌بنییم که همه تقلا می‌کنند کارشان شکست نخورد. خب به جای اینکه این همه فشار به خانواده رنجور تئاتر بیاوریم، چرا کاری نمی‌کنیم که گروه‌ها دست از تقلا بردارند و حمایت را به آنها برگردانیم.

الان دولت به لحاظ اقتصادی شرایط سختی دارد و این را همه قبول دارند، اما توقع من برای بزنگاه سال ۹۷ نیست. هر زمانی اگر حمایت دولتی برگردد و یارانه تولید تئاتر برقرار شود، می‌تواند جلوی خیلی آسیب‌ها را بگیرد.

*درباره شیروانی داغ بگویید. چند اجرا در ایرانشهر داشتید و بازخورد کار چطور بود؟

ما ۲۷ اجرا در ۲۶ شب داشتیم، اولین شب افتتاحیه‌مان مقارن اهدای جایزه بین‌المللی آسیا پاسیفیک به امیرعلی دانایی، بازیگر اول نمایش برای فیلم آپاندیس شد.

همانطور که گفتید من در شرایط سخت و بیمار تئاتر کنونی که حساسیت‌های غیرمتعارف به بدنه تئاتر آن را آزار می‌دهد، شیروانی داغ را اجرا بردم. از لطف خدا ممنونم که در میان این همه تئاترهای روی صحنه به استثنای مشخصا نمایش بینوایان که شرایطش با تئاتر کلی ما متفاوت است، کار ما هم اجرای پرمخاطبی شد.

البته برای این کار تولید و پروداکشن پرهزینه‌ای شد، اما خوشبختانه شرمنده عوامل نشدم و از پس هزینه‌ها برآمدیم. نقدهایی که کم و بیش مطرح شد بار مثبتی داشت و به همین دلائل خودم از اجرا راضی هستم و شیروانی داغ را یکی از نگین‌های کارنامه خودم می‌دانم؛ چرا که به لحاظ کارگردانی از برترین نمایش‌ها و سخت‌ترین‌های کارمان بود.

از چه جهت؟

بنیاد و نهاد  این متن، رئالیستی است و کارگردانی عامدانه دو سویه می‌طلبید، چرا که برای یک نمایش رئالیستی که تماشاگر را دو سویه در روبرو طلب می‌کند، کار پرچالشی می‌شود و آسان و ساده نیست، بلکه پیچیده و دشوار است.

محاسبه دقیق کمپوزوسیون در چنین صحنه‌ای، محاسبه ترکیبات جدی بصری در صحنه و تقسیم ۵۰ درصدی بازی‌ها در هر دو طرف صحنه در لحظه‌های متفاوت، کار کارگردانی را دشوار می‌کند. من فارغ از هر تعصبی این کار را یکی از شاخص‌ترین کارهایم در کارنامه ۲۴ تایی تئاترم می‌دانم.

گیشه نمایش چقدر راضی‌کننده بود؟

به جای اینکه آمار دقیق بدهم می‌توانم بگویم که ما با گذشتی که عوامل نمایش داشتند و تخفیفاتی برای من بی‌تهیه کننده قائل شدند، از عهده خودمان برآمدیم و البته دستمزدها هم معقول بود. هر چند بازیگرانمان ارزان نبودند با این حال من کوچکترین برداشت مالی شخص خودم از کار نداشتم. فقط بدهکار نشدم و فکر می‌کنم این از شرایطی که دکتر علی رفیعی یا آثار پر سروصدایی که روی صحنه هستند، به استثنای آن نمایش خاص که گفتم، همه در نگرانی و اضطراب دخل و خرج‌اند و عموما هم ناموفق هستند. بی‌گمان همین که زیان ندادیم جای شکر دارد.

یعنی اصلاً حامی مالی نداشتید؟

خیر، چند نفر تمایل داشتند و پیشنهادهایی دادند، ولی زیربار نرفتم. صرف اینکه یک نفر قبول سرمایه‌گذاری کند حاضر نیستم عنان کار را دستش بدهم. مثلا تهیه کننده‌ای پای کار آمده بود که هزینه تولید را هر چه هست بدهد منتها هر شب در آیین احترام به تماشاگر توقع داشت نامش برده شود. من حاضر به این کار نشدم.

درباره محتوای نمایش شیروانی داغ  توضیح دهید. توجه به مسائل اخلاقی از جمله دروغ و خیانت در این کار مطرح می‌شد. چقدر این موضوعات و انتقال آن به مخاطب برای شما مهم بود؟

صد درصد برایم مهم بود و به همین دلیل هم این کار را در سال ۹۷ اجرا کردم؛ چون اعتقاد داشتم الان وقتش است وگرنه قبلا هم به شما گفته بودم که من از هشت سالگی این نمایش ویلیامز را خیلی دوست داشتم و حال چرا باید در ۴۲ سالگی آن را کار کنم؛ در حالی که من مدت‌هاست به عنوان یک تئاتری شناخته می‌شوم و در حال کار هستم.

من با یک مهندسی مجدد (دراماتورژی ـ اقتباس ـ بازنویسی) در ساخت مایه‌های این نمایشنامه اولویت مضمونی آن را تغییر دادم و آن را تبدیل به یک نمایش برای دروغ کردم. اصل اثر نمایشی درباره حرص و آز است و در نمایش من قاطعانه در یک میزانسن‌های صریح و با بازنویسی من نمایش درباره دروغ می‌شود. اینکه چرا همه، حتی کاراکترهای دوست داشتنی‌تر هم دروغ می‌گویند منتها فقط ابعاد دروغشان و دلیلش با هم متفاوت است.

ما جهانی را در شیروانی داغ ترسیم می‌کنیم که انگار آدم‌های روی آن همه ملتهب هستند و پایشان در عذاب است. در نتیجه برای نجات از این حال و ماندن روی این شیروانی داغ مکرر دست به ترفندهایی می‌زنند که عموم این ترفندها دروغ‌محور است.

همین الان ما شاهد هستیم خیلی مسئولان به راحتی دروغ می‌گویند. این چه چیز را نشان می‌دهد؟ شاید گفته شود دروغ مصلحتی هم است، اما فرقی نمی‌کند. ما ابعاد آن را تعیین نکردیم و این سوال مهم که چرا انگار زندگی ما بدون دروغ نمی‌چرخد. اصلا مهم نیست که نمایشنامه را کی و کجا نوشته و مهم این است که امسال با یک بازبینی مختصر نمایش برای زمان ما شده است.

این نمایشنامه برای چه سالی از جامعه آمریکاست؟

حدودا نیم قرن پیش که البته تأکید اصلی ویلیامز بر حرص و آز بوده است. منتها برخی نمایشنامه‌ها هستند که جهان‌شمول و زمان‌شمول هستند. او درباره خانواده آمریکایی نوشته اما در واقع همین الان هم در دنیا قابل اجرا است و این باعث شد که من با یک گردش قلم مختصر آن را مال خود کنم.

البته دوست بریک (اسکیپر) به کار شما اضافه شده بود؟

بله در نمایشنامه ویلیامز نیست و این در واقع کاراکتری است که در دنیای توهمات بریک وجود دارد و کسی او را نمی‌بیند. به نوعی ملانکولی ذهن بریک به نفع میزانسن من است و امتیاز ایدئولوژیکی که می‌خواستم بگیرم را از آن برداشت کردم.

البته تا نیمه نمایش مشخص نمی‌شود که او وجود خارجی ندارد و این هم جزو ترفندهای من برای کار محسوب می‌شد، ولی خب من بیشترین بهره را از این امتیاز بازنویسی گرفتم. همانطور که خیلی شخصیت‌ها را نداریم که در نمایشنامه ویلیامز هست؛ مثل کشیش، دکتر، بچه‌ها. من اینها را پیراسته کردم و یک شخصیت در ازای آن چیزهایی که حذف کردم به کار اضافه کردم تا به گفتمان ایدئولوژیک اثرم بیفزایم.

درباره نحوه انتخاب بازیگر و موسیقی کار هم توضیح بدهید.

درباره بازیگران که به نظر خودم، حداکثر توان و بضاعت و مقدورات اقتصادی خودم را به کار بستم تا این ترکیب موجه برای ایفای نقش‌ها کنار هم باشند. بدیهی است که در این شرایط و با توجه به فاکتورهایی که گفتم هرگز ایده‌آل صد در صدی تأمین نمی‌شود ولی اینکه مشخصاً من موافق این باشم که تماشاگران درباره یک بازیگر اظهارنظری کنند که به دلشان نشسته یا نه، من این قضاوت را نمی‌کنم چون باور من روی صحنه است و به نظرم هرچه هست هم حد توان ماست و هم مسئولیتش با من است. بنابراین بازیگران هر ضعفی داشته باشند، من به جان می‌خرم.

بنابراین در هیچ نمایشی صددرصد بازیگران کاملا نظر کارگردان را تأمین نمی‌کنند. به نظرم آقای دانایی انتخاب شایسته‌ای برای نقش بریک بود، چون سابقه واقعی فوتبال داشت و به لحاظ فیزیکال انتخاب درستی بود. عصبیتی که در نگاه او وجود دارد به ایفای نقش او در قالب یک مرد پریشان و افسرده کمک می‌کرد.

امیرعلی دانایی بازیگری است که در عرصه تئاتر توسط خودم با نمایش «رویاهای رام نشده» در سال ۹۱ معرفی شد  و بعد در نمایش همه«مصلوبان عیساست»، به صحنه آمد و وقتش بود که این تجربیات کوچک را یک جایی بعد از تجربیات توسعه دهیم. بنابراین او را در نقش محوری‌تری بسنجیم، من از کار او راضی هستم و کارهایی که از او خواستم تا جایی می‌توانست به نتیجه رساند.

اما درباره موسیقی هم باید بگویم که موسیقی زنده توسط تک نوازنده اتفاق می‌افتاد. من خیلی اصرار داشتم به طراح لباس و آهنگساز و طراحی صوتی کار که خیلی گرای دقیق تاریخی ندهند. یعنی مثلا طراحی لباس به سمت آمریکای دهه ۶۰ نروند بلکه شمایی از پوشاک مورد مصرف خودمان را داشته باشد، همانطور که در هدایت برخی بازیگران هم این عمد را به کار بستم مشخصا در شخصیت پدر، آقای سجادی حسینی سبک و سیاق یک پدر ایرانی را در او ایجاد کردیم و جنس بازی او هم به ما کمک می‌کرد که به این نتیجه بیشتر برسیم.

همین تعمد را در موسیقی هم داشتیم در تمام لحظه‌ها هرچه می‌گویم را بزن اما خود را منحصر به آمریکای دهه شصت نکن. بنابراین در عین حال که از پیانو آرگان و آرشه چلو استفاده کردیم از ویولونسن و پیانو و گیتار هم استفاده کردیم، هر چه هست یک نوع تاریخ گریزی و جغرافیاستیزی در آهنگ توسط من به آهنگساز گفته شده بود که این ممکن است برخی را آزار دهد و بسیاری را هم راضی کند.

بنابراین ما انسجامی که در یک موسیقی دراماتیک برای تاریخ خاص را شاهد هستیم در این کار نمی‌بینیم، شاید علت اینکه به گوش برخی خوب نیامده این باشد وگرنه بیشتر افراد اظهار رضایت کردند.

مشاهده خبر از سایت منبع

اشتراک گذاری

نظرتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *