سرود نوجوانان برای حاج قاسم + ویدیو
سرود «از خود گذشته» ـ کاری از انجمن سرود نوجوان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ـ در آستانه سالگرد شهادت سپهبد حاج قاسم سلیمانی منتشر شد.
سرود «از خود گذشته» ـ کاری از انجمن سرود نوجوان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ـ در آستانه سالگرد شهادت سپهبد حاج قاسم سلیمانی منتشر شد.
سینماپرس: بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون به پشتپردهای اشاره میکند که خیلیها دربارهاش صحبت میکنند و آن خطزدن نام بازیگری است که اسمِ انقلاب و نظام را بیاورد.
به گزارش سینماپرس، نیازی به معرفی ندارد، همه او را میشناسند؛ بهتازگی ۷۱ساله شده و فرزندِ خرمشهر است، هم صندلی داغش را در مقام مجری بهیاد میآوریم و هم حضورش در کارآگاه علوی، معمای شاه، ملکوت و خیلی از کارهای تلویزیونی و سینمایی. البته او یک زمانی هم همراه با داود میرباقری، مسعود جعفریجوزانی، جمال شورجه، مسعود دهنمکی و محسن علیاکبری به عضویت شورایعالی سینما درآمد.
او در فیلمهای زیادی همچون “پایاننامه”، “شور شیرین”، “دوازده صندلی”، “مشت آخر”، “بشارت منجی”، “شوریده”، “سگکشی”، “طوفان شن”، “پناهنده”، “گروهبان” و “دندان مار” در سینما و سریال “کارآگاه”، “ولایت عشق”، “پرده عشاق”، “گارد ساحلی”، “کارآگاه علوی”، “ملکوت”، “عملیات ۱۲۵” (سری دوم) (محمدرضا آهنج)، “شب شیشهای” و “معمای شاه” ایفای نقش کرده است.
البته در سریال “روزهای ابدی” با نام قبلی “نفوذ” که این شبها روی آنتن شبکه یک سیما است، نقش شخصیتی دوگانه را بازی میکند، همزمان با اینکه با سازمانهای خارجی بهخصوص آمریکاییها کار میکند، اما کمکم از اینها دوری میکند و خیلی از چیزها را لو میدهد و خبر میدهد که چه اتفاقهایی دارد میافتد و در نهایت هم سرانجامی در انتظارش است.
ساخت سریال تلویزیونی برای سردار قاسم سلیمانی و توجه به اسطورهسازی و قهرمانسازی در سینما و تلویزیون و بمباران ارزشها توسط شبکههای فارسیزبانِ ماهوارهای و خیلی از مباحث دیگر باعث شد لحظاتی با احمد نجفی به گفتوگو بنشینیم اما او مثلِ همیشه صریح و بدون پرده درباره مسائل صحبت کرد، همان نوعِ برخورد و رفتاری که بینندههای تلویزیون از او در برنامه “صندلی داغ” دیدهاند و میشناسند.
برای “حاج قاسم” باید بهدور از شعارزدگی، سریال ساخت
این گفتوگوی صریح و خواندنی تسنیم را در ادامه بخوانید:
* آقای نجفی، بگذارید ابتدا درباره “حاج قاسم سلیمانی” با هم صحبت کنیم، قرار است تلویزیون سریالی برای ایشان بسازد که خبرهایش منتشر شده است و حتی بهروز افخمی اعلام آمادگیاش را نیز برای کارگردانی این کار اعلام کرده است؛ نظر شما در این باره چیست؟
من هم شنیدم خوشحال شدم، چون وظیفه صداوسیما و مراکز و مراجع فرهنگی ما پرداختن به رشادتها و ازجانگذشتگیها و روحیه جهادی “حاج قاسم سلیمانی” است اما باید خیلی هنرمندانه این کار توسط عواملی که میخواهند کار کنند، اتفاق بیفتد، عواملی باید انتخاب شوند بهعنوان بازیگر و کارگردان و حتی تهیهکننده و نویسنده که بهدور از شعارزدگی، کار برای این مردِ بزرگ بسازند.
حاج قاسم نیازی به ما ندارد، او یک شعار ملی است
واقعاً همچون خود ایشان مردِ میدان میخواهد که بتواند لحظه به لحظه بزرگمردیهایش را به نمایش درآورد، حتماً باید به طراز بینالمللی و سطح جهانی این کار هم توجه کرد، چون همه مردم ایران و حتی جهانیان به آزادگی و آزادیخواهیاش باور داشتند و با شخصیتش بیگانه نیستند، در واقع “حاج قاسم” نیازی به ما ندارد، مجاهدتهایش شناسنامه اوست؛ همه او را بهعنوان شعار ملی میشناسند.
نگاهِ تازه و بدون سانسور و شعار
دستاندرکاران امر باید بدانند باید با نگاه تازه و بدون سانسور و نیازهای شعاری، برای “حاج قاسم” سریال ساخته شود. همانطور که گفتم سردار دلها خودش شعار ملی است، نسل جوان ما آمادگی دارد که او را از ابعادِ مختلف بشناسد؛ نادیدهها و ناشنیدههایی که روایت شوند باید به شاخصههای جذاب و هنرمندانهاش توجه شود.
البته ما قهرمانان و شخصیتهای بزرگی داریم که بارها گفتهام ساخت آثار نمایشی درباره زندگی آنها میتواند کمک کند به تقویت انگیزهها و اعتماد به نفسِ جامعه ما که چطور یک انسان از همه زندگیاش میگذرد تا انسجام ملتی برقرار باشد، “حاج قاسم” همه عمرش را گذاشت تا ثبات در منطقه برقرار باشد و کسی حقِ دستدرازی به این مملکت و ملتهای مسلمانِ جهان را نداشته باشد.
ارزشها زیرِ بمباران شبکههای فارسیزبان
در روزگاری که ارزش و حقانیت زیر بارِ بمباران شبکههای فارسیزبان قرار میگیرد باید این آثار درست و اصولی و قدرتمند ساخته شوند تا جوانانِ این سرزمین بدانند چهکسانی بهخاطر این مملکت از جان گذشتند و چهکسانی برای تأمین منافع شخصیشان و گرفتنِ گرینکارت و ویزا و اقامت در خارج از کشور، باور این مردم را چه در داخل و چه خارج بمباران کردهاند.
شکستِ باور مردم؛ همه هدفشان
آنها که در شبکههای فارسیزبان میکوشند باور و ارزشهای این مردم را زیر سؤال ببرند و چه آنهایی که میتوانند ذهن و باورشان را برای ارتقای باورهای ارزشمند ایرانیان و نمایشِ قهرمانان و ابرقهرمانان فداکار و سختکوش خودمان بگذارند اما بهخاطر منافع خودشان، بهسراغِ سوژههای بیهودهای میروند که فقط عدهای خاص را به سود میرساند.
میخواهند “حاجقاسم”ها را ترور کنند
متأسفانه با همان شبکههای فارسیزبان همصدا شدهاند تا به شخصیت ایران لطمه بزنند، قهرمانانشان را زیر سؤال ببرند؛ این نگاهِ نوکری باید از بین برود که عدهای فکر میکنند “حاجقاسم”ها را اینگونه میتوانند ترور کنند؛ مردم ایران در تشییع باشکوهشان نشان دادند که قدرِ آدمهایی همچون او را میدانند و برای قهرمانانشان ارزش قائلند. تلویزیون، سینما و مراکز فرهنگی ما هم باید همچون مردم، بیشتر قدرِ قهرمانانمان را بدانند.
این رسالت بزرگی است که شاید بیشتر از همه، بهعهده صداوسیما باشد، البته رماننویسان و قصهنویسان و مطبوعات همه این مسئولیت را دارند، این دِین بزرگی است که بر دوش بسیاری است که هدفِ تهاجم این شبکههای بیاصلونصسب قرار میگیرند، این نیاز جامعه است و دِین باید درست ادا شود. بسیاری تا قبل از شهادت ایشان، نامِ حاج قاسم را نشنیده بودند و امروز با یک شخصیت نوستالژی و قهرمان مواجهند که باید تقویت شود.
یادم میآید سریال شهید بابایی…
* بهنظر شما چهکسانی باید این نوع کارها را بسازند؟
باید شایستگان و کاربلدها واردِ این کار بشوند، کار خیلی جدّی است و باید جدّی گرفته شود، باورمردانی را دعوت کنند که صرفاً بهخاطر پول و گرفتنِ جایگاه نیامده باشند، دست از این چیزها بهخاطر این انسان بزرگ بردارند. فکر نکنیم سریال و فیلمی ساخته میشود و میرود، یادم میآید سریالی که برای شهید بابایی ساختند، بعد از اینهمه سال باید بهتر شناخته و با کیفیت بهتری ساخته شود، باید قصه زندگی و کارهای ایشان بهخوبی کنار هم قرار بگیرند؛ هم سبک زندگی حاج قاسم شناسانده شود و هم سبکِ مجاهدتهایش.
بزرگترین ضعفِ ما در سریالسازی و فیلمسازی
متأسفانه بزرگترین ضعفِ ما در سریالسازی و فیلمسازی ما این است که عدهای اصلاً به این مسائل و باورهای ملی و دینی و میهنی ما باور ندارند، به همین خاطر کمتر آثار درخشانی میبینیم؛ آنهایی که توان دارند خودشان را از این قضایا دور کردند و من فکر میکنم همه مدیون این عزیزان و قهرمانانیم. تأسف بیشتر من این است در طول این سالها خیلی نقطهای و آنی با شناساندن بعضی از این قهرمانان روبهرو شدیم، تعلل کردیم و برخی از جاها این تعلل خودش را نشان میدهد.
چرا همهچیز لاکچری و واقعی است؟
سالها است اینهمه قصه و قهرمان داریم و این همه شخصیت که حماسه آفریدند. شما نگاه کنید خارجیها برای یک حماسه فرضی چه میکنند و چه هزینههایی را به میدان میآورند تا آن اتفاقِ دمدستی را الگو کنند اما ما دریغ میکنیم؛ من تأسف میخورم به سوژهها و اتفاقات دمدستی بها داده میشود و بعد از این کارهای مبنایی غافل میشویم!! چرا همهچیز در عشق و عاشقیهای زرقوبرقدار خلاصه شده و صحنههایی که همه لاکچری و غیرواقعیاند!؟
چرا بخش مهمی از کاربلدهایی که دلشان برای این مملکت میسوزد و دغدغه ارزشهایش را دارند پا پیش نمیگذارند؟ اگر بهدلیل ترس از نتیجه مالیاش است چرا ارشاد و صداوسیما بودجه برای این کارها تعیین نمیکنند تا آدمهای قدرتمند پای این کارها بیایند و در تاریخ ماندگار شود؟
فیلمنامههای دمدستی و دمِدستی
* به همین دلیل اسطورهسازی و قهرمانسازی در تلویزیون و سینما به عقب افتاد…
بله، چون به وظایفمان درست عمل نکردیم، اگر هم کاری ساختیم شعارزدگیاش مردم را خسته کرد. باید برای این نوع کارها شعارزدگی را کنار بگذاریم و ناگفتهها را با جذابیت نشان دهیم مردم باور میکنند. این ضعفِ سینما و حتی در جاهایی صداوسیما بوده که نتوانسته است از آدمهای قدرتمند در این عرصه درست استفاده کند؛ به همین خاطر فیلمنامههای دمدستی تبدیل به کارهای دمِدستی شدند، برای این کارها بودجه خوب میخواهیم و کنار آن آدمهای بااشراف و کاربلدی که بتوانند اسطورهها را همانطور که بودهاند اسطوره نشان دهند.
نمیتوانیم یک فیلم کوچک برای یک مرد بزرگ بسازیم!
مگر میشود قهرمانانمان را فراموش کنیم؟ چرا کسی حرکتی نمیکند؟ باید برای ساخت کار فاخر و ارزشمند قدم برداریم. کسانی که در این عرصه دستاندرکارند وظیفه دارند بودجه چنین کارهای پرپژوهش و مملو از پروداکشنهای عجیب و غریب را فراهم کنند بهجای اینهمه کارهایی که ضعیف و بیهودهاند، باید سختیهای فراوانی را بهجان بخریم تا شاهد کارهای فاخر باشیم. وقتی درباره سریال “حاجقاسم” و “حاجقاسم”ها حرف میزنیم باید بگویم نمیتوانیم یک فیلم کوچک برای یک مرد بزرگ بسازیم!
هنوز شروع نشده، واکسن ایرانی کرونا را میزنند!
* شما در لابهلای صحبتهایتان به هجوم شبکههای فارسیزبان اشاره کردید، چرا جریانِ جدیدی را آغاز کردهاند و آنهایی را به میدان آوردهاند که روزی در همین تلویزیون ما حضور داشتند و از پولِ همین ملت مشهور شدند و به جایگاهی رسیدند؟
دلیلش نشناختن قهرمانها، باورها و ارزشها و آرمانهایشان بوده است. امروز هم بهخاطر آن نداشتن هویت، به جانِ ارزشها و باورهای این ملت افتادهاند. هنوز شروع نشده، واکسن ایرانی کرونا را زیر سؤال میبرند؛ شروع کردهاند و میگویند “این واکسن را نزنید خطرناک است! “
والله امروز بین واکسن ایرانی و واکسن فایزر اگر قرار باشد انتخاب کنم حتماً واکسن ایرانی را انتخاب میکنم. اعتمادم به واکسن خودمان بیشتر است تا واکسن آنها! بهنظرم کاری که بنیاد برکت و بقیه دانشبنیانها و شرکتهای مهم ما در دستور دارند چیزی جز قدرت و توان ملی ما نیست. این شبکههای فارسیزبان هدفمند بهدنبال از بین بردن همین باورها هستند که ما نمیتوانیم!
میخواهند باورهایمان را فلج کنند
چرا توجه نمیکنید چطور این شبکهها بهوجود آمدهاند و با کدام پولها عمر میگذرانند؟ دشمن ما اینطور هزینه میکند و چندین میلیون دلار هزینه میکند تا ما را با از بین بردن باورهایمان فلج کند. من تعجب میکنم حتی شبکه پرستیویمان آنطور که باید و شاید حقیقتها و واقعیتهای کشور را به خارج از مرزها ارائه نداده است، میدانیم دچار کمبود بودجهاند و مجلس باید به این مشکلات توجه داشته باشد، آنها باید مشفقانه برنامهسازی کنند و بیشتر از شعار، به آگاهسازی مردم بپردازند.
فیلمهایی که غرورِ ملی را ترویج میدهد، موردِ پسندِ آقایان نیست
* متأسفانه بازیگران ما درگیرِ مسائل تجاری شدند و در این بین هر نوع تبلیغی را چه در تلویزیون و چه فضای مجازی پذیرفتند که از عاقبت کیفیت آن محصول هم خبری نداشتند حتی در جاهای دیگری که شأن هنری عرصه بازیگری را زیر سؤال بردند…
متأسفانه این قصه وجود دارد اما نه میتوان با بخشنامه و نه حرف و کلام جلوی این ماجرا را گرفت. خیلی از مواقع به همکاران گفتهایم “این ره که میروید به ترکستان است” اما قانع نشدند، اصلاً برخی خودشان را از مسائل مملکت و مشکلاتش جدا کردند و در فضای دیگری سِیر میکنند، در واقع آن دغدغهمندی و دلسوزی که نیازِ مبرم هنرمندی باورپذیر و حرفهای است وجود ندارد، یا بهتعبیری، دیگر آن واقعبینی و باورپذیری در کلامشان و حتی فیلمها و سریالهایشان هم دیده نمیشود.
فیلمسازی ما دو قسمت شده است؛ کسانی که باورمندند و کسانی که روابط دارند. متأسفانه سنگ میاندازند تا فیلمهای دغدغهمند و میهنپرستانه ساخته نشود، فیلمهایی که اخلاقی و انسانی و واقعی است و غرور ملی را ترویج میدهد مورد پسندِ آقایان نیست.
دنبال گرفتن اقامتند!
* آیا فقط بهخاطر پول این قدمها را برمیدارند و حتی از هر خط قرمزی عبور میکنند زندگی لاکچری برای خودشان فراهم کنند یا دلایل دیگری دارد؟
فقط پول نیست، اقامت در کشورهای خارج هم برایشان اهمیت دارد، سرمایهگذاری با ساخت فیلم و سریال برای گرفتنِ گرینکارت و اقامت در خارج از کشور، خطرناکترین نوع سرمایهگذاری است، یعنی تهدلشان این است حرفی نزنند و بحثی نکنند و پول را نگهدارند برای گرفتنِ اقامت در آمریکا و کشورهای دیگر و پول و سرمایه را از ایران خارج کنند و به کشورهای بیگانه ببرند.
نهتنها بد است بلکه خطرناک است! همانهایی که پولهای کلان و هنگفت میگیرند همه درآمد و زندگیشان از همین نوع فیلمها است؛ چرا این پول را از کشور خارج میکنند و به کشورهای بیگانه میبرند، واقعاً در این شرایط حساس یک مقداری مواظب خودمان باشیم و مملکتمان را دریابیم، جایی که دهها هزار ایثارگر و شهید و مجروح جنگی دارد، همه اینها را رها میکنیم و کارهایی میسازیم که سودی ندارند.
هرکسی هم کاری میسازد تنبیه میشود
در حالی که خارجیها برای ارتقا و اعتلای کشور و پرچم و ملتشان هر نوع کاری میسازند و ما اینجا فقط برای پولسازی تلاش میکنیم، حتی اگر کسی هم کاری در این راستا میسازد تنبیه میشود و به او کمک نمیکنند.
دلیل غیبت و کمرنگشدن در فیلمها و سریالها؟
* در این سالها چرا آنقدر غیبت داشتید یا “فرش قرمز” شبکه ایرانکالا اجرا کردید و یا در تکوتوک سریالی حضور داشتید؛ دلیل آن چیست؟
غیبتهای ما دلیل عدم همکاری لازم از سوی سینما و تلویزیون است، اما خودم با دغدغههایم رفتم و در کاری که از تولید ملی حمایت میکرد مثل “فرش قرمز” مجری شدم، در کاری که درباره انقلاب صحبت میکرد بهنام “روزهای ابدی” بازیگری کردم.
در کاری بهنام “سهشنبه ۱۴ جولای” که هنوز پخش نشده است بهعنوان بازیگر و روایتگر حضور دارم، این مستند داستانی ۱۶قسمتی است که قسمتی از فیلمبرداریاش باقی مانده، در حال تدوین و بخشی از مصاحبههایش با مسئولین باقی مانده است، این کار راجع به برجام است و مطمئناً کار جذابی از آب درمیآید.
بهخاطر آوردنِ نام انقلاب و نظام حتی تهدید هم شدند!
* یکسری از بازیگران امروز انتقاد دارند که اسمشان بهخاطر حضور در کار انقلابی و ارزشی از بقیه پروژهها حذف میشود یا بهعبارتی کنار گذاشته میشوند؛ نظر شما در این باره چیست؟
متأسفانه کسانی که میخواهند کار خوب بسازند پشتِ درِ اتاق مدیرانی قرار میگیرند که خیلی به ساخت چنین کارهایی اعتقاد ندارند، کسانی که در این سینما زحمت کشیدهاند و رانتخواری نکردند چرا باید خانهنشین باشند؟ چرا به اینها فرصت کار نمیدهید؟ من هم خیلی از بازیگرانی را دیدم که میگویند “ما بهخاطر آوردن نام انقلاب و نظام مورد غضبِ برخی از فیلمسازانیم. “، حتی تهدید میشوند!
* گفتید تهدید؟
بله. بعضیها را تحریم میکنند؛ تحریم خودش معنا و مفهومِ تهدید را دارد، دقیقاً بهخاطر آوردن نام انقلاب و نظام، نام بازیگر را از پروژهای خط میزنند.
دوست دارم در سریال “حاجقاسم” خدمت کنم
* آقای افخمی برای ساخت سریال اعلام آمادگی کردند شما هم برای بازیگری در این سریال آمادهاید؟
با کمال میل. هر کجایی به من بگویند در این سریال دوست دارم خدمت کنم. ما به این شخصیت بزرگ، دِین داریم. بدن تیکهتیکهشده ایشان، سندِ آزادیخواهیها و مظلومیتشان است. شخصی به من میگفت “دست حاج قاسم را بریدند اما ۱۱ ماه است در دنیا بهخاطر کرونا کسی نمیتواند به دیگری دست بدهد”! کارهای دمدستی را کنار بگذاریم و این تمثیلها و قهرمانان را بشناسانیم.
میخواهم خودم را در کار کمدی محک بزنم
* دوست دارید کدام شخصیتها را بازی کنید که هنوز فضای آن فراهم نشده است؟
من دوست دارم یک فیلم کمدی خوبی کار کنم و خودم را محک بزنم. آیا میتوان یک فیلم خوب با نگاه سالم ساخت و مردم را خنداند یا باید با شلوارک و حرفهای سخیف و بیمورد مردم را بخندانیم؟
با شبکههای فارسیزبان، همزبان نشوید
* حرف آخر؟
من دوست دارم در پایان توصیهای به فیلمسازان و هنرمندانمان داشته باشم که با این فارسیزبانهایی که فقط به کجسازی توجه دارند، همزبان نشوید، خودتان باشید نه اینکه فکر کنید “این کار را بسازم با این فیلم میروم فلان جا و ویزای دائم و اقامت میگیرم. “، هیچ کس جلوی شما را نگرفته است، اما این اتفاق، تفکر و هدف نشود که اتفاقِ بسیار خطرناکی است.
طی مراسمی و با رونمایی از پوستر سومین دوره جشنواره ملی “عکس ایثار”، فراخوان افراد علاقهمند برای شرکت در این جشنواره، آغاز شد.
سینماپرس: «قطع فوری» به کارگردانی و تهیهکنندگی مریم بحرالعلومی، به زودی پس از صدور پروانه ساخت جلوی دوربین میرود.
به گزارش سینماپرس، فیلم «قطع فوری» به کارگردانی و تهیهکنندگی مریم بحرالعلومی این روزها مرحله پیشتولید را با رعایت تمامی دستورالعملهای بهداشتی سپری میکند تا پس از صدور پروانه ساخت، مقابل دوربین برود.
شقایق فراهانی، علی انصاریان، افسانه کمالی و سیاوش چراغیپور، با معرفی ساسان کریمی اولین گروه بازیگران این فیلم پربازیگر هستند که تاکنون حضورشان قطعی و تست گریم آنها انجام شده است.
«قطع فوری» سومین فیلم بلند مریم بحرالعلومی پس از فیلمهای «پاسیو» و «شهربانو» به شمار میرود.
فیلمنامه «قطع فوری» بر اساس طرحی از مریم بحرالعلومی در قالب اجتماعی به نگارش در آمده و روایتگر داستانی متفاوت در شبی پاییزی است که زمین لرزهای تهران را میلرزاند.
عواملی که تاکنون همکاریشان را با «قطع فوری» آغاز کردهاند، عبارتند از:
نویسندگان فیلمنامه: مریم بحرالعلومی و لیلا نیکزاد، مدیر فیلمبرداری: آرش خلاقدوست، مجری طرح و جانشین تولید: علیرضا کیانارثی، طراح چهرهپردازی: مهدیه اعرابی، برنامهریز و دستیار اول کارگردان: کتایون درخشان وزیری، عکاس: علی یعقوبی، دستیار دوم کارگردان: محمد منتظمی، مشاور روانشناس: روشنک نراقی، طراح لوگو: امیر صومعه، گرافیست: غزل رنجبری، مشاور رسانهای و تبلیغات: مریم قربانینیا.
در نشست هیات انتخاب سی و ششمین جشنواره موسیقی فجر بر ضرورت ژانربندیهای موسیقی تاکید شد.
با گذشت یک سال از شهادت سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس تعدادی از هنرمندان و گروههای مختلف موسیقایی با همراهی چند مجموعه فرهنگی آثار مختلفی را پیش روی مخاطبان قرار دادهاند.
سینماپرس: «کودتای ۵۳» یک مستند خوشفرم، روپا و جذاب است و از نظر تکنیکی، چیزی کم ندارد. اما روایت تاریخیِ آن، دستاندازهای فراوانی دارد.
کودتای ۲۸مرداد برای ما ایرانیها یک تراژدی تمامعیار است. یک داستان پرآبچشم از چنددستگی و انفعالی که نهضت ملی را به خاک سیاه نشاند و سالهای سیاهِ ۳۲ تا ۵۷ را به مردم ایران تحمیل کرد.
درباره تراژدیِ سال ۳۲ فیلمها، سریالها و مستندهای زیادی ساخته شده. از «شهرزاد» حسن فتحی که داستانش را در رخوتِ سالهای پس از کودتا روایت میکند، تا «آقای نخستوزیر» مستند تحسینشده سفیرفیلم که مصدق را از زبانِ دوستان و سینهچاکانش به نقد میکشد. تازهترین اثر هنری درباره کودتای ۲۸مرداد را اما یک ایرانی ساخته؛ تقی امیرانی. مستندساز کارکشته و باتجربه ساکن انگلیس. او در مستند «کودتای ۵۳» حرفهای تازهای دربارهی ماهیت این کودتا میزند. حرفهایی که صفت «آمریکایی-انگلیسی» را برای کودتای سال ۱۹۵۳ میلادی، معنادار میکنند.
تقی امیرانی در «کودتای ۵۳» دست مخاطبش را میگیرد و او را به هزارتوی اسناد تاریخی دعوت میکند. جستجوهای مکررِ امیرانی برای رسیدن به اسناد دستاول، بارِ جذابیتِ یکسومِ ابتدایی مستند را به دوش میکشد و کمکم مخاطب را برای شنیدن حرفهای جدیِ امیرانی در ادامه مستند آماده میکند. هرچه جلوتر میرویم، تقی امیرانی آنچه در ابتدای مستند کاشته را درو میکند و با تلفیق درخشانِ تصاویر آرشیوی، مصاحبه و بازسازیهای جذابش، قصهی کودتا را یکنفس روایت میکند، یکنفس و نفسگیر.
«کودتای ۵۳» یک مستند دوساعته است اما در طول این زمان طولانی، از ریتم نمیافتد. سناریوی مستند، دقیق و حسابشده است و جانمایی دادهها در طول زمان دوساعته اثر، درست انجام شده است. تدوین جذاب «والتر مرچ» هم به کمک سناریوی خوب امیرانی آمده و اثری را سروشکل داده که برای تمام علاقهمندان سینمای مستند، جذاب است. «کودتای ۵۳» در فرم، درخشان است. مستند تقی امیرانی، از نظر تکنیکی بالغ و دیدنی است. اما چالش اصلی در مستند امیرانی، محتواست؛ چالشِ صحتِ روایت.
روایت تقی امیرانی در «کودتای ۵۳» از ماجرای ۲۸ مرداد، روایتِ مطلوب هواداران متعصب مصدق است. روایتی که در آن، نقش آیتالله کاشانی و نیروهای مذهبی در حماسه ۳۰تیر۱۳۳۱ دیده نمیشود. اکثر مصدقیها همه موفقیتهای نهضت ملی را به نام شخص نخستوزیر فاکتور میکنند و چیزی از اشتباهات او نمیگویند. در روایت آنها، کودتای ۲۸مرداد حاصل همدستی دربار و نیروهای مذهبی است.
تقی امیرانی هم چنین روایتی را برای مستندش انتخاب کرده است. در مستند او، مذهبیها عامل یا دستکم شریک کودتا هستند. امیرانی اگر چه هیچ تلاشی برای سانسور نقش آمریکا در شکلگیری کودتا نمیکند اما با سانسور کردن نقش نیروهای مذهبی در نهضت ملی، عملاً روایت مطلوب آمریکاییها از وقایع سال ۳۲ را بازگو میکند.
امیرانی اگرچه دست انگلیسیها را در وقوع کودتا به مخاطبش نشان میدهد با سیاستی شبهانگلیسی، به دنبال دست گذاشتن روی گسلهای سیاسی در جامعهی ایران است. او با پرسهزدن در میان اسناد، اعتماد مخاطب مستندش را جلب میکند اما با تحریف آشکار تاریخ، اعتماد بهدست آمده را صرف روایتی مغشوش و آمیخته با تحریف میکند.
خلاصه حرفِ امیرانی در «کودتای ۵۳» را باید در اواخر مستند جستجو کرد. جایی که یکی از مصاحبهشوندگان مستند، کودتای ۱۹۵۳ را عامل پیروزی انقلاب ۱۹۷۹ عنوان میکند و مدعی میشود اگر کودتای ۲۸مرداد رخ نمیداد، ایران مسیر پیروزی انقلاب اسلامی را طی نمیکرد و در کشور ما، یک دموکراسیِ مطلوب آمریکا شکل میگرفت. شاید چیزی شبیه ترکیه و یا مالزی. با این حساب، «کودتای ۵۳» را میتوان توبهنامهای آمریکایی-انگلیسی دانست. روایت پشیمانیِ دولتهایی که در روز ۲۸مرداد۳۲، حسابِ ۲۲بهمن۵۷ را نکرده بودند و حالا شاید به یک ایرانیِ دور از وطن کمک میکنند تا قصه کودتا را در قالب یک مستند، روایت کند.
«کودتای ۵۳» یک مستند خوشفرم، روپا و جذاب است و از نظر تکنیکی، چیزی کم ندارد. اما روایت تاریخیِ آن، دستاندازهای فراوانی دارد. برای همین، آن را نباید چیزی بیش از یک اعترافنامهی جذابِ آمریکایی- انگلیسی بدانیم. اعترافنامهای با امضای یک کارگردانِ متولد ایران.
*آنا
به مناسبت سالگرد شهادت سید الشهدای جبهه مقاومت سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی و یاران شهیدش، مراسم رونمایی از نقاشی چهره شهدای محافظ سردار دلها برگزار شد.
سینماپرس: کارگردان سناتور و کلوپ همسران معتقد است که ریلگذاریهای وزارت ارشاد به این سمت رفت که قهرمان را از سینما حذف و نگاه انتقادی اجتماعی را حاکم کند.
به گزارش سینماپرس، سینما بدون قهرمان معنا ندارد و بدون شک یکی از بهترین محلهای مناسب برای ترسیم قهرمان سینما است. تاریخ سینمای جهان سرشار از قهرمانانی است که در قاب سینما نقش آفرینی کردند و در ذهن مخاطبین خود قاب بستند.
البته منظور از قهرمان الزماً شخصیتی که کارهای بزرگی که از عهده آدمهای معمولی خارج باشد نیست بلکه حتی شخصیتهای اول فیلمهایی که در آن محور داستان است و با طی کردن فراز و فرودهایی الگوی مخاطب میشود و شخصیتی موجه و برتر نسبت به قبل پیدا میکند نیز در حقیقت قهرمان است.
اما قهرمانان همیشه شخصیتهای خیالی نیستند بلکه همواره قهرمانان بزرگی در قلب تاریخ ملتهای بزرگ وجود دارد که میتواند در آینه سینما بازنمایی داشته باشد.
میهن عزیز ما نیز دارای قهرمانان بسیاری است که در طول تاریخ آنان را شناختهایم اما یکی از قهرمانان جدی ما که باید او را بشناسیم و در سینما تصویرش را برای همیشه داشته باشیم بدون شک سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی است. شاید نتوان مانند او در تاریخ ایران معاصر به عنوان قهرمان شناخت. تشییع پیکر ایشان بعد از تشییع پیکر امام خمینی (ره) تاریخیترین تشییع پیکر بود که سیل جماعت را راهی خیابانهای شهر کرد و خود نشانه توجه ملت به قهرمانشان و عشق و علاقه آنان به او بود.
اما سینمای ما مدتی است که آشیانهای برای قهرمان ندارد و مردان بزرگ ملت در سینما کمتر دیده میشوند. کارگردانانی در سالهای اوایل انقلاب فیلمهایی با این مضمون مهم در سینما ساختند اما رفته رفته فیلمهای ما دچار فقر قهرمان شد تا جایی که این جای خالی توسط ضدقهرمان پر شود.
اما چرا این کارگردانها و فیلمسازان از جریان فیلمهای قهرمانی دور شدند و سینمای آپارتمانی جایگزین آن شد؟
در این مصاحبه با مهدی صباغزاده کارگردان آفتاب نشینها، سناتور و پرونده گفتوگو کردیم و درباره فاصله نسل او از سینمای قهرمان و فیلمهای حادثهای و اکشن که گونه مناسبی برای خلق و ظهور قهرمان است حرف زدیم.
اجازه نمیدهند ضدقهرمان را از میان مسئولین و آقازادهها انتخاب کنیم
* آقای صباغزاده سالهای ده ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ سینمای ایران فیلمهای جریانسازی را با قهرمانهای متعدد داشت. چرا این سینما با چنین توانایی رفته رفته از این سبک فاصله گرفت و قهرمان در آن فراموش شد؟
این مسأله علل مختلفی میتواند داشته باشد اما به نظر من یکی از علل مهم آن که جنبه کاملاً سینمایی دارد این است که برای داشتن قهرمان باید ضدقهرمان داشت. با در نظر گرفتن ضدقهرمان و اتفاقاتی که میان این دو رخ میدهد فیلم قهرمانی قوی شکل میگیرد.
یکی از مشکلات ما این است که اگر بخواهیم ضدقهرمان داشته باشیم خصوصاً در فیلمهای سیاسی-حادثهای این است که ضدقهرمان عموماً باید از میان بدنه مسئولین باشد که این خود کاملاً منتفی است و دست ما برای اینکه یک شخصیت بد را درون ارگانها و نهادها طراحی کنیم که توسط قهرمان نابود میشود به شدت بسته است.
من در فیلم سناتور اشرار را طراحی کردم امروز اگر بخواهم همان اشرار را دوباره بسازم که فایده و جذابیتی ندارد و باید زاویه جدیدی را خلق کنم. ببینید در دوران پهلوی روشن بود که دربار و طرافیان خود شاه در وارد کردن مواد مخدر و ایجاد فساد نقش دارند من هم این را در فیلمم ساختم و آن را نشان دادم. اما اگر امروز دستهای پشت پرده را برای اینکه بگویم فساد در میان برخی از آقازادهها و مسئولین رواج دارد با کوهی از مشکل روبرو میشوم که حتی دیگر فکر ساخت فیلم را هم از سرم بیرون میکنم.
یا اگر قهرمان ضدجاسوسی و امنیتی را بخواهم طراحی کنم باید باورپذیر باشد. در حال حاضر برای خلق قهرمان پلیس نیز صدجور مشکل سر راه ما قرار میدهند. باید قهرمان را برای سینما آماده کرد صرف اینکه یک قهرمان را همانطور که در عالم خارج هست را در سینما بگنجانیم باور پذیر نخواهد شد و مخاطب را جذب نخواهد کرد. این تغییر و تحولاتی که باید روی یک شخصیت قهرمانی انجام شود عموماً مدنظر پلیس یا نیروهای نظامی ما نمیشود و در نهایت فیلمساز را از ساخت آن منصرف میکند.
ریلگذاریهای وزارت فرهنگ نگاه انتقادی را جای نگاه قهرمانی گذاشت
اما از این مهمتر اینکه از همان دهه ۱۳۶۰ وزارت ارشاد و مسئولینی که فارابی را بنیان نهادند با این رویکرد که سینما قهرمان داشته باشد مخالف بودند. قبل از انقلاب فیلمهای قهرمانی زیادی ساخته شده بود اما بعد از انقلاب سیاستگذاری ارشاد این نبود و بعد از مدتی فیلمهای قهرمانی از سینما جمع شد و به جای آن نگاه انتقادی و اجتماعی جای گرفت. به هر تقدیر سینما به سمتی رفت که قصهگویی و قهرمان پروری خیلی کم شد و سبک خانوادگی و درام بیشتر شد و قهرمان نابود شد. ریلگذاریهای مسئولین سینمایی و فارابی باعث شد تا سینما قهرمانش را از دست بدهد.
مجلس خود ما یک روز وقت گذاشت روی این ماجرا که جلوی این فیلم را بگیرد. آقای مهدی کلهر معاونت سازمان سینمایی نجاتمان داد و رفت به مجلس و از ما دفاع کرد که اینها بچههای انقلابند و کمونیست نیستند. اینها از قبل انقلاب بودند حالا تغییر نگاه و زاویه دید دادهاند.
به هر حال مردم با قهرمان آشنا بودند و آن را دوست داشند. شاید سبک فیلمهای قهرمانی آقای کیمیایی با سینمای امروز و ذائقه مردم تفاوت داشته باشند اما مردم همچنان قهرمان را دوست دارند. البته الان اینگونه نیست که هیچ قهرمانی وجود نداشته باشد اما خلق قهرمان به همان صورت ابتدایی و قدیمی آن هم مخاطب را جذب نمیکند.
فیلمنامه نویسان و کارگردانان ما همگی در خلق قهرمان توانمندند اما جمع این مشکلات باعث شده است که قهرمان به نیمه قهرمان تبدیل شود تا فردا روزی به کسی برنخورد و جمعی مدعی العموم نباشند که سنگی بر سر راه فیلم قرار بگیرد و مجبور بشود تمام زحمتی را کشیده است از پرده سینما پایین بیاورد.
درباره قهرمانان جنگ ما نیز همین ماجرا به شکل دیگری برقرار است. اولاً همانطور که گفتم قهرمان باید باورپذیر باشد و برای این باورپذیری باید ویژگیهای قهرمان را در رزمندگان ما چه شهدا و یا جانبازان ایجاد کرد. تمام بچههای جنگ قهرماناند اما برای اینکه در سینما و یک فیلم بتوان آنان را قهرمان داشت باید آنان را از نظر فنی و هنری آماده کرد.
روشنفکران و منتقدین به فیلمهای قهرمانی تجاری گفتند و آن را کوبیدند
* آقای صباغ زاده شما تقریباً علل اینکه در این سال ها نشده است تا فیلم قهرمانی داشته باشیم را به موارد سیاستگذاری و تنگ نظریها و سختگیری ها ربط داده اید اما در همان سال های دهه ۱۳۶۰ شما و نسل شما فیلمهای قهرمانی زیادی ساختید و در عین حال به نظر میرسد که در آن دوران نیز این مسائل وجود داشته است.
اول اینکه آن موقع هنوز سیاستهای فرهنگی کشور انقدر تغییر نکرده بود و جریانات فرهنگی و اجتماعی متحول نشده بود.
علاوه بر این برای همان فیلمهای آفتاب نشین و پرونده مشکل درست کردند و حسابی منتقدین روشنفکر کوبیدند که وای شما دارید فیلم تجاری درست میکنید و این فیلمها چیست و از این حرفها. همین منتقدین با این رویه فیلم سناتور را هم کوبیدند.
روشنکفران ما در چه انقلاب و جنگ واقعیتهای آن روزها نگاه نکردند و دنبال حواشی بودند. دوست داشتند که این فیلمها را بکوبند تا فیلمهای مورد نظرشان روی پرده بیاید. برای همین سینماها نیز تحت تأثیر آنها اکران محدود دادند و فیلمها در فروش دچار مشکل شدند. این شد که سازندگان هم از ساخت این فیلمها دلزده شدند و در نتیجه فیلمهای بیخاصیتی که از نظر آنان مشکلی نداشته باشد و درجه الف بگیرد در سینماها اکران شود.
سر فیلم آفتاب نشینها مشکل داشتیم گفتند شماها چپی یا کمونیستید. درحالی که داشتیم فساد شاه را نشان میدادیم که چگونه روستاییان بیچاره شدند و فئودالهای وابسته و منسوب به دربار را تبدیل به فیلم کردیم.
مجلس خود ما یک روز وقت گذاشت روی این ماجرا که جلوی این فیلم را بگیرد. آقای مهدی کلهر معاونت سازمان سینمایی نجاتمان داد و رفت به مجلس و از ما دفاع کرد که اینها بچههای انقلابند و کمونیست نیستند. اینها از قبل انقلاب بودند حالا تغییر نگاه و زاویه دید دادهاند.
فیلم دیگری ساختم با عنوان راه بهشت که درباره پرچمدار پیامبر در جنگ احد بود که از خانه قریشیان فاسد و بتپرست به سمت پیامبر جذب میشود و تبدیل به قهرمانی میشود که در جنگ همراه پیامبر است و در نهایت شهید میشود و حتی پیامبر عبای خودش را روی جنازه او میاندازد.
این فیلم و فیلمهای دیگری که با این محوریت ساخته شده بود جواب نداد و در سینما به خوبی دیده نشد چرا که فضای فرهنگی و اجتماعی تغییر کرده بود و مردم به سمت تجملات رفته بودند و در کنار آن هم همان مواردی که گفتم یعنی منتقدین و سنگاندازیهایی که بر سر راه اکران داشتند نیز دخیل بود.
طرح ساخت فیلم درباره شهید سلیمانی را با من مطرح کردند
* حالا با این حساب تکلیف قهرمان در سینمای ما چه میشود؟ امروز اگر سینمای ما بخواهد درباره سردار سلیمانی فیلم بسازد میتواند بسازد اما به نظر شما مشکلاتی که بر سر راه فیلمساز قرار میگیرد مسیر آن را سخت میکند.
ایشان شخصیت خیلی شناخته شدهای برای خود من نبود و من بعد از شهادتش متوجه شدم مردم چقدر ایشان را دوست دارند. حتی همین اواخر گروهی با من صحبت کردند که درباره شهید سلیمانی فیلم بسازیم و من هم گفتم با کمال میل حاضرم بسازم اما بودجه و تحقیق میخواهد.
بدون شک ایشان میتواند قهرمان سینما باشد اما در سینما دخل و تصرف لازم است. برای خلق قهرمان از افراد نامدار خیلی نمیتوان واقعگرای صرف بود و نیاز به تغییر و تحولاتی است که هر کدام از این موراد ممکن است مشکل ایجاد کند. مگر اینکه دولت یا یک نهادی این مسئولیت را بر عهده بگیرد. اگر تغییرات باشد دست ما باز است و میتوانیم فیلم بسازیم چون مقداری غلو و بزرگنمایی برای ساخت قهرمان لازم است.
هر فیلمسازی فیلم بد دارد من هم دارم
* شما کارنامه خوبی در ساخت فیلمهای جدی دارید چرا بعد از این همه سال فیلم کلوپ همسران را ساختید؟ به نظر شما این فیلم در قد و قامت کارنامه آقای صباغزاده بود؟
همه فیملسازان دنیا فیلم خوب ساختهاند و فیلم بد هم دارند. البته فیلم کلوپ همسران فیلم خانوادگی سالمی بود و هجو احمقانه و اشارات بد جنسی نسبت به فیلمهای دیگر نداشت.
علاوه بر آن از نظر اقتصادی و مشکلات و گرفتاریهایی که مردم دارند مجبور بودم که کاری کنم که مردم به سینما بیایند و فیلم تماشا کنند تا سود هم داشته باشم و خودم هم برای بهبود وضعیت اقتصادی به فیلم بفروش نیاز داشتم زیرا که من در بیشتر فیلمهایی که از آن حرف زدم ضرر و زیان دادم.
امروز وضعیت اقتصادی و تولیدی سینمای ما به هم ریخته است. دیگر حتی سینمادار درباره فیلم نظر میدهد و نه تهیه کننده و کارگردان. باید سرمایهگذار و حتی اسپانسر همه درباره آن نظر بدهند.
مردم هم به هر فیلمی روی خوش نشان نمیدهند مگر اینکه داستان خیلی خوبی داشته باشد. سینمای ما به همین دلیل به سمت فیلمهای کمدی کشیده شد زیرا تنها دنبال جنبههای اقتصادی و سودآوری شد و اینکه بتواند سرگرم کند. تلویزیون هم برنامههای شاخصی که مردم را بتواند پای خود نگه دارد کم دارد و اتفاقاً قهرمانها و قصههای جذاب چندان زیادی ندارد.
علاقهمندان به شرکت در دوره ویژه آموزش بازیسازی رایانهای تا ۱۵ بهمن ماه امسال برای ثبتنام مهلت دارند.