سینماپرس: کتاب «احضار کطولحو» نوشته هاروارد فیلیپس لاوکرفت با ترجمه پیمان اسماعیلیان توسط نشر پیدایش منتشر و راهی بازار نشر شد.
به گزارش سینماپرس، کتاب «احضار کطولحو» نوشته هاروارد فیلیپس لاوکرفت بهتازگی با ترجمه پیمان اسماعیلیان توسط نشر پیدایش منتشر و راهی بازار نشر شد. این کتاب که در مجموعه «کلاسیکهای خواندنی» این ناشر چاپ شده، گزیدهداستانهایی از این نویسنده را با انتخاب و بازگردانی اسماعیلیان در بر میگیرد.
نشان بارز نوشتهها و داستانهای هاروارد فیلیپس لاوکرفت، وحشت کیهانی است؛ این احساس که حیات روزمره چیزی جز پوستهای نازک و پوشاننده واقعیتی چنان بیگانه و هولناک و مطلق است که در مقایسه موجب هلاک یا ویرانی عقل هر فرد عادی خواهد شد. مضامین اصلی در قصههای این نویسنده را میتوان در این عناوین خلاصه کرد: – ضدانسانمرکزانگاری و انسانگریزی عام – مجذوبیت تام به امعا و احشا و گرایش خاص به توصیف مواد نیمهژلاتینی ولیزابهای – سبک نگارش قدیمی – درماندگی و ناامیدی قهرمانان داستان و در صورت پیروزی، تنها دادن تلفات و هزینههای سنگین و به طور موقت – پرسشهای بیپاسخ و عدم درک واقعیت – شکنندگی و آسیبپذیری عقلی قهرمانان در قبال پدیدهها.
این نویسنده در سال ۱۸۹۰ در پراویدنس رود آیلند متولد شد و همواره حس میکرد فرزند زمانهای که در آن زندگی میکند، نیست. او در سال ۱۹۳۷ در سن ۴۶ سالگی درگذشت. لاوکرفت به شدت تحت تأثیر داستانهای ادگار آلنپو بود که سبکش در بسیاری از داستانهای لاوکرفت دیده میشود.
هرکدام از داستانهای کتاب «احضار کطولحو»، پیش از متنشان یک مقدمه کوتاه دارند که درباره تاریخچه پیدایش آنهاست. عناوین داستانهای چاپشده در این کتاب به این ترتیب است: دعجون، وحشت در کمین، رنگی از فضا، سلفیس، خرموشهای دیوار، نیارلاتهوتپ، ظلمتنشین، احضار کطولحو، موسیقی اریکزان، غریبه، موجود پشت درگاه.
داستانهای این کتاب و آثاری که این نویسنده نوشته، بهعنوان اسرارآمیزترین و مخوفترین جهانها شناخته میشوند.
در قسمتی از داستان «احضار کطولحو» از این کتاب میخوانیم:
بالای تمام این حروف هیروگلیفی، تصویری آشکارا با نیت نگارهای قرار داشت، هرچند که اجرای امپرسیونیستی آن نگاره اجازه درک روشنی از ماهیتش را از بیننده سلب میکرد. به نظر میرسید تصویر نوعی هیولا باشد، یا شاید نمادی از یک هیولا که تصورش تنها از پندارههای ذهنی بیمار برمیآمد. اگر بگویم از دید قوه تخیل به نسبت سرشارم تصویری همزمان از یک اختاپوس، یک اژدها و یک کاریکاتور از انسان بود، در حق آن موجود خیانتی روا نکردهام. سری گوشتی و شاخکدار بنشسته بر بدنی غریب و فلسدار با بالهایی ابتدایی؛ اما آنچه ترسناکش میساخت نمای کلی تصویر بود. در پسزمینه هیولا نیز نوعی بنای غولآسا به چشم میخورد.
نوشتههای همراه این شیء غریب، صرفنظر از بریدههای جراید، مربوط به آخرین و جدیدترین مکتوبات پروفسور میشد؛ و فاقد هرگونه تظاهر و خودنمایی در سبک ادبی بود. آنچه به عنوان سند اصلی قابل شناسایی بود عنوان «کیش کطولحو» داشت و حروفش را با دقت و تفکیک کامل یادداشت کرده بود که موجب خطای قرائتی در چنان واژه ناشناختهای نشود. دستنوشته به دو بخش مجزا تقسیم شده بود، عنوان بخش اول این بود: «۱۹۲۵ – رویاسازیهای اچ. اِی. ویلکاکس، شماره ۷ خیابان تامس، پراویدنس، ر. آ» و بخش دوم: «روایت بازرس جان آر. لگراس به نشانی شماره ۱۲۱ خیابان باینویل، نیو اورلینز، لوئیزیانا در سال ۱۹۰۸ ای. ای. س. ملاقات – یادداشتهای مربوطه و حساب پروفسور وب». باقی دستنوشتهها همگی یادداشتهایی مختصر بودند، برخی روایت رویاهای غریب افراد مختلف، و برخی نقلقولهایی از کتب عرفانی و مجلات (به ویژه اثر اسکالت – الیوت، آتلانتیس و لموریای گمشده)، و باقی اظهاراتی در باب انجمنهای سرّی بسیار دیرپا و کیشهای پنهانی با ارجاعاتی به متون مرجع اسطورهشناسی مانند ترکه زرین اثرفریبزر و کیش ساحرگان در اروپای غربی اثر دوشیزه ماری. بریدههای جراید نیز مختص بیماریهای روانی حاد و ضلالتها و شیداییهای دستهجمعی در بهار ۱۹۲۵ بود.
نیمه نخست سند اصلی داستانی بس غریب را بازگو میکرد. برحسب ظاهر در روز نخست مارس ۱۹۲۵ جوانی سیهچرده با ظاهری عصبی و هیجانزده همراه با همان کتیبه گِلی که در آن هنگام هنوز کاملاً خیس و تازه نشان میداد نزد پروفسور میآید…
این کتاب با ۳۸۴ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۴۵ هزار تومان منتشر شده است.
سینماپرس: غلامرضا فرجی سخنگوی شورای صنفی نمایش وضعیت فعالیت سینماها در روز دوم فروردین را تشریح کرد.
به گزارش سینماپرس، غلامرضا فرجی سخنگوی شورای صنفی نمایش با اشاره به دوم فروردین سالروز وفات حضرت زینب (س) گفت: با توجه به سالروز وفات حضرت زینب، سینماهای کشور روز جمعه دوم فروردین تا ساعت ۱۷ تعطیل هستند و از ساعت ۱۷ فعالیت خود را مجدد آغاز میکنند.
سینماپرس: الیزابت دبیکی و رابرت پتینسون به عنوان بازیگران دیگر جدیدترین فیلم کریستوفر نولان انتخاب شدند.
به گزارش سینماپرس، به نقل از ورایتی، در حالی که دو روز پیش جان دیوید واشینگتن به عنوان بازیگر فیلم بعدی کریستوفر نولان معرفی شد اکنون الیزابت دبیکی و رابرت پتینسون نیز به این فیلم افزوده شدند.
نولان به تازگی فیلمنامه این فیلم را که هنوز عنوانی ندارد برای کمپانی برادران وارنر به اتمام برده است و فیلم قرار است ۱۷ جولای ۲۰۲۰ اکران شود.
این پروژه یکی از مخفیترین پروژههای هالیوود است و تاکنون برای درز نکردن اطلاعاتی درباره آن به بهترین نحوی عمل شده است. نه تنها خود کارگردان و کمپانی سازنده بلکه عوامل درونی صنعت سینما نیز هیچ اطلاعاتی از این فیلم درز ندادهاند.
تنها یک منبع درونی تاکنون افشا کرده که فیلم یک فیلم اکشن تمام عیار، به شیوه آیمکس و به نوعی با الهام از آثار هیچکاک خواهد بود.
تولید این فیلم اواخر امسال شروع میشود.
سینماپرس: مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری در گزارشی فیلمهای سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر را بررسی کرده که نتیجه این بررسی حائز نکات قابل تأملی است.
به گزارش سینماپرس، مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری برای دومین سال گزارشی تحلیلی درباره فیلمهای سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر منتشر کرده و به ارزیابی فیلمهای این دوره از جشنواره پرداخته است.
بنابر توضیحات مقدماتی، هدف این پژوهش عبارت است از فهم و ارزیابی «تصویری» که فیلمهای حاضر در دو بخش «سودای سیمرغ» و «نگاه نو» از «ایران» باز نمودهاند.
۳۰ فیلم این مطالعه، در سطح اول، از منظر عوامل تولید و همچنین سابقه کارگردان یا مولف آن توصیف میشوند. در سطح دوم، توصیفی اجمالی از روایت فیلم، شخصیتهای اصلی و بسط داستان یا پیرنگ داستان ارائه میشود. در سطح سوم، هر فیلم مبتنیبر مولفههای «برسازنده تصویر ایران» تحلیل میشود و در نهایت به این پرسش پاسخ داده میشود که مجموع فیلمهای جشنواره فجر ۹۷، در نظام معنایی خود، چه تصویری از ایران را مورد بازنمایی قرار میدهند.
بازخوانی این گزارش از دو وجه حائز اهمیت است؛ اول مواجهه تحلیلی با بخشی از سرفصلهای محتوایی فیلمهای حاضر در جشنواره و از آن مهمتر اطلاع از زاویه نگاه و شاخصهای محتوایی یکی از زیرمجموعههای پژوهشی نهاد ریاست جمهوری که بهوضوح میتوان آن را شاخصی برای ارزیابی «رویکردهای کلان فرهنگی» ریاست جمهوری و به تبع «دولت» قلمداد کرد.
نکته جالبتر اما این است که این گزارش در حالی از سوی یک نهاد دولتی منتشر میشود که بخشهایی از آن قرابتی حداقلی با نگاه سکانداران اصلیترین زیرمجموعه دولت در حوزه فرهنگ و هنر یعنی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، درباره سینما دارد. گزارش تحلیلی مرکز بررسیهای استراتژیک درباره جشنواره سیوششم با سکوت مسئولان سینمایی مواجه شد و این بار هم هنوز هیچیک از مسئولان ارشاد و سازمان سینمایی، واکنشی به گزارش حاضر نشان ندادهاند.
بخشهای مهم این گزارش تحلیلی را که طبیعتاً محصول نگاه کارشناسان مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری است و بخشهایی از آن میتواند در فرصتی مناسب مورد نقد و بررسی قرار بگیرد را در زیر مرور میکنیم؛
جای خالی مسائل سیاسی و سینمای حمایتی
در بخشی از این گزارش به این مساله اشاره شده است که «چرا فیلمهایی که در این دوره از جشنواره ساخته شده است به مسایل سیاسی پرداخته نشده است»، به عنوان مثال در این گزارش آمده است: میتوان این پرسش را مطرح کرد که چرا حتی در یکی از فیلمهای حاضر در جشنواره ۹۷ شاهد سیاستهای جامعهمحور نیستیم و حتی در یک فیلم هم حضور و فعالیت نهادهای مدنی و احزاب و جنبشها و پویشهای اجتماعی و یا هر شکل دیگر از فعالیت جمعی شهروندان برای تاثیر روی سیاستگذاری را ندیدیم؟
در ادامه این گزارش تأکید شده است: پاسخ به این پرسش تنها زمانی ممکن است که توجه داشته باشیم در جشنواره فجر ۹۷ هر چهار فیلمی که مصداق تولید بزرگ (بیگپروداکشن) سینمایی هستند یا مستقیماً توسط نهادهای حکومتی حمایت شده بودند از جمله «۲۳ نفر» با حمایت «اوج» که وابسته به سپاه است، یا حامیان مالی و تهیهکنندگانش از چهرههایی بودند که رشد و توفیقشان مرهون نزدیکی به یکی از نهادهای حکومتی بوده است («ماجرای نیمروز ۲»، «شبی که ماه کامل شد» و «تختی»). همچنین هر چهار فیلمی که به معنای خاص کلمه موضوع سیاسی داشتند («ماجرای نیمروز ۲»، «شبی که ماه کامل شد»، «دیدن این فیلم جرم است» و «۲۳ نفر») به نحوی توسط نهادهای حکمرانی حمایت شده بودند و در نتیجه هر چهار فیلم سیاست «حکومتیمحور» بود. «دیدن این فیلم جرم است» هم صرفاً با حمایت «سازمان سینمایی سوره» میتوانست مجوز ساخت و پخش بگیرد.
یکی دیگر از مواردی که در این گزارش به آن اشاره شده است، بحث سرمایهگذاری در سینما است، آنچه که روی آن تاکید شده این است که از ۱۵ فیلم حاضر در این جشنواره تنها توسط ۳ تهیهکننده حمایت شده است، ۳ تهیهکنندهای که وامدار ارتباطات غیرشفاف با چهرهها و نهادهای حکومتی یا حضور در تلویزیون بودهاند، همچنین با قرار دادن بنیاد سینمایی فارابی و موسسه اوج، تاکید میکند که «بخش عمده سینمای جشنواره امسال ایران به انتخاب «۵ نفر» جهت پیدا کرده و تغذیه شده بود. روشن است که سینمایی که ۵ نفر سرنوشتش را تعیین میکنند و مسیر رشد آن پنج نفر هم لزوماً شایسته سالارانه نبوده و نظارت موثری هم بر آنها از سوی رسانهها اعمال نمیشود و شفافیت مالی هم ندارند، مستعد آفات بیشتری میشود.»
فیلمهای کلیشهای و چند نمونه موفق
در بخش دیگری از این گزارش به کلیشه بودن داستان فیلمها اشاره میشود، به گونهای که نگارنده گزارش معتقد است که یکی از ویژگیهای نامطلوب سینمای ایران در این دوره از جشنواره این است که درامهای اجتماعی در دام کلیشهها افتاده است.
اکثر سینماگران در این دوره از جشنواره ایران را به گونهای به تصویر کشیدهاند که شهروندانش زیر آوار مصایب و رگبار مشکلاتِ نفسگیر عامل یا قربانی «خشونت» میشوند و یا در «جامعهای» که در سینمای جشنواره فجر نشان داده است، اغلب زنان همچنان یا اغواگرند یا ضعیف و قربانی و به ندرت کامیاب و مستقلاندمدعای نویسندگان این گزارش این است که در اغلب این درامها شاهد شکلگیری تیپها و روایتهای تکراری هستیم. البته در همین گزارش به آن اشاره شده است که: «فیلم «متری شش و نیم» جزو معدود نمونههایی است که سعی میکند تا حدودی به این پیچیدگی مناسبات و روابط ساختاری نزدیک شود. این فیلم، اما، با اینکه در تصویرگری روابط و مناسبات ساختاری در بخش اعظمی از روایت خود موفق است اما در نهایت عوامل فرامتنی چنان در نهایت خود را بر روایت فیلمساز تحمیل میکند که پایانبندی آن باز در دام کلیشهای دیگر اسیر میشود. احتمالاً این امر بیش از هر چیزی ناشی از ضعف فیلمنامه و کارگردانی در پایانبندی فیلم باشد.
حضور غیاب؛ از سرخپوست تا رد خون
«حضور غیاب» مساله دیگری است که در این گزارش به آن اشاره شده است، به این معنا که در بسیاری از فیلمها غایبی حضور دارد که میتواند قهرمان داستان نیز باشد، مانند فیلم «سرخپوست» غایبی که او را جز از فاصلهای بسیار دور نمیبینیم تا او را واقعی بدانیم در فیلم تعیینکننده است. ما در مقام مخاطب، در انتهای فیلم از زاویه دید این کاراکتر است که ناظر بر واقعهای میشویم که در گذشتهای که به روایت فیلمساز نوستالژیک است اتفاق میافتد.
و یا درباره «ماجرای نیمروز: رد خون» به این مساله اشاره میکند که مصداق «حضورِ غیاب» همه کاره بودن صادق (مامور اطلاعاتی) در غیاب رهبرانی بالارتبهتر هستیم. نبود آنها است که به این مامور اطلاعاتی امکان میدهد چنان که میفهمد و میتواند، عمل کند. آیا این غیاب تدبیری برای انداختن مشکلات به گردن وی و تبرئه دیگران است؟
ایرانی که روی پرده دیدیم
به تصویر کشیدن «ملت و دولت ایرانی» یکی دیگر از بخشهای این گزارش است، نگارنده این گزارش معتقد است؛ «اکثر سینماگران در این دوره از جشنواره ایران را به گونهای به تصویر کشیدهاند که شهروندانش زیر آوار مصایب و رگبار مشکلاتِ نفسگیر عامل یا قربانی «خشونت» میشوند و یا در «جامعهای» که در سینمای جشنواره فجر نشان داده است، اغلب زنان همچنان یا اغواگرند یا ضعیف و قربانی و به ندرت کامیاب و مستقلاند؛ اغلب جوانان فکر میکنند اسیر ساختارهای فسادپروری شدهاند که نسل قبل ساخته است، ردِ پای آقازادهها و «ژنهای خوب» و ویژه خوارانش در همه حوزهها دیده میشود، حکمرانانش از نظر مردم سر و ته یک کرباسند، قانون و قوه قضاییه و زندانها در پیشگیری از جرم و بسط عدالت عاجزند…»
برداشت این گزارش از فیلمهای جشنواره فیلم فجر و به تصویر کشیدن «پدر» و یا «مرد ایرانی» هم این است که: مردان در سینمای جشنواره امسال موجوداتی خشن، هوسباز، منحرف، و فردگراهایی که در پی هیچ اقدام جمعی نیستند، معرفی میشوند. این مردان که در بین فضولات انسانی دنبال کسب درآمد هستند، نه تنها نقش فعال و مثبتی در تربیت فرزندی ندارند بلکه هیچ نقش مثبتی در زندگی ندارند.
از ۱۵ فیلم حاضر در این جشنواره تنها توسط ۳ تهیهکننده حمایت شده است، ۳ تهیهکنندهای که وامدار ارتباطات غیرشفاف با چهرهها و نهادهای حکومتی یا حضور در تلویزیون بودهاندبرای نمونه به فیلمی چون «درخونگاه» اشاره میکند که در آن یکی از مردان فیلم، «مهدی» رزمنده مفقودی است که نقش او نبودن است. رضا قهرمان زندگی تراژیک داستان یک انسان منفرد و ضد اجتماع تصویر میشود؛ کسی است که تمام دار و ندار خود را به دلیل خودخواهیهای تکتک اعضای خانوادهاش از دست داده است. رضا نهایتاً به زنی که از منظر اجتماعی به بدنامی اشتهار دارد پناه میبرد. پدر رضا کسی است که عیاشی و مالیخولیاهای فردیاش را بر مصالح خانواده ترجیح میدهد و داماد خانواده هم کسی است که رستگاری خود را در قاچاق دیده است. این داماد کسی است که با برانگیختن طمع اعضای خانواده مشوق آنان در استفاده از اندوختههای رضا میشود.
در این گزارش اما به مردانی نیز اشاره میشود که چهره واقعی مرد را به تصویر میکشد که از آن جمله میتوان به «ملاصالح» در فیلم «بیست و سه نفر»، امیر در «جمشیدیه» (گرچه منفعل، همسرش را همراهی میکند)، جلال در فیلم «جاندار» (که به رفتارهای غیراخلاقی تن نمیدهد). به عبارت دیگر، تقریباً شخصیتهای مرد مهم و قابل ذکری که مثبت تصویر شده باشند در فیلمهای این دوره مشاهده نمیشود.
مادر ایرانی
بررسی تصویر مادر در آثار سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر هم حائز اهمیت است.
در این گزارش نقش مادر را در فیلمهای مختلف توصیف میکند. به عنوان مثال در فیلم «سال دوم دانشکده من»، مادر مهتاب زنی است با مشکل شنوایی؛ گویی حرف نسل جوان را نمیفهمد. مادر مهتاب، دخترش را درک نمیکند و تنها به دلیل بیوه بودنش به دنبال حفظ درآمد خانواده از طریق مغازهای است که در اختیار منصور است و به همین دلیل اصرار بر ازدواج منصور با مهتاب دارد. مادر آوا نیز با دخترش غریبه است و حتی وسایل او را نمیشناسد و برای بهبود دخترش صرفاً متوسل به دعا است و هیچ حس مادرانهای به مخاطب منتقل نمیشود.
مثالهایی که در این گزارش به آنها استناد شده عبارتند از: در فیلم «تختی»، به نقش مادر غلامرضا در مسیر پیشرفتش اشاره نمیشود و او نیز مادر کنشگری نیست و یا در فیلم «مردی بدون سایه»، سایه مادری مهربان است که بخاطر نگهداری فرزندش، در خانه مشغول به کار است؛ اما سرانجام به دلیل نیاز مالی و البته علاقه خود سایه، در یک هلدینگ مشغول به کار مترجمی میشود. علاقه سایه به اشتغال در یک کار تمام وقت، بر وظیفه مادریاش غلبه میکند و عملاً دختر سایه روزها را یا با پدر بی کارش و یا در خانه مادربزرگش میگذراند. در مجموع مادران جشنواره سی و هفتم فیلم فجر و در حدود ۱۶ فیلم این جشنواره، مادرانی ناآگاه به دغدغه جوانان، غریبه با فرزندان، غیرعقلانی، خرافاتی، خائن در امانت، هوسباز و اغواگر، منفعل، غیرکنشگر، درگیر عاشقانههای دوران جوانی، شاغل و بیتوجه به وظایف مادری و… هستند و نمایش تصویر مادرانی فداکار، باحیا، گرهگشا و امیدبخش، کمیاب است.
از نگاه پژوهشگران این گزارش «چرایی شکلگیری زنان و مردان کلیشهای در جشنواره سیوهفتم فجر را میتوان در دو سطح تبیین کرد. در سطح اول، این امر برآمده از ناتوانی جامعه در بازتولید مردان و زنانی «خودآئین» است. خودآئینی مسیری است که در آن زنان و مردان واجد عاملیت لازم در برساخت آن نوع از زیستجهان نیک همگانی هستند که در آن زن مستقل الزاماً به معنای تصویرکردن مرد منفعل نیست و بالعکس. در سطح دوم، این امر برآمده از آن جهان اجتماعی سلسلهمراتبی است روابط و نقشهای جنسیتی تهی از سازوکارهای اجتماعی، فرهنگی و حقوقی لازم برای برقراری روابط و تعریف نقشهایی غیرسلسلهمراتبی است.»
دین ایرانی
اما در حوزه دین در سینمای ایران در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر در این گزارش آمده است: در هیچیک از فیلمهای بخش سودای سیمرغ، مذهب و اعتقادات دینی به عنوان مرجعی معنابخش و سعادت آفرین معرفی نشده است که با استمداد از آن بتوان وضعیتهای بحرانی را به سامان آورد و گرههای دراماتیک را گشود.
در هیچیک از فیلمهای بخش سودای سیمرغ، مذهب و اعتقادات دینی به عنوان مرجعی معنابخش و سعادت آفرین معرفی نشده است که با استمداد از آن بتوان وضعیتهای بحرانی را به سامان آورد و گرههای دراماتیک را گشودبراساس این گزارش: در فیلم «جمشیدیه» نیز که موضوع آن ارتباطی با قصاص دارد دین و نمادهای مربوط به آن (مسجد) در قالب برگزاری مجلس ترحیم به چشم میخورد. متاثر از «فردگرایی افراطی» حاکم بر فیلمهای حاضر در این جشنواره، دین و مذهب ترجیحی فردی نموده شده است (مانند نماز خواندن تختی) که هیچ مرجعیت اجتماعی ندارد. در دیگر فیلمها، مثلاً در «ایده اصلی»، «پالتوشتری»، «مردی بدون سایه»، «طلا»، «حمال طلا»، «بنفشه آفریقایی»، «سرخپوست»، «متری شش و نیم»، «سونامی»، «روزهای نارنجی»، «درخونگاه»، «تیغ و ترمه»، «معکوس»، «مسخره باز»، و «قصر شیرین»، دین و اعتقادات مذهبی اساساً حضور ندارد و یا در فیلم «شبی که ماه کامل شد» شخصیت منفی اصلی (عبدالمالک ریگی) ولو به نمایندگی از برداشت منحرفانه از دین اما رفتارها و گفتارهای دینی دارد. اگر سخنان و رفتارهای عبدالمالک بافتارزدایی و از قاب تروریسم خارج شود مشابه و تداعیکننده سخنان و استدلالهای مطرح شده در کلام برخی از بزرگان اسلام انقلابی و رهبران دینی و سیاسی کشور است. استدلالهای ریگی بیپاسخ رها میشود و گفتمان بدیل و رقیبی در تقابل با گفتار ریگی در میان آورده نمیشود تا کیفیت باطل بودن ریگی روشن شود.
در ادامه این گزارش تأکید شده است: به عبارت دیگر در فیلم «شبی که ماه کامل شد» شاهد بازنمایی قرائتی به اصطلاح ناصواب از دین هستیم که برای اثبات اشتباه بودن مفاد آن تلاشی صورت نمیگیرد. این در حالی است که بسیاری از گفتهها و احتجاجات عبدالمالک ریگی مصداقی از «کَلِمَهُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ» است. عجیبتر آن است که رقیب دین باطل عبدالمالک ریگی نه یک نظام گفتمانی که تنها عاطفهای انسانی است که قرار است در روابط دختری زیبا از تهران با پسر شاعر مسلک بلوچ که اهل موسیقی است تجلی یابد. در این فیلم در ازای بیانیههای تند و فهم باطل دینی جیش العدل، هیچ دین و نظام معرفتی بدیلی مطرح نمیشود.
عشق ایرانی
در بخشی از این گزارش آمده است: مفهوم عشق از جمله در جشنواره امسال مشمول فرآیند افسونزدایی / رازآمیزی شده است. عشق در سینمای فجر ۹۷ نوعاً به روابط متداول و مبتنی بر خواست متقابل یا توافقهای اجتماعی فرو کاسته شده و جز در چند مورد به عنوان رابطهای مقدس و نجاتبخش تصویر نشدهاست. مثلاً در فیلم «جان دار» عشق مادر (معتمد آریا) به فرزندش (جلال) و عشق یاسر به اسماً خودخواهانه، فروکاهنده ارزشهای انسانی، و امری که در تقابل با اخلاق قرار میگیرد، تصویر میشود. در فیلم «زهرمار» عشق رهی به همسرش نتیجهای شرارت آمیز دارد و موجب انتقامگیری او از حاج حشمت مداح میشود. همچنین عشق لیلی زن بدکاره و بدنام فیلم به فرزندش محرک او در ارتکاب به همه خطاکاریهای اوست.
در مجموع مادران جشنواره سی و هفتم فیلم فجر و در حدود ۱۶ فیلم این جشنواره، مادرانی ناآگاه به دغدغه جوانان، غریبه با فرزندان، غیرعقلانی، خرافاتی، خائن در امانت، هوسباز و اغواگر، منفعل، غیرکنشگر، درگیر عاشقانههای دوران جوانی، شاغل و بیتوجه به وظایف مادری و… هستنداین گزارش میافزاید: عشق در فیلم «مردی بدون سایه» قربانی شک و حسد، در «قسم» قربانی خیانت، در «پالتو شتری» موضوع تمسخر آمیز تجارت و کاسبی، و در «آشفتگی» محملی برای طمع ورزی و دنائت اخلاقی میشود. در فیلم «تیغ و ترمه»، عشق چیزی جز هوس نیست. اما در فیلم «سرخپوست» عشق مایه رهایی و گذشت و در «سمفونی نهم» مایه رهایی از حسد معرفی میشود.
قانون و مقررات ایرانی
در گزارش مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری آمده است: قانون در فیلمهای این دوره از جشنواره نه محترم و نه کارگشا است. گذشته از این، قانون امری جمعی و فصلالخطاب تلقی نمیشود و لذا نه لازم الاتباع و نه حلال مشکلات بلکه مزاحمی است که برای رسیدن به آرامش باید از آن عبور کرد. در بسیاری از فیلمهای این دوره به جای مواجهه با قانون شاهد غیاب آن هستیم. قصاص بمنزله امری فقهی از موضوعات مورد توجه برخی از فیلمهای جشنواره ۳۷ است. قصاص نه در قالب راه حلی برای تسهیل زندگی جمعی، بلکه خود عاملی مسالهآفرین معرفی شده است.
براساس این گزارش: در فیلمهای «دیدن این فیلم جرم است» و «ماجرای نیمروز؛ رد خون» قانون در مقابل خواست فردی کاراکترها تعطیل و معوق میشود. در «دیدن این فیلم جرم» است قانون در قالب داستانی ساختگی در مقابل غیرت قرار میگیرد و راه حل قهرمان فیلم عبور از قانون و مصالح ملی به نفع مصلحت فردی است، کاری که سردار پشت دری بسته به اجرا میگذارد. در فیلم «ماجرای نیمروز؛ رد خون» قانون خواستههای یک فرد اطلاعاتی خشک و انعطاف ناپذیر میشود که میتوان و بهتر است که نادیده گرفته شود. در فیلم «متری شش و نیم» قانون حتی دست و پای مجریان خود را میبندد و اجرای آن در حق کسی که به هر خلاف ممکن دست زده، موجب گمراهی و تیره روزی عده کثیری شده است، امری کراهت آمیز و منفی معرفی میشود.
گذشته و آینده ایرانی
مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری معتقد است: سینمای ما فاقد «رویای ملی» است. سینمای ما نمیتواند و یا شهامت آن را ندارد که بهشیوهای روشن در خلق و بسط این رویای ملی مشارکت کند. مراد از رویای ملی تصور امیدوارانه از احوالی است که در آن پا بر شانههای گذشته و حال نهاده، بتوانیم آینده روشن و مطلوب را تحقق بخشیم.
در همین راستا تأکید شده است: در فیلمهای «سرخپوست» و «ناگهان درخت» گذشته در قالب قابی به غایت گزینشی و چیده شده ارائه میشود. نمایش گرم و دلپذیر گذشته تاریخی در این فیلمها با پیوند خوردن اغراقآمیز به «طبیعت»، تصویری آرمانی از گذشتهای از دسترفته را پیش روی مخاطب قرار میدهد. دلیل دیگری در ناممکنشدن فعالیت گذشته در این فیلمها ناتوانی روایتها از برقراری رابطهای واسطهمند با اکنون است. در فیلم «سرخپوست» اساساً هیچ نسبتی با حال برقرار نمیشود مگر آنکه مخاطب دست به تاویل بزند. در این فیلم روایت حسرتبار از گذشتهای که دلچسب و گرم تعریف شدهاست در تقابل با حال حاضر قرار میگیرد. نکته بسیار مهم در این فیلم ختم فیلم از منظر فردی غایب است. درواقع گویی اتفاقی افتاده است و مخاطب خود شاهد آن (بوده) است. اتفاقی که ممکن است در حافظه جمعی بخشی از مردم ایران قابل تشبیه به کنار کشیدن شاه از سرکوب به خاطر همراهی با همسرش باشد.
این پژوهش اضافه میکند: اگر نفی حال را شیوهای برای تصویر کردن آینده تعبیر کنیم و آن را تلاشی برای نشان دادن «هستها» به منظور تدارک «بایدها» یی بدانیم که فردا را تصویر میکند، آنگاه میتوانیم نوعی از آیندهگرایی را در فیلمها تصور کنیم. تصویر منفی ارائه شده از ایران (به شرحی که در بخش تصویر کلی ایران گفته شده است) خود پروردن آرزوی فردایی است مطلوبتر. اما پرسش اصلی میتواند این باشد که چرا سینمای ما این آینده را به وجهی ایجابی بیان نمیکند؟
ناکامی در برساخت «امید اجتماعی»
در این گزارش درباره مساله امید ایرانی در آثار راه یافته به جشنواره فیلم فجر آمده است: بخش اعظمی از فیلمهای به نمایش درآمده در جشنواره فجر سی و هفتم در برساخت امید اجتماعی ناکام میمانند. بدین معنا، امید به هیچ وجه امری نه صرفاً فردی یا روانشناختی بلکه امری جمعی و Collective است. درست است که هر جمع از افراد یا اشخاص کلید میخورد و در نهایت، شکلِ هر «جمع» تا حدودی صورت همان اجزای آن است، اما امید به منزله یک مفهوم یا ایده همواره از تکتک افراد فراتر میرود و آنچه «امید جمعی» میخوانیم «مازادی» بر امیدهای تکتک افراد دارد. این مازاد، مازادی تاریخی-سیاسی است.
بین محصولات سینمایی با سیاستهای سینمایی تنافری اساسی به چشم میآید. چنین تنافری به هیچ وجه در سینمای ایران جدید نیست و سابقه تاریخی طولانیمدتی در ایران داردبهعنوان مثال در این پژوهش آمده است: در فیلمهای اجتماعی مانند «معکوس»، «تیغ و ترمه»، «درخونگاه»، «روزهای نارنجی»، «یلدا»، «جمشیدیه»، «مردی بدون سایه»، «دیدن این فیلم جرم است»، «پالتو شتری»، «متری ششونیم»، «ایده اصلی»، «سونامی»، «جاندار»، «قسم»، «آشفتگی»، و «حمال طلا» با بیشمار «مصائب و آسیبهای اجتماعی» روبرو هستیم که اساساً حتی در یک مورد «پایانبندی خوش» برآمده از دل کُنشی جمعی و معطوف به آشتی طرفین منازعه در درام دیده نمیشود. قهرمانان این روایتها، قهرمانانی شکستخورده، در هم فروخورده، و ناکام هستند. حتی قهرمان فیلم «متری ششونیم» که پلیسی با پیچیدگیهای شخصیتی و روانی است نیز در فضایی امیدوار نسبت به آینده فراهم نمیآورد. «آشتی و مصالحه» میان شخصیتها به ندرت در این فیلمها تصویر میشود. تضاد یا آنتاگونیسم در فیلمهای اجتماعی نمایشدادهشده در حد اعلای خود تصویر میشود. «سال دوم دانشکده من» یکی از معدود نمونههایی است که در آن درام روایتشده در نهایت به حدی از آشتی و مصالحه میان طرفین راه میبرد. از این رو، جهان اجتماعی تصویر شده بر پرده جشنواره سیونهم جهان تضادهای حدی است. تردیدی نیست که بدون ترسیم تضاد اساساً درام و سینما تا حد بسیار زیادی ناممکن میشود. اما در جهان سینمای اجتماعی سینماگران اجتماعی راهی برای مذاکره، چانهزنی، یا رسیدن به نقطهای میانی وجود ندارد. سینمای ناامید اجتماعی تصویرشده در جشنوارهی سیوهفتم تضادها را تا حد نهایی خود پیش میبرد. محصول نهایی چیزی نیست جز حذف یکی از دو طرف منازعه.
جمع بندی؛ تنافر میان محصولات سینما و سیاستهای سینمایی
در بخش پایانی این گزارش تاکید شده است: بین محصولات سینمایی با سیاستهای سینمایی تنافری اساسی به چشم میآید. چنین تنافری به هیچ وجه در سینمای ایران جدید نیست و سابقه تاریخی طولانیمدتی در ایران دارد. به عبارت دقیقتر، از زمان پیدایش سینما در ایران تا به امروز شکاف میان محصولات سینمایی و سیاستهای سینمایی وجود داشته است. در دورههای مختلف، این شکاف کم و زیاد شده است. نکتهای که باید بر آن تاکید داشت این است که این شکاف بیش از هر چیزی تحت تاثیر تحولات اجتماعی-سیاسی در زندگی عینی مردمانی بوده است که در جغرافیایی بنام ایران، «مخاطبان» اصلی سینما بودهاند.
نویسندگان این گزارش تأکید کردهاند: در سینمای کشور، درست مانند مغازهای که با نوشتهای اعلام میکند رعایت شئونات در آن الزامی است، بسیاری از نشانهها، خواه داخلی بود یا خارجی، یا به پردههای سینمایی راه نمییافت یا در صورت حضور بر آن، ناپسند و مطرود «بازنمایی» میشد. فی الواقع، در دورههای مختلف، قدرت چه به شکل عریان و چه بصورت غیرعریان، آشکارا و در لفافه، در قالب «سیاست سینمایی» بر آن سر بوده است تا «نظم نمادین مطلوب» خود را بر پرده سینما متجلی کند و در برابر، فیلمسازان نیز سعی کردهاند کم و بیش برداشت مدنظر خود از حیات اجتماعی و پیچیدگیهای آن را بر پرده سینما روایت کنند. در عمل، ممنوع شدن اکران و توقیف فیلمها زمانی رخ داده است که «قدرت حاکم» نتوانسته باشد «قدرت نمادین» سینماگر را در مراحل مقدم بر اکران مهار کند.
سینماپرس: امیر غفارمنش بازیگر سینما و تلویزیون، از حال و هوای عید نوروز و سریالهای خاطره انگیزش گفت.
به گزارش سینماپرس، امیر غفارمنش بازیگر سینما و تلویزیون، فعالیت هنری خود را با بازی در صحنه تئاتر آغاز کرد. پس از آن توسط آقایان محمد رحمانیان و حسن فتحی به تلویزیون راه یافت و در سریال های مختلف تلویزیونی به ایفای نقش پرداخت. او حضور در سینما را با فیلم «خانهای روی آب» تجربه کرد. وی که در سریال های نوروزی بسیاری از جمله بیمار استاندارد (سعید آقاخانی)، عید امسال (سعید آقاخانی)، روزگار خوش حبیب آقا (مهدی مظلومی) به ایفای نقش پرداخته است، در گفتگوی تفصیلی با خبرنگار حوزه رادیو تلویزیون گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، درباره سریال های خاطره انگیز نوروزی که در آن ها حضور داشته است و همچنین حال و هوای نوروز حرف های جالبی را مطرح کرد.
آقای غفارمنش؛ ابتدا درباره سریال های امسال بفرمایید و اینکه چرا عید امسال سریالی در تلویزیون ندارید؟
اتفاقاً من امسال خیلی پر کار هستم. سریال «شش قهرمان و نصفی» را کار کردم که همراه اکبر عبدی در شمال تصویربرداری آن انجام شد. سریال «محکومین ۲ » را هم مشغول کار هستیم که آن هم برای ایام دیگری از سال تدارک دیده شده است. یک کار هم با علی مشهدی انجام داده ام که فکر می کنم، برای ماه مبارک رمضان در نظر گرفته شده است. زمان پخش سریال ها به ما گفته نمیشود و ما نمی دانیم کارها چه زمانی به روی آنتن می روند.
شما یکی از پرکارترین بازیگران سریال های نوروزی به شمار می روید. انتخاب خودتان بوده یا اتفاقی اینگونه شده است؟
البته مهران رجبی اگر بگذارد، ما سریال بازی کنیم (با خنده). لطف خدا و دوستانی بوده که با هم همکاری های مشترکی داشته ایم و به من اعتماد کردند تا در کنار آن ها حضور داشته باشم. سعید آقاخانی از دوستان نزدیک و قدیمی من که بخشی از کارهای من با او بوده است، به دلیل رفاقتی که بین ما وجود دارد همیشه به من محبت داشته و در سریال ها از من دعوت کرده است. خیلی از خاطرات سریال های نوروزی من با او رقم خورده است که اتفاقاً مجموعه های پر مخاطبی هم از کار درآمدند.
بین سریال های نوروزی بسیاری که در کارنامه دارید، کدام مجموعهها برای شما در ذهنتان ماندگار شده است؟
واقعاً کار کردن با سعید آقاخانی همیشه برای من خیلی دوست داشتنی بوده است. فکر میکنم اگر از مردم هم درباره کارهای من بپرسید، سریال روزگار خوش حبیب آقا را به یاد خواهند آورد. در این سریال ما بسیار رها و آزاد کار کردیم و خیلی از صحنه ها را همراه سعید آقاخانی با مشورت همدیگر همان جا سر صحنه می نوشتیم. این همدلی در این سریال باعث شده بود که مردم هم ارتباط بسیار خوبی را با این مجموعه برقرار کنند. نقشی هم که من در این سریال بازی کردم، برای خودم خیلی دلچسب بود و به همین خاطر این سریال نوروزی را همیشه در خاطر دارم.
عید امسال به دلیل اعیادی که در آن قرار دارد، متفاوت تر از سال های گذشته شده است. به نظر شما این نیاز به سریال های طنز مناسبتی را بیشتر نمی کند؟
فکر می کنم سخت ترین کار جهان خنداندن مردم است. امسال با توجه به مشکلاتی که همه مردم با آن دست به گریبان هستند، لزوم ایجاد فضای نشاط آور و مفرح بیشتر از همیشه حس می شود. بسیاری از کشورهای دنیا برنامه های تفریحی ویژه ایام عید را برگزار می کنند که رنگ و لعاب شهرها را عوض می کند. در عید کریسمس شهرداری های کشورهای اروپایی بسیاری از هنرمندان را به سطح شهر می آورند و به صورت رایگان برای مردم برنامه اجرا می کنند. واقعاً چه ایرادی دارد مثلا که میدان آزادی در ایام نوروز هر شب برنامه های متنوع شادی را برای مردم داشته باشد و مردم به صورت رایگان بتوانند از آن بهره مند شوند؟ باید برای بالا رفتن روحیه همگانی و شهری برنامه هایی را تدارک دید که مردم احساس متفاوتی را در عیدهای مختلف تجربه کنند.
با توجه به اینکه سال آینده چند سریال را برای پخش خواهید داشت، در این سن و سال احساس خستگی نمی کنید؟
من الان در ۵۱ سالگی به سر می برم و دیگر به قول دوستانم دندان سفید شده ام (با خنده) اما واقعاً خودم احساس می کنم تازه به سن جوانی رسیده ام و انگیزه کارهای جدید را هر روز در خودم احساس می کنم. هر مجموعه ای که برای کار در آن شرکت می کنم، مثل روزهای اول برایم تازگی دارد و مثل همان مجموعه روزهای خوش پر از انگیزه هستم. من در مجموعه روزگار خوش که به نظرم در دهه هفتاد یکی از ماندگارترین آثار تلویزیون به حساب می آید، یک شور ناگفتنی را در وجودم داشتم که هنوز هم که هنوز است آن را سر هر کاری با خودم همراه دارم.
آقای غفارمنش متفاوت ترین عیدی که برای شما رقم خورده است و آن را به خاطر دارید، مربوط به چه سالی می شود؟
من شعری درباره سال های کودکی خودم گفتم که معلوم میکند کدام سال ها عید نوروز متفاوتی برای من بوده است. کودکی ما همه چیز حال و هوای متفاوتی داشت و عید نوروز نماد عشق و علاقه به حساب می آمد. من با این سن و سال همچنان سال هاست، دلتنگ آن روزهای ساده و صمیمی هستم که خبری از دروغ، فریب و نیرنگ نبود و انگار آدم ها با این مسائل غریبه بودند. عیدی نوروز اصلاً یک لذت دیگری داشت و انگار عید با عیدی هایش عید میشد. عیدی های بزرگترها همان مقدار کم هم برای ما یک دنیا به حساب می آمد و یک سال را به انتظار عیدی گرفتن پشت سر می گذاشتیم.
صحبت پایانی در این ایام نوروزی؟
واقعاً امیدوارم مردم هیچ روزی را با نگرانی و دلهره سپری نکنند و هر سال نسبت به سال قبل با مهر بیشتری در کنار هم به زندگی بپردازند. اگر مشکلات به سراغشان می آید، مرعوب آن نباشند و خود را به دست روزگار بسپارند. ما خیلی از کارهایمان توسط عده ای مورد موافقت قرار نمیگیرد ولی واقعاً شادی تک تک مردم ایران از آرزوهای همه دوستان و همکاران من است.
سینماپرس: مقدمی، تولیدکننده اسباببازی گفت: اگر بخواهیم در زمینه فروش و ترویج اسباببازی در داخل کشور موفق عمل کنیم باید تبلیغات مؤثر داشته باشیم تا مخاطبان را با خود همراه کنیم.
به گزارش سینماپرس، جاوید مقدمی عضو انجمن هیئت مدیره تولیدکنندگان اسباببازی و تولید کننده در گفتوگو با خبرنگار مهر گفت: اگر بخواهیم در زمینه فروش و ترویج اسباببازی در داخل کشور موفق عمل کنیم باید تبلیغات مؤثر داشته باشیم تا مخاطبان را با خود همراه کنیم. البته تولید پیوستهای فرهنگی همراه با اسباببازی هم مؤثر است. اگر به اسباببازیها یا عروسکهای معروف همانند «باربی»، «باباسفنجی»، «بتمن» و… نگاه کنیم، میبینیم همراه محصولات اسباببازیشان انیمیشن، کارتون، لوازمالتحریر و… تولید و عرضه شده است اما ما برای اسباببازیهایمان چه کردیم؟
این تولیدکننده اسباببازی با اشاره به اینکه تولید اسباببازی باید با پیوست فرهنگی همراه باشد، تصریح کرد: اگر عروسک «اسپایدرمن» طرفدار زیاد دارد و خوب فروخته میشود حتی بزرگسالان هم عروسکهای رومیزیاش را خریداری میکنند و روی میز کنار مانیتورشان میگذارند به خاطر اینکه فیلم، انیمیشن، کمدی استریپ درباره آن ساخته شده است اما شما ببینید برای اسباببازی ایرانی چهکار کردیم؟ اسباببازیهای ما فقط اسباببازی بودهاند نه انیمیشنی برایش ساخته شده! نه در کتابهای داستانی و فیلمها به آن پرداخته شده است.
او همچنین درباره طراحی گرافیک کتابهای داستان کودک و نوجوان و کیفیت پایین برخی از آنها گفت: ببینید اگر عروسک یا اسباببازی فوقالعادهای طراحی شود و به داستاننویس کودک بگویند داستان خوبی برای آن محصول بنویسد هیچ فردی آن کتاب را نمیخرد زیرا در زمینه طراحی، گرافیک و نوع متن هیچگونه تأمل و تفکرات عمیق وجود دارد و این بیشتر باعث دلزدگی مخاطب میشود.
مقدمی در ادامه اظهار کرد: زیرا در ایران بیشتر به دنبال این هستند که قیمت کتاب چه مقدار تمام میشود، گرافیستی که ارزانتر طراحی میکند و مبلغ بسیار کمی میگیرد را انتخاب میکنند اگر هم آن محصول نابود شد، برایشان اهمیتی ندارد ولی اگر به کتابهای کودک و نوجوان غربی نگاه کنید گویی هر صفحه از آن کتاب تابلوی نقاشی تمام عیار است. کاش ما هم میتوانستیم به این موضوعات با دید وسیع و تفکرات عمیق نگاه میکردیم.
سینماپرس: مجید رجبی معمار تهیه کننده سینما، از آخرین وضعیت ساخت فیلم «ژلوفن» گفت.
به گزارش سینماپرس، مجید رجبی معمار تهیه کننده سینما، درباره آخرین وضعیت ساخت فیلم سینمایی «ژلوفن» به باشگاه خبرنگاران جوان، گفت: ساخت این اثر فعلاً به خاطر بحث سرمایهگذاری متوقف شده است؛ امیدوار و در تلاشیم که سال آینده کلید کار زده شود.
وی افزود: با توجه به شرایط جدید، بارنویسی مجدد روی فیلمنامه نیز انجام می شود.
این تهیه کننده در خصوص موضوع «ژلوفن» بیان کرد: موضوع این فیلمنامه اجتماعی و در مورد مسائلی است که به جوانها و خطرات فضای جدید بخصوص فضای مجازی مربوط می شود.
رجبی معمار همچنین درباره اکران مستند «ترور سرچشمه» در بخش هنر و تجربه گفت: اکران این اثر در سینماهای هنر و تجربه آغاز شده و تا اواخر اردیبهشت در سینماهای تهران و شهرستان ادامه دارد.
گفتنی است «ژلوفن» به تهیه کنندگی مجید رجبی معمار و کارگردانی سید عماد حسینی خواهد بود.
سینماپرس: خیلی از بازیگران هالیوودی در عین شهرت و موفقیت یا به عمد خودکشی کردند و یا تصادفاً از دنیا رفتند.
به گزارش سینماپرس، هیث لجر بازیگر و کارگردان استرالیایی است که در هالیوود فعالیت میکرد و بسیار خوش درخشید. او عموماً به خاطر نقش «جوکر» در فیلم شوالیه تاریکی به کارگردانی کریستوفر نولان شناخته میشود.
لجر اولین بازیگری خود را در ده سالگی با حضور در نمایش «پیتر پن» تجربه کرد. او علاوه بر بازیگری در شطرنج نیز بسیار موفق بود و در ۱۰ سالگی برنده مسابقات قهرمانی شطرنج غرب استرالیا شد.
نکته قابل توجه زندگی این بازیگر این است که نام او و خواهرش از کتاب «بلندیهای بادگیر» برداشته شده است.
و نیز مثل بیشتر بازیگران موفق هالیوود، مدرسه را در سن ۱۶ سالگی برای کسب تجربه بیشتر در عرصه بازیگری رها کرد و چند سریال تلویزیونی کوتاه بازی کرد.
لجر در اواخر دهه نود میلادی با بازی در فیلمهای «۱۰ چیزی که در مورد تو نفرت دارم» و «دو دست» بسیار مشهور شد و به یک ستاره تبدیل شد.
از آن به بعد لجر فعالیت خود را در هالیوود ادامه داد و با بازی در فیلم «کوهستان بروکبک» جایزه بهترین بازیگر مرد را از انجمن منتقدین نیویورک و سانفرانسیسکو در سال ۲۰۰۵ دریافت کرد. او همچنین با این فیلم نامزد دریافت اسکار و گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش اصلی مرد نیز شده بود.
منتقدان سینمایی بازی هیث لجر را در این فیلم بسیار تحسین کردهاند؛ به طوری که سطح بازی لجر در این فیلم با با بزرگانی همچون مارلون براندو و شان پن برابر میکنند و آن را یک معجزه میخوانند؛ چرا که معتقدند شخصیتیهایی که لجر ایفا میکند تمام ویژگی و جزئیات نقش مانند اینکه چگونه راه برود، چگونه نگاه کند و حتی نفس بکشد را میداند.
او در سال ۲۰۰۸ با ایفای نقش جوکر و با اینکه نقش منفی این سینمایی را بر عهده داشت، به اسطوره سینمایی تبدیل شد و جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد اسکار و بفتا را برای این فیلم کسب کرد.
البته لجر هیچگاه دستش به مجسمه اسکار نرسید؛ چراکه در همان سال بر اثر مسمومیت شدید دارویی در نتیجه مصرف همزمان چندین نوع قرص ضداضطراب و مسکن و خوابآور جان خود را از دست داد.
در ابتدا گفته شد که این بازیگر دست به خودکشی زده است؛ اما پس از تحقیقات پلیس مشخص شد هیچ نشانهای از خودکشی وجود نداشته و مرگ وی تصادفی بوده است.
هیث لجر به کارگردانی نیز علاقه زیادی داشت، اما مهلتی برای فعالیت حرفهای در این عرصه پیدا نکرد. پس از مرگ وی چندین موزیک ویدئو که او قبل از مرگش ساخته بود، منتشر و برنده جوایز متعددی شد. کارگردانهای بسیاری او را برای این آثار تحسین کردند و نبود او را فقدان بزرگی برای عرصه بازیگری و کارگردانی میدانند.
* باشگاه خبرنگاران جوان