X

بایگانی آبان 11, 1398

دفتر سینمایی

«خانه پدری» واقع نمایی یا قبرنمایی!؟ – اخبار سینمای ایران و جهان

سینماپرس: خانه پدری، در ستایش سینما نیست، حتی از ذات ژانر و ایدئولوژی ژانر هم خارج می‌شود لذا به هیچ وجه ژانر تاریخی نیست، حتی به فلسفه تاریخ هم نزدیک نمی‌شود. فیلمِ «دوران» هم محسوب نمی‌شود (تا تاریخ پهلوی و قاجار نسبت به انقلاب اسلامی مقایسه شود).

به گزارش سینماپرس، در پی توقیف فیلم معلوم الحال خانه پدری و جنجال های اخیر بر سر آن، نقد و تحلیل این فیلم هتاک را از زبان حمید خرمی یکی از منتقدین سینما و تلویزیون می خوانیم:

الهکان خشونت!

«خانه پدری» فیلم شخصی و زاییده ژست مؤلف بودن کارگردان است، درواقع یک فیگوری است از آسیب شناسی توهمی از چند دوره تاریخ ایران که عیاری در برهوت خودشیفتگی همیشگی سینما، خوشه‌های خشم را چیده است و گوی ارتکاب ذهنی و وقاحت و صراحت لهجه را از دیگر اجتماعی سازان و حتی سلطنت طلبهای خارج نشین و صاحبان «بدون دخترم هرگز» و سنگسار ثریا ربوده است تا در یک قرائت شبه پهلوی، ایران اسلامی، به عنوان حاشیه تمدن، مطرح شود!

بعد از سال ۸۸ و إعمال تحریم‌های هوشمندانه اوباما، سینمای ایران در یک بی عاری و بی مسئولیتی خاصی فرو رفت که به جای نقد دشمن، به خودانتقادی و پاتولوژیک روی آورد. هجو جایگاه پدر، هجو کار و امید، هجو غیرت، از مؤلفه‌های سینمای اجتماعی پس از ۸۸ است. از طرفی نیز بیدار کردن دیگ بخاری به اسم خشونت و جوان خشن را در سینماها کلید زدند و غیرت متوحشانه و یا بیجا را در کنار مؤلفه‌های جشنواره پسندی مثل عدالت و قضاوت و خشونت قرار دادند. فیلم فروشنده، دو فرشته، مغزهای کوچک زنگ زده، خانه دختر و … به نوعی تکرار همان لوح محفوظ خانه پدری  هستند.

از سوی دیگر نیز فیلم ضد ایرانی ۳۰۰ با فیلم «خانه پدری» هیچ تفاوت ندارد، هر دو یک پیام در دو جایگاه دارند.

اگر بعد از سال ۸۸، باستان گرایان (آرکائیسم) پروژه ایران منهای اسلام را کلید زدند، در داخل ایران نیز جریان فیلمسازی شبه روشنفکریِ تربیت شده نسل رژیم گذشته، به طور خودآگاه یا ناخودآگاه، این مضمون را در پردهٔ نقره‌ای، پیش چشم انسان دهه نودی تکثیر و ترویج کرد! مضمون و ره گفت کوری که از سینمای زمان شاه هنوز در سینمای پس از انقلاب مانده است و آن  فمینیسم است که زنان، تحت رنج و انتقام مردان سنتی عقب مانده هستند و حال، یا زنان انتقام تاریخی می‌گیرند و یا اینکه باید برای همیشه حذف و مضمحل باشند.

درباره خانه پدری باید گفت زمان پدید آمدن یک فیلم، مهم است، و شیمی فیلم مهم‌تر! نشانه‌ها و نمادهایی که در این فیلم پدید می‌آید، مثل خانه، فرش، شمشیر، قبر، ساعت و النگو و… همگی قرار است بر یک نظام ضد ارزشی، دلالت کند.

در تحلیل و ارزیابی یک فیلم، علاوه بر کانتکست (شرایط ایجاد یک اثر و متن)، تکست هم مهم است.

با استفاده از روش تحلیل نشانه شناسی سه سطحی بارت، هر ایماژی را می‌توان از نظر دلالت‌های صریح، ضمنی و ایدئولوژیک تحلیل کنیم. الگوی تحلیل نشانه شناسی بارت بر معنای ضمنی و صریح هر نشانه تأکید می‌کند. هر نشانه ممکن است علاوه بر معنای صریحی که دارد، معانی ضمنی نیز داشته باشد. در نشانه شناسی، معنای صریح و معنای ضمنی در حقیقت مفاهیمی هستند که با رابطه دال و مدلول سروکار دارند و دو نوع مدلول از هم متمایز می‌شوند: مدلول صریح و ضمنی. معنا هر دو را شامل می‌شود، بی تردید هیچ یک بر دیگری اولویت ندارد و بافت تعیین کننده است.

به طور کلی، بارت سه مرحله از دلالت را معرفی می‌کند:

مرتبه اول دلالت، دلالت صریح است، در این مرحله نشانه از یک دال و یک مدلول تشکیل شده است.

‌مرتبه دوم دلالت، دلالت ضمنی است که نشانه دارای دلالت صریح را در حکم دال خود می‌پذیرد و مدلولی تازه را به آن منصوب می‌کند.

 مرتبه سوم دلالت، ایدئولوژی است. دلالت ضمنی و دلالت صریح در تلفیق با یکدیگر ایدئولوژی را تولید می‌کنند. در این مرتبه نشانه‌ها بازتابی از اصلی‌ترین مفاهیم متغیر فرهنگی هستند که حامی یک دیدگاه جهان شمول خاص مانند پدرسالاری، آزادی، خردگرایی، عین گرایی، نژادپرستی و… است [۱]

«خانه پدری» سرشار از نماد و استعاره است و هیچ نمی‌توان آنها را به معنای دیگری گرفت؛ از زیرزمین خانه تا صدای زوزه و گرگ در زیرصدای صحنه، تا اسامی افراد و نسبتها، تا رقم خوردن تقدیر و سرنوشت اعضای خانواده کنار قبر دختر، تا خوشه انگورهای بالای قبر، شمشیر تعزیه آغشته به خون، مدرک فرشبافی و تا زن و مرد و کودک و پیر و نسل و سرسره بازی کودکان و… همگی نشانه‌های مدنظر کارگردان است.

اما شاید منتقدان طرفدار فیلم ادعا کنند که کارگردان از این دال‌ها، در جهت مدلول طبیعی و مدلول خود استفاده کرده و هیچ غرض دیگری در نسبت دادن آنها به ایران و تاریخ ایران ندارد.

اما در جواب میگوییم قطعاً فیلم، منویات شخصی کارگردان است و هیچ گلایه‌ای از این جهت نیست، اما مشکل این است که سینما شخصی نیست، سینما ابزار تعمیم پذیری است. کارگردان اراده می‌کند که یک نما و یا نماد، به نشانه مدنظر او تبدیل شود، مثلاً شمشیر، یک نماد است، هرکسی اسم و شکل و معنای آن را می‌فهمد اما همین نماد، به ید و اختیار صاحب یک فیلم و رمان، می‌تواند به نشانه مدنظرش تبدیل شود و معانی ضمنی و حتی ایدئلوژی القا کند و آن را به تمام ادوار نسبت دهد.

خانه پدری، اتفاقاً از قبال همین ایماژها و نشانه‌هاست که به ذات سینما نزدیک شده است وگرنه روایت و دیالوگها و فیلمنامه و… به شدت سردستی و خام است و اگر کسی عیاری را نشناسد گمان می‌کند این فیلم تولید هنرجوی تازه کار است!

کیانوش عیاری حتی از واقعیات ملموس جامعه هم فاصله گرفته است و به یک واقع گرایی جعلی و انضمامی و شبه انتقادی روی آورده است و با حذف قهرمان و ضد قهرمان و و با حذف بسیاری از اطلاعات ریز و درشتی که در ژانر شناسی و برجستگی ایدئولوژی، اهمیت به سزا دارند، باعث ابهام شده است و اتفاقاً همین ابهام و سوگیری نکردن نسبت به خیر و شر و حق و باطل و…  است که دنیای فیلمش به کل ایران، سرایت پیدا کرده و عمومیت یافته است.

واقع نمایی یا قبرنمایی!؟

خانه پدری، در ستایش سینما نیست، حتی از ذات ژانر و ایدئولوژی ژانر هم خارج می‌شود لذا به هیچ وجه ژانر تاریخی نیست، حتی به فلسفه تاریخ هم نزدیک نمی‌شود. فیلمِ «دوران» هم محسوب نمی‌شود (تا تاریخ پهلوی و قاجار نسبت به انقلاب اسلامی مقایسه شود).

از نوع ارجاع متنی به یک امر تاریخی و قاجاری، فیلم‌ساز سعی دارد ژانرش را تاریخی معرفی کند. ازاین‌رو، مدام از لانگ شات و نماهای بزرگ استفاده می‌کند. همان چیزی که در نظریه استوارت هال و فوکو، با عنوان «استفاده از تاریخ» مطرح‌شده است. تاریخی که با دستمایه قرار دادن وجوه ایدئولوژیک طبقات جامعه، قصه‌ای را تعریف می‌کند. «استفاده از تاریخ» از ساختارهای گفتمانی ایدئولوژیکی است. نظریات ایدئولوژیک تاریخ را برجسته یا پنهان می‌کند و این امر به شکل گزینش گرایانه صورت می‌گیرد، پس بر این اساس است که در جهان تمثیلی فیلم عیاری، ترس، خشونت، فلاکت و سیاه انگاری ذاتی، به‌مثابه ملازم دائمی بشر مطرح می‌شود.

فیلم، ملودرام است اما نه از جنس «رمانتیک». اگرچه حس حب و بغض (خشم و نفرت) را شاهدیم اما تراژدی، خاستگاه کلاسیک دارد نه رمانتیک، زیرا کلاسیسم، جبر است، و فرد، میان دو امر بد و بدتر، هیچ راه گریز و اختیار و انتخابی ندارد و دچار عصیان و یا تسلیم محض می‌شود (تراژدی بد و بدتر)

در رمانتیک هم جبر، خشم و نفرت وجود دارد، اما بروز رمانتیک درجایی است که انسان بر اساس عواطف فردی درحالی‌که مخیر است –و نه مجبور- وارد فرایند انتخاب می‌شود و می‌توان تمام‌قد، علت رفتار و علل سعادت و یا شقاوت او را دید.

اما عیاری، در این خانهٔ رویاسوز خود، علت «اختیار و سرنوشت» را حذف می‌کند و صرفاً معلول‌های ملودرامی را نشان می‌دهد که گویا بی‌اختیارند و هیچ مسئولیتی ندارند. همگی دچار حتمیت جبر و انفعال و تقدیرگرایی و شکست هستند. شخصیت‌های فیلم و خصوصاً دختر جوان مقتول، عقوبت کدام گناه را دارند پس می‌دهند!؟ فقط مانند مترسکهای سخنگو، در این خانه مفلوک، می‌جنبند و دیالوگ میگویند! سرسری بازی بچه‌ها، تباهی بچه‌هاست نه نشان رؤیا و خیال سازی.

حذف اختیاری و تعمدی «عقلانیت» و تبدیل کردن شخصیت‌ها به موجودات عروسکی –بخوانید مترسکی- و خیمه‌شب‌بازی جنون‌زده، از ملودرام استاندارد به دور است. کلیشه «زن و مرد احساسی» به تیپ گرایی منجر شده است و در مقابلِ شخصیت و شخصیت‌پردازی قرارگرفته‌اند که کنش‌های آنان دیگر بر مبنای قابل‌تأمل نیست و مخاطب را همراه نمی‌کند، درواقع این نوع از تیپ‌ها سوژه‌های قابل‌هضم‌اند که بر مبنای کلیشه سازی شکل می‌گیرند و از فرط تکرار به امر بدیهی تبدیل می‌شوند. اساساً کارکرد کلیشه سازی، تقلیل تفاوت‌ها و ذاتی جلوه دادن آن تفاوت‌هاست.

لذا فیلم، در مقابل رمانتیک قرار دارد و یک فیلم تقدیرگرا و ناتورالیسم افراطی است. حتی ضد ایدئلوژیک طبقه متوسط و طبقه سنتی و مذهبی رفتار می‌کند. وجه بارز سینمای سنت‌گرای ایدئولوژیک (که اسمش را ناتورالیسم افراطی طاغوتی می‌گذارم!) تقدیرگرایی است، به معنی انفعال و تسلیم و شکست، یعنی شخصیت مرد به آگاهی مطلق نرسیده است. با ارتقا و رشد و انسانیت، مواجه می‌شود و تمام زمینه‌های تحول برایش پیش میاید اما آمادگی ورودش را ندارد و سر باز میزند. گویا کارگردان به این نتیجه رسیده که حرف‌ها و مبانی نمی‌تواند بسط پیدا کند و این حبس فکر، همان نگاه بی‌رحم چپ‌گراست. فیلم از سینمای پرسش و فلسفی، در حد اروپای شرقی هم عقب‌تر است و از خلال دو مؤلفهٔ همنشینِ «فلاکت و خشونت»، جنون را نتیجه می‌گیرد.

این فیلم در ژانر سرگذشت (بیوگرافی) هم نمی‌گنجد و فیلم‌ساز اگر سریال «روزگار قریب» را می‌توانست بیوگرافی بداند اما خانه پدری را به هیچ عنوان نمی‌تواند شرح حال تاریخی بداند. داستان فیلم آن‌قدر ناشیانه است که عملاً قصه فیلم بُعد شلاقی پیدا می‌کند و خرده اتفاقات وسط فیلم، صرفاً برای کش دادن درام است.

ارمغان تباهی!

برای شناخت بهتر سینمای کیانوش عیاری، چند سؤال و فرضیه مطرح است:

سینمای ایران و خصوصاً نئورئالیسم و تجربی، چه نوع نظام ارزشی-تاریخی را می‌سازد؟

 آیا امثال کیانوش عیاری دارند همان رویه سینمای قبل انقلاب را دنبال می‌کنند؟

 آیا واقع گرایی در سینما حتماً باید با برزخ نمایی و سیاه انگاری توامان باشد؟

آیا اساساً آسیب شناسی از جامعه ایرانی، در بضاعت و مهارت و حسن نیت امثال عیاری هست؟ و واقعاً چه مقدار مهارت دارند؟

 آیا عیاری، استاد بلامنازع سینمای ایران است که هرچه بسازد، به مثابه لوح محفوظ قلمداد شود؟

کیانوش عیاری  نویسنده و فیلمساز اهوازی که در اواخر دهه چهل به عضویت سینمای آزاد اهواز درآمد و فعالیت خود را با ساخت فیلم‌های کوتاه هشت میلیمتری آغاز کرد. عیاری یک فیلمساز آماتور بود که به همراه امیر نادری، سهراب شهید ثالث، پرویز کیمیاوی، عباس کیارستمی و… از فیلمسازان در حلقه فرح و کانون پرورشی محسوب می‌شوند. اوایل دهه ۵۰، سیستم فرح پهلوی، برای فرار از  گزندگی‌های فیلمفارسی، به فکر این افتادند که نئورئالیسم را جایگزین کنند.

این فرضیه قابل اثبات هست که نئورئالیسم و ناتورالیسم افراطی، باب دندان استعمارگران است برای تحقیر یک ملت. به عبارت دیگر، دشمن اگر ملتی را تخریب و استعمار نکند، اما حتماً نئورئالیسم را وارد سینمای آن کشور می‌کند تا افراد بومیان کشور، به دست خود، خودشان را خوار و حقیر و فقیر و وازده معرفی کنند و به آسیب نمایی کنار هم مشغول باشند تا از پیشرفت و ارتقا مادی و معنوی باز بمانند و در بازنمایی‌های رسانه‌ای، در مقابل بهشت آمریکا، تصویری در حاشیه تمدن معرفی شوند. این دقیقاً رویکردی است که مستشرقین در «استعمار نرم»، در دهه ۵۰ میان کشورهای آسیایی غرب، از جمله ایران، وارد کردند.

پس از انقلاب نیز همین رویکرد در میان مدیران، باب شد. به این صورت که همان فیلمسازان آماتور قبل انقلابی را دعوت به فیلمسازی کردند و به نوعی آنها را اساتید بلامنازع سینمای «مؤلف» قلمداد نمودند. محافل خارجی نیز به سیاه مشق سینمایی آنها جایزه می‌دادند تا همان فحوی و محتوای ضد ایرانی، تأیید شود.

فیلمساز آماتور قبل انقلاب، نبوغ و هوش و خلاقیتی نداشت و تنها امری که باعث جلو رفتنش می‌شود، همین معترض بودن و فیگور مؤلف بودن است.   امثال عیاری معتقدند که نظام، پول را بدهد، اما دخالتی در نظارت نداشته باشد و آزادانه فیلم خود را بسازند و جایزه‌های ریز و درشت بگیرند. رویه بسیاری از فیلمسازان روشنفکران مانند کیارستمی، پناهی، قبادی و… همین است.

در کتاب  «از تهران تا پاریس» مازیار اسلامی و مراد فرهادپور (دو روشنفکر تند) سینمای کیارستمی را بررسی کرده‌اند و قائلند امثال این روشنفکران، مثال علا الدین هستند که از فرط بی پادشاهی، مردم هر کسی را که وارد شهر می‌شد فکر می‌کردند پادشاه است و او را به این منصب بر می‌گزینند!

بعد از انقلاب یک دوره فترت و مکثی در ساخت نظام ارزشی در سینما صورت گرفت و همان فیلمسازان جوان آماتور و تکنسین قبل انقلاب، به مثابه «تئوریسین» خود را تثبیت کردند. حاصل این «مربی انگاری» هم این شد که اسم سینمای ناتورالیسمی و روشنفکری قبل انقلاب را به اسم «رئالیسم اجتماعی» و واقع گرایی، جا زدند، درحالیکه مسمی و محتوی، هیچ تغییری نکرد.

بنابر ادعای کتاب «سینما اگر باشد»، ادعای سید محمد بهشتی یکی از مسئولین و مؤسسین بنیاد فارابی در سال ۶۲ چشم انداز آینده سینمای ایران را تبیین کرد، سینمای ایران وارد مرحله تازه‌ای شد که بنایی بر واقع گرایی هر چه بیشتر از طریق موضوع، ساختار و سایر جنبه‌ها داشت. بر این پایه نخستن فیلم‌ها با سرمایه همین بنییاد و در جهت تبیین سیاستهای این نهاد برای انتقال سینمای ایران از مرحله «واقع نمایی» به مرحله «واقع گرایی» تولید می‌شود، مادیان (۱۳۶۳)، جاده‌های سرد (۱۳۶۲) و تنوره دیو (کیانوش عیاری، ۱۳۶۳) آغازگر این جریان در مرحله نوین سینمای ایران بودند. [۲]

عیاری در سال ۱۳۶۴ با نوشتن فیلمنامه تنوره دیو و ساخت فیلمی بر مبنای آن قدم به سینمای حرفه‌ای گذاشت. وی با ساخت دوازده فیلم بلند و یک مستند و چندین سریال توانسته است در بین فیلمسازان حرفه‌ای سینما جایگاهی درخور برای خود کسب کند. دلیل این جایگاه دارا بودن شاخص‌های یک فیلمساز مؤلف بعلاوه رئالیسم تند و زننده اوست که اغلب مؤلفه‌های سبک‌های دیگر نیز در آن نمایان است.

ارتباط فیلم‌های یک کارگردان با هم، در جهت رسیدن به یک اندیشه منسجم که شامل نمایش درونیات و ذهنیت کارگردان باشد، شاخص تشخیص فیلم‌هایی از این دست است که این شاخصه در فیلم‌های عیاری دیده می‌شود. مؤلف بودن باعث می‌شود که سینمای او دیگر جنبه سرگرمی صرف نداشته باشد و از حالت تجاری بودن خارج و در حیطه سینمای تجربی و حدیث نفس قرار بگیرد و نکته مهم این است که در سینمای تجربی نه تنها باید حرفه‌ای بود، بلکه باید نیت درست و سالم و استلیزه هم داشت! عیاری با وجود تمام مخالفت‌ها و نقدهایی که بر لحن تلخ و درناکِ حاکم بر فیلم‌هایش می‌رود همچنان سعی دارد با سماجت، لحن خود را حفظ کرده و مصرانه خط ثابت اندیشه‌اش را در اولویت قرار دهد.

ارتباط انسان با جامعه و جدالی که در این رابطه شکل می‌گیرد اغلب مبنای ثابت فیلم‌های اوست که این «تنافی فرد با محیط»، از کلیشه‌ها و شمایل فیلمهای نئورئالیسمی است. در اکثر این درگیری‌ها شخص اول فیلم یا می‌میرد و یا تن به سرنوشتی تاریک و محتوم و دردآور می‌سپارد و هیچ راه برون رفت و گشایشی وجود ندارد. افراد فیلم‌های وی از جامعه پیرامون خود گسسته‌اند و به تنهایی به دنبال راه حل مشکلاتشان در کشمکش و جدال با جامعه‌اند و در یک کلام این جامعه و محیط پیرامونی آنهاست است که آنها را آزار می‌دهد و جامعه همیشه دچار نقص و فلاکت دائمی است.

سبک و اندیشه غالب بر کارهای عیاری به تناسب پیام و درونمایه ای که قصد انتقالش را دارد گاهی متأثر از ناتورالیسم یا واقعگرایی افراطیِ معتقد به جبر زمانه است (در شبح کژدم، آبادانی ها، تنوره دیو) و گاهی قصد انتقال پیامی با رویکرد ناسیونالیسمی (روز باشکوه) و گاهی نئورئالیسم حاکم بر حیطه جهان فیلم اوست. روی هم رفته مضامینی با رویکرد سنت ستیزی، دین گریزی، خشونت، هجو فضایل اخلاقی و اجتماعی، خرافه گرایی و ارزش گریزی در سینمای وی به وفور یافت می‌شود. او خود بارها اذعان کرده که نگاهش به جامعه و مسائل آن تلخ است. اوج این تلخی و سیاه انگاری ذاتی، در فیلم «بیدار شو آرزو» وجود دارد، فیلمی درباره مصیبت زدگان زلزله بم. فیلمی که فضایی به شدت تنگ و مصیبت زده و کور و نا امیدانه دارد و هیچ سخنی از رأفت و گشایش الهی نیست.

این فیلم را جشنواره کن در مسابقات خود راه نداد و نظرشان این بود که تصویری سیاه از جمهوری اسلامی نشان می‌دهد! حال، پاسخ و واکنش هوشمندانه رهبر انقلاب بسیار درخور تأمل است: “باید دید آقای عیاری چه کار کرده بوده که آنها دلشان به حال ملت ایران سوخته”[۳]

نتیجه غیر پایانی!

در نهایت باید گفت فیلم «خانه پدری» ماکت تکامل یافته تمام زجرنمایی و قبرگرایی هایی است که دشمنان می‌خواهند به نظام، نسبت بدهند. آمریکا و هالیوود هم حاضر نیستند به تولید چنین فیلمهایی در خاک خودشان رضایت بدهند! اگر در دهه ۵۰ و ۶۰ میلادی، برخی نمایشنامه نویسان را مانند آرتور میلر و یا تنسی ویلیامز و … را مانع تصویرسازی فقر و فلاکت و عقوبت نمایی آن‌ها می‌شوند، برای آن بوده که چهره آمریکا را از بهشت شداد روی زمین به جهنم داغ، تقلیل می‌دادند، لذا جلوی فعالیت آنها را گرفتند و حتی از آمریکا اخراجشان کردند! از طرف دیگر نیز باید گفت که رئالیسم اجتماعی آمریکا، برخلاف ایران، بسیار شیک و منضبط و تمییز است اما موقع جایزه دادن به سینمای ایران، به بدترین و آشفته‌ترین فیلمها، اسکار می‌دهند!

[۱] چندلر، دنیل، مبانی نشانه شناسی سینما، ترجمه مهدی پارسا، چ اول، تهران، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۷، ص ۲۱۷)

[۲] طالبی نژاد، احمد، سینما اگر باشد، چ سوم، تهران، نشر روزنه، ۱۳۹۶، ص ۱۸۰

[۳] بنده به عنوان یک روحانی، حقیقتاً از شما مجموعهٔ کارگردانها انتظار دارم. شما باید ارزشهای دینی و ملی را تقویت کنید. وقتی ارزش ملی میگوییم، نباید فوراً ذهن به سمت چهارشنبه‌سوری برود؛ ارزش ملی یعنی احساس استقلال یک ملت؛ استقلال فرهنگی. در مقابل این القای دویست سالهٔ فرهنگی غرب، یک ملتی بیاید به فرهنگ خودش تکیه بکند، این خیلی ارزش دارد؛ این را تقویت کنید. حالا گاهی با رفتن به جشنواره، ممکن است این تقویت بشود، گاهی با نرفتن به جشنواره این تقویت می‌شود. آنجایی که لازم است نروید، نروید؛ آنجایی که لازم است به جشنواره‌های بین‌المللی بروید، بروید؛ با این نیت بروید – حالا آقای عیاری به دوستان «کَن» لطف کردند و از آنها دفاع کردند که به ایشان گفته‌اند، شما چرا این‌قدر سیاه‌نمایی می‌کنید که فیلم شما را ما نتوانیم نشان بدهیم؛ باید دید آقای عیاری چه کار کرده بوده که آنها دلشان به حال ملت ایران سوخته – بالأخره من حرفی ندارم که شما از آنها دفاع کنید؛ اما این را واقعاً من هم خبر دارم. من با اینکه نه سینمایی هستم و نه با این چیزها ارتباط دارم؛ اما بالأخره میدانید طبعاً اطلاعات ما محدود به راههای اطلاع‌گیری شماها نمی‌شود؛ ما اطلاعات وسیع‌تری داریم. ما خبر داریم که همین مجموعه‌های جهانی، از جمله کَن – حالا که اسمش را آوردید – و بعضی از جشنواره‌های دیگر، واقعاً دارند کار می‌کنند؛ این‌ها هدف دارند. این‌ها دوست می‌دارند که از حضور هنرمند برجستهٔ ایرانی در آنجا، در جهت سیاسی، یک استفاده‌ای ببرند. (بیانات رهبر انقلاب در دیدار با کارگردانان سینما، خرداد ۱۳۸۵)

مشاهده خبر از سایت منبع

دفتر سینمایی

موفقیت کنفرانس ایرانی و شکست تحریم‌های ضدایرانی +عکس – اخبار سینمای ایران و جهان

سینماپرس: اندیشکده پرنفوذ شورای آتلانتیک طی گزارشی ضمن تأکید بر نقش کنفرانس افق نو در تقویت جبهه مقاومت اعتراف می‌کند که تحریم‌های ضدایرانی آمریکا شکست خورده‌اند، چون تفکر را نمی‌شود تحریم کرد.

به گزارش سینماپرس، از اول تا سوم مهرماه سال جاری (۹۸) در شهر بیروت پایتخت لبنان کنفرانسی ایرانی تحت عنوان «افق نو» توسط تیمی از فعالان انقلابی و در رأس آن «نادر طالب‌زاده» برگزار شد که نمود نقطه اوج نفوذ و قدرت نرم ایران در منطقه بود. بیش از ۲۰ مهمان خارجی از چهره‌های شناخته‌شده دنیا و همچنین شماری مهمان داخلی در این کنفرانس حضور داشتند و به ایراد سخنرانی در نقد نظام امپریالیستی حاکم بر جهان و نقش آمریکا در جنگ‌افروزی و آشوب‌آفرینی در خاورمیانه و فراتر از آن پرداختند. اگرچه این کنفرانس با سکوت خبری بین‌المللی و متأسفانه حتی با کم‌لطفی در داخل کشور مواجه شد، اما اکنون با گذشت اندکی بیش از یک ماه، شواهد نشان می‌دهد آن‌چه اهداف سازمان افق نو و نادر طالب‌زاده بود محقق شده است.

نادر طالب‌زاده، دبیر کنفرانس افق نو، امسال برای اولین بار در خارج از ایران از مهمان‌های بین‌المللی کنفرانس پذیرایی کرد (+)

اذعان «شورای آتلانتیک» به موفقیت افق نو و شکست تحریم‌های ضدایرانی

مهم‌ترین هدف طالب‌زاده از انتخاب لبنان در همسایگی فلسطین اشغالی برای میزبانی از اولین کنفرانس افق نو در خارج از مرزهای ایران، عصبانی کردن آمریکایی‌ها و به طور خاص «سیگال مندلکر» بود؛ مندلکر شهروند آمریکایی-اسرائیلی و اصلی‌ترین مقام وزارت خزانه‌داری آمریکا در طراحی، تدوین و اِعمال تحریم‌ها علیه ایران بود، کسی که مدیریت «دفتر کنترل دارایی‌های خارجی» یعنی قدرتمندترین بازوی خزانه‌داری آمریکا در حوزه تحریم‌های خارجی را به عهده داشت (جزئیات بیش‌تر). فراتر از عصبانیت، مندلکر یک هفته پس از پایان کنفرانس افق نو از سِمت خود استعفا کرد (جزئیات بیش‌تر).

سیگال مندلکر، متولد فلسطین اشغالی،  مدیر «دفتر کنترل دارایی‌های خارجی» و مسئول تحریم‌های آمریکا علیه ایران، یک هفته پس از برگزاری افق نو استعفا کرد (+)

بدون شک یکی دیگر از اهداف افق نو رساندن صدا و پیام جمهوری اسلامی به مخاطبان بین‌المللی بود که این مأموریت هم اکنون در بالاترین سطح خود به سرانجام رسیده است؛ با انتشار گزارشی در اندیشکده آمریکایی «شورای آتلانتیک». شورای آتلانتیک مستقر در واشینگتن و دارای ده دفتر منطقه‌ای دیگر، یکی از باسابقه‌ترین و بانفوذترین اندیشکده‌های آمریکایی در حوزه روابط بین‌الملل و امنیت به شمار می‌رود که بودجه اداره آن بیش از ۲۰ میلیون دلار در سال است. این اندیشکده که پس از جنگ جهانی دوم و به عنوان پلی میان دو سوی اقیانوس اطلس تشکیل شد، از همان سال‌های ابتدایی به «مرکز خودمانی گردهمایی» رهبران آمریکایی و اروپایی تبدیل شد [۱] ، نقشی که با قرار گرفتن عالی‌رتبه‌ترین مقامات آمریکایی در رأس آن، تا به امروز هم همچنان ایفا می‌کند و بارها میزبان رؤسای‌جمهور و مقامات عالی‌رتبه آمریکا و کشورهای دیگر است.

«مایک پنس» معاون اول ترامپ در حال سخنرانی در شورای آتلانتیک؛ پنس را می‌توان به نوعی عالی‌رتبه‌ترین مقام آمریکایی دانست، چون ترامپ خیلی به درد حضور در «اندیشکده»  نمی‌خورد (+)

لیزی پورتر

اندیشکده شورای آتلانتیک روز پنج‌شنبه، ۲ آبان‌ماه ۹۸، طی گزارشی به قلم «لیزی پورتر» خبرنگار مستقر در بیروت، تحت عنوان «کدام تحریم؟ اخیراً یک کنفرانس ایرانی در بیروت برگزار شد [۲] » اگرچه با یک ماه تأخیر، اما بالأخره به اهمیت افق نو و بی‌نتیجه بودن تحریم‌ها علیه جمهوری اسلامی اعتراف کرد. پورتر که در محل کنفرانس افق نو حضور پیدا داشت و با شخص نادر طالب‌زاده نیز مصاحبه کرد، در گزارش خود توضیح می‌دهد که تحریم‌های اخیر آمریکا علیه ایران و به طور خاص نادر طالب‌زاده و تیمش (جزئیات بیش‌تر) نه تنها مانع از برگزاری کنفرانس امسال افق نو نشد، بلکه در مراسم اختتامیه این کنفرانس، پیشاپیش برنامه‌ریزی برای گردهمایی سال آینده در بغداد با موضوع «خروج کامل نیروهای آمریکایی از عراق» هم آغاز شد.

ناگفته پیداست که اهمیت انتشار این گزارش در شورای آتلانتیک به بازنشر آن در منابع متعدد، ترجمه آن به زبان‌های مختلف، و خوانده شدن آن توسط مخاطبان بی‌شمار خلاصه نمی‌شود. با توجه به «اندیشکده» بودن و اهمیت شورای آتلانتیک به اندازه‌ای که پیش‌تر درباره آن توضیح داده شد، یکی از مهم‌ترین پیامدهای انتشار گزارش مذکور، اشاره قطعی به آن در عالی‌ترین محافل سیاسی آمریکا و کشورهای مهم دنیا و بنابراین برده شدن نام کنفرانس ایرانی افق نو برای استدلال و اثبات بی‌فایده بودن رژیم تحریم‌ها علیه جمهوری اسلامی است. به عبارت دیگر، «عملیات» افق نو در جبهه جنگ نرم اکنون در جبهه‌های دیگری مانند جبهه اقتصادی نیز اثرگذار واقع شده و دارد از دشمن تلفاتی می‌گیرد که چه‌بسا سیگال مندلکر یکی از آن‌ها باشد.

لیزی پورتر (چپ)، نویسنده گزارش شورای آتلانتیک،  در حاشیه روز اول کنفرانس افق نو در بیروت (+)


آن‌چه در ادامه می‌آید ترجمه گزارش شورای آتلانتیک درباره کنفرانس افق نو در بیروت است. لازم به ذکر است که مشرق صرفاً جهت اطلاع نخبگان و تصمیم‌گیران عرصه سیاسی کشور از رویکردها و دیدگاه‌های اندیشکده‌های غربی این گزارش را منتشر می‌کند و دیدگاه‌ها، ادعاها و القائات این گزارش‌ لزوماً مورد تأیید مشرق نیست.


افق نو ضعف تحریم‌های آمریکا را نشان داد

کنفرانس ماه سپتامبر «افق نو» در هتلی [به نام «الساحه»] به سبک مکان‌های گردشگری در حومه جنوبی بیروت، میزبان یک نماینده مجلس عضو حزب‌الله [«ابراهیم الموسوی»] و یک ایدئولوگ فراملی‌گرای روس [«آلکساندر دوگین» – مصاحبه مشرق] بود که از اقدام ولادیمیر پوتین در الحاق شبه‌جزیره کریمه به روسیه در سال ۲۰۱۴ استقبال می‌کند. این کنفرانس که در لیست سیاه [دولت آمریکا] قرار دارد، در حالی که بین روزهای ۲۳ تا ۲۵ سپتامبر در پایتخت لبنان برگزار شد، که آمریکا سازمان‌دهندگان آن را با ادعای ارائه اطلاعات به نیروهای نظامی عالی‌رتبه ایران تحریم کرده است. این رویداد (که توسط یک سازمان غیردولتی ایرانی و برای نخستین بار در تاریخ هفت‌ساله‌اش در لبنان برگزار شد) ادعا می‌کرد فرصتی برای گفت‌وگو درباره نقش دولت آمریکا در «بی‌ثباتی‌های منطقه‌ای و بین‌المللی» و «تحریم‌های بیش از حد» این کشور فراهم کرده است.

برخی از مهمان‌ها و دست‌اندرکاران افق نو در اختتامیه کنفرانس در بیروت (+)

آن‌چه [برگزاری این کنفرانس] نشان داد این بود که چگونه محدودیت‌های آمریکا از درک ارزش قدرت نرمی رویدادهایی [مانند افق نو] که وارد فهرست سیاه می‌شوند در کشورهایی مانند لبنان عاجز هستند. اگرچه ارزیابی میزان نفوذ پیام‌های این رویدادها دشوار است، اما اصل وجود آن‌ها به خودی خود نشان می‌دهد که تحریم‌ها ابزاری همه‌جانبه نیستند. افق نو و چهار نفر از سازمان‌دهندگان اصلی آن، از جمله نادر طالب‌زاده، دبیر کنفرانس، ماه فوریه توسط وزارت خزانه‌داری آمریکا و بر اساس ادعای کمک به برقراری ارتباط میان شهروندان آمریکایی و نیروی قدس، شاخه خارجی سپاه پاسداران، تحریم شدند [۳] . نیروی قدس از رژیم بشار اسد در سوریه حمایت می‌کند [۴] و نیروهای شبه‌نظامی در عراق را آموزش می‌دهد [۵] . «استیون منوچین» وزیر خزانه‌داری آمریکا همزمان با تحریم عوامل افق نو گفته بود: «افق نو از کنفرانس‌های بین‌المللی‌ای میزبانی می‌کند که بستری برای استخدام و جمع‌آوری اطلاعات از شرکت‌کنندگان را در اختیار افسران اطلاعاتی ایران می‌گذارند و همزمان یهودستیزی و انکار هولوکاست را تبلیغ می‌کنند.»

«برای خرد کردن اعصاب سیگال»؛ به هزینه آمریکا به کام جمهوری اسلامی؟

برگزاری کنفرانس افق نو نمودی از موضع غریب لبنان به عنوان کشوری است که از یک طرف میلیاردها دلار کمک از آمریکا دریافت می‌کند و از سوی دیگر رگ حیاتی سازمان‌هایی است که تحت تحریم واشینگتن هستند. نیروهای مسلح لبنان از سال ۲۰۰۵ به این سو کمک‌هایی به ارزش ۲/۲۹ میلیارد دلار را از دولت آمریکا دریافت کرده‌اند و همچنین ۸۰ درصد از تجهیزاتشان را هم از واشینگتن گرفته‌اند. طالب‌زاده [در پاسخ به این سؤال که چرا لبنان را برای برگزاری کنفرانس انتخاب کرده است] می‌گوید: «به نظرم رسید که برگزاری کنفرانس در لبنان احتمالاً OFAC (دفتر کنترل دارایی‌های خارجی آمریکا) را عصبانی می‌کند. یکی از اهدافم همین بود: [که ببینم] چگونه می‌توانیم اعصاب «سیگال» را خرد کنیم.» دفتر کنترل دارایی‌های خارجی، مسئول تحریم‌های خارجی در خزانه‌داری آمریکاست و سیگال مندلکر، معاون سابق [۶] وزیر خزانه‌داری در امور تروریسم و اطلاعات مالی است. طالب‌زاده اضافه می‌کند: «لبنان کشور زیبایی است، مطبوعات بسیار خوبی دارد و میزبان حزب‌الله است که در خط مقدم مقاومت قرار دارد.»

طالب‌زاده می‌گوید یکی از اهدافش از برگزاری کنفرانس در بیروت عصبانی کردن سیگال مندلکر بوده است (+)

طالب‌زاده فیلم‌سازی ایرانی است که شهرتش به کارگردانی فیلمی [به نام «بشارت منجی»] برمی‌گردد که عیسی [علیه‌السلام] را از منظر اسلام به تصویر می‌کشد. وی می‌گوید بودجه کنفرانس افق نو را [آستان قدس] حرم امام رضا [علیه‌السلام] (یکی از دوازده شخصیت اصلی مورد احترام مسلمانان شیعه) و همچنین «تاجران خصوصی» تأمین کرده‌اند. این نشست با شعار «فرصتی برای دستیابی به صلح و حقیقت» در بحبوحه افزایش تنش‌ها میان کشورهای حوزه خلیج [فارس]، آمریکا و ایران [۷] برگزار شد و اگرچه ادعا می‌کرد به دنبال ترویج صلح است، اما سخنرانان آن بارها عملیات‌های نظامی در خاورمیانه را ستایش کردند. به عنوان نمونه، آلکساندر دوگین، سخنران فراملی‌گرای روس، گفت که مسکو برای «نجات» منطقه [در سوریه] مداخله کرده است. وی خطاب به حاضران گفت: «ما نمی‌بینیم که غرب چیزی را [به عنوان راه‌حل و برنامه برای آینده] به خاورمیانه پیشنهاد بدهد. بحران ایجاد می‌کنند، نابود می‌کنند، بمباران می‌کنند، اما چیزی پیشنهاد نمی‌کنند.»

آکساندر دوگین، فیلسوف و نویسنده روس، معتقد است میان تشیع و مسیحیت ارتدوکس درباره ظهور موعود نقاط اشتراکی وجود دارد (جزئیات بیش‌تر(+)

آلکساندر دوگین (راست) و آیت‌الله سید محمد قائم مقامی در حاشیه کنفرانس افق نو به مباحثه درباره موعودباوری و مهدویت پرداختند (+)

کنفرانس سال آینده در بغداد با موضوع خروج آمریکا از عراق

طالب‌زاده در حاشیه کنفرانس، ادعاهای یهودستیزی یا ارائه اطلاعات به سپاه پاسداران را تکذیب کرد و گفت: «ما صرفاً دور هم جمع می‌شویم. دوست دارم کنفرانس بعدی را در بغداد برگزار کنم و درباره این صحبت کنیم که چرا آمریکا باید به طور کامل عراق را ترک کند؛ نه این‌که منطقه سبز داشته باشد؛ نه این‌که پایگاه نظامی داشته باشد؛ برود.» قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس که تحت تحریم آمریکاست [۸] ، مرتباً تصاویرش در عراق منتشر می‌شود [۹] و ده‌ها سال است که در این کشور فعالیت می‌کند [۱۰] . طالب‌زاده در پاسخ به این سؤال که چرا ایران باید اجازه حضور در عراق را داشته باشد اما آمریکا نه، می‌گوید به این خاطر که ایران و عراق یک مذهب دارند. وی توضیح می‌دهد: «قاسم سلیمانی کهنه‌سرباز جنگ ما [جنگ عراق و ایران] است، در آن جنگ برجسته شد و سرباز خوبی است. [سپاه پاسداران] به عراقی‌ها کمک کردند؛ به سوری‌ها هم کمک کردیم. اگر این دیوانه‌های داعشی نبودند، سلیمانی هم به این کشورها نمی‌رفت.»

توضیحات حاج قاسم درباره حمایت کامل جمهوری اسلامی و شخص رهبر انقلاب از حزب‌الله [دانلود]

 

به گفته وزارت خزانه‌داری آمریکا، سلیمانی در قالب بخشی از نفوذ منطقه‌ای وسیع خود، عملیات‌های نظامی ایران در پشتیبانی از نیروهای اسد در سوریه را فرماندهی می‌کند [۱۱] . این در حالی است که ائتلاف بین‌المللی ضدداعش به رهبری آمریکا در حال حاضر به دعوت بغداد در عراق حضور دارد و واشینگتن سال ۲۰۱۸ مبلغ ۱/۵ میلیارد دلار کمک خارجی به این کشور داد [۱۲] .

 

افق نو نماد قدرت نرم جمهوری اسلامی

کنفرانس افق نو قدرت نرمی را نشان داد که سازمان‌های ایرانی یا تحت حمایت ایران با وجود تحریم‌ها در سرتاسر منطقه دارند. این نشست یکی از انجمن‌ها و نهادهای فرهنگی در لبنان، عراق و ایران است که با سازماندهی و حضور مسئولان و متفکران حامی «محور مقاومت» تشکیل می‌شوند و گاهی اوقات سخنرانان از کشورهایی مانند بحرین نیز در آن‌ها حضور پیدا می‌کنند [۱۳] . این گردهمایی‌ها از ائتلاف ضدغربی و ضداسرائیلی میان سوریه، ایران و حزب‌الله حمایت می‌نمایند.

نادر طالب‌زاده در حاشیه کنفرانس با شماری از خبرنگاران خارجی مصاحبه کرد (+)

رسانه‌های داخلی انگشت‌شماری کنفرانس افق نو را آن‌گونه که باید پوشش دادند (+)

«ابراهیم الموسوی» نماینده مجلس و عضو حزب‌الله لبنان، از سخنرانی خود در افق نو [۱۴] برای ستایش «تفوق محور مقاومت» استفاده کرد. اگرچه کنفرانس یک مراسم رسمی حزب‌الله نبود، اما رسانه‌های نزدیک به این گروه شبه‌نظامی (که در دهه ۱۹۸۰ توسط سپاه پاسداران تشکیل شد) به شدت برای آن تبلیغ می‌کردند. برخی افراد رسانه‌ای از دفتر رسانه‌ای حزب‌الله دعوت‌نامه کنفرانس را دریافت کردند. الموسوی به حاضران گفت: «همه ما، و همه انسان‌ها، باید با دیدن این نوع پیروزی‌ها و عزتی که در یمن شاهد آن هستیم، افتخار کنیم که این افراد دارند با عزت زندگی می‌کنند.» اگرچه الموسوی مشخص نکرد که منظورش از «پیروزی‌ها» چیست [احتمالاً اشاره به حمله انصارالله به آرامکوی سعودی]، اما اظهاراتش با تشویق حضار همراه بود. یمن در نتیجه چهار سال جنگ بی‌رحمانه دچار یکی از بدترین بحران‌های بشری در جهان است [۱۵] که ده‌ها هزار نفر را به کام مرگ کشیده و دو طرف جنگ را به ارتکاب جنایات جنگی متهم کرده است [۱۶] [جزئیات بیش‌تر].

ابراهیم الموسوی (چپ)، نماینده پارلمان لبنان،  در سخنرانی خود در افق نو از پیروزی‌های محور مقاومت به ویژه در یمن تمجید کرد (+)

نمونه‌ای از جنایات رژیم سعودی؛ پدر یمنی در میان اجساد بمباران یک اتوبوس مدرسه به دنبال پسرش «یوسف» می‌گردد (حاوی تصاویر دلخراش) [دانلود]

نقش افق نو در گسترش محور مقاومت

در همین حال، در عراق شبه‌نظامیان شیعه «نیروهای بسیج مردمی» (حشدالشعبی) ماه آوریل کنفرانسی را تحت عنوان «خون ما یکی است [۱۷] » («دمنا واحد») برای «قدردانی از کسانی که در نبرد سرنوشت‌ساز عراقی‌ها با آن‌ها شریک شدند» و «تکریم خانواده‌های شهدای جمهوری اسلامی ایران [۱۸] که شرافتمندانه در نبرد علیه سازمان‌های تروریستی [مانند داعش] با عراقی‌ها همراه بودند» برگزار کرد. برخی تیپ‌های حشدالشعبی با تهران همسو هستند و «ابومهدی المهندس» معاون رئیس این سازمان نیز سال ۲۰۰۹ به دلیل حملات [ادعایی] علیه نیروهای امنیتی عراق و به خاطر ارائه مشاوره به سلیمانی تحریم شد.

پوستر کنفرانس «دمنا واحد» یا «خون ما یکی است» با موضوع جنگ شانه‌به‌شانه ایرانی‌ها و عراقی‌ها علیه تروریسم (+)

«ابومهدی المهندس» از فرماندهان حشد الشعبی عراق، به «سربازی برای حاج قاسم» افتخار می‌کند [دانلود]

کنفرانس افق نو علاوه بر تأییدی صریح بر دخالت نظامی جمهوری اسلامی در عراق، ابزاری برای ترویج بیش‌تر این روایت بود که عراقی‌ها برای غلبه بر گروه‌های تروریستی در این کشور بهتر است نیروهای امنیتی ایران را به ارتش آمریکا یا دیگر کشورهای غربی ترجیح بدهند. اگرچه حضور گروه‌های حشدالشعبیِ تحت حمایت ایران در عملیات‌های ضدداعش در سرتاسر عراق پیشاپیش مشهود بوده است [۱۹] ، اما این‌گونه مراسم‌های یادبود، مکمل اقدامات نظامی، پیام‌های مذهبی [۲۰] و شبکه‌های حمایت اجتماعی [۲۱] است که توسط شبه‌نظامیان همسو با ایران فراهم می‌شوند. این عناصر در ترکیب با هم روایتی بلندمدت را درباره روابط ثمره‌بخش میان دو کشور ایجاد می‌کنند.

 

کنفرانس افق نو، چه ربطی به سپاه پاسداران داشته باشد و چه نداشته باشد، قدرت رویدادهایی را به نمایش می‌گذارد که تحت عنوان انجمن‌های روشنفکری دیدگاه‌های «محور مقاومت» را در خاورمیانه ترویج می‌کنند. به‌رغم وضع محدودیت‌های متعدد توسط خزانه‌داری آمریکا، این رویدادها همچنان ادامه دارند. تحریمِ تفکر دشوار است.

کنفرانس افق نو در حالی در بیروت برگزار شد که نادر طالب‌زاده و زینب مهنا به خاطر برنامه‌ریزی این کنفرانس به فهرست «تروریست‌های جهانی» آمریکا اضافه شده بودند (+)


 


[۲] What sanctions? An Iranian conference in Beirut just happened Link

[۳] Treasury Sanctions Iranian Organizations and Individuals Supporting Intelligence and Cyber Targeting of U.S. Persons Link

[۴] Israel hits Iranian force in Syria to stop ‘killer drones’: military Link

[۵] Trump names Iran’s IRGC terror organization, downplaying risks to US troops, Iraq stability Link

[۶] U.S. Treasury sanctions chief Mandelker leaving for private sector Link

[۷] Hello, world? Tehran has a few things to say Link

[۸] Treasury Designates Iranian Ministry of Intelligence and Security for Human Rights Abuses and Support for Terrorism Link

[۹] Countering Iranian Proxies in Iraq Link

[۱۰] Qassem Soleimani and Iran’s Unique Regional Strategy Link

[۱۱] Administration Takes Additional Steps to Hold the Government of Syria Accountable for Violent Repression Against the Syrian People Link

[۱۳] Bahraini Top Cleric to Address Int’l Conference in Iran’s Qom Link

[۱۴] #New_Horizon Conference  Lebanon,Beirut Day۱ Link

[۱۶] War Crimes Committed by Both Sides in Yemen, U.N. Panel Says Link

[۱۸] هیئه الحشد تقیم الاربعاء المقبل مؤتمرا لتکریم أسر الشهداء الایرانیین فی العراق لینک

[۲۰] Why an Iran-backed paramilitary group has rebuilt a shrine in a ruined Iraqi city Link

[۲۱] الموقع الرسمی لکتائب حزب الله – المؤسسات لینک

*مشرق

مشاهده خبر از سایت منبع

دفتر سینمایی

روابط نامشروع دستمایه یک تئاتر مبتذل می شود – اخبار سینمای ایران و جهان

سینماپرس: نمایش‌هایی که این روزها روی صحنه هستند، در تضاد با ضوابط و قواعد اداره کل هنرهای نمایشی است. متاسفانه مشخص نیست که چه کسی باید به این وضعیت بحرانی و حاد نظارت کند و پاسخگو باشد.

به گزارش سینماپرس، روایت تئاتر «وقتی کبوترها ناپدید شدند» به کارگردانی هستی حسینی، که در تئاتر مستقل تهران  روی صحنه می‌رود، روایتی درباره ادگار پارتس (مهدی کوشکی) عکاس استونیایی در مقطعی است که این کشور توسط آلمانی‌ها تسخیر شده، و روایتگری ادگار(مهدی کوشکی) به عنوان راوی این است:استونی کشوری است که میان آلمان‌ها و روس‌ها و دست به دست شده است و با تاکید و کمی لبخند می‌گوید ما رنگ جمهوریت را هیچگاه به خودمان ندیدم. ادگار قبل از اشغال استونی توسط آلمان‌ها با یودیت نامزدش ازدواج می‌کند. از دیگر شخصیت‌هایی که در این نمایش وجود دارد، رولالند پسرخاله ادگار است که نامزدی به نام روسالیه دارد. این دو از صحنه خارج می‌شوند و ادگار در شب عروسی‌اش مشغول عکاسی از همسر خویش است. یودیت رو به همسرش می‌کند و می‌گوید:

یودیت: چراغ‌های را خاموش کن

ادگار: چراغ‌ها را خاموش کنم که چه کار کنیم، چراغ باید باشد، نور باید باشد تا من عکاسی کنم.

یودیت: تا صبح که نمی‌خواهی از من عکس بگیری

ادگار: اتفاقا یودیت امشب تا صبح می‌خواهم عکاسی کنم.

یودیت: یعنی چی! امشب عروسی‌مان است

ادگار: مگه توی شب عروسی کسی باید کاری بکند بگذار برای دو هفته دیگه

یودیت: من مشکل دارم

ادگار: من مشکلی ندارم

یودیت : دلم برای امشب غنج می‌ره

ادگار: امشب نه اذیتم نکن (با فریاد) برو توی تخت.

ادگار در ادامه در قالب روایت می‌گوید: من ناراحت می‌شوم از این اتفاقی که نمی‌تواند بین ما بیفتد و به حیاط می‌آیم و خیلی جنون آسا شروع می‌کنم با تلمبه از چاه آب درمی‌آورم.

روایت وارد پرده بعدی می‌شود و ادگار رو به مخاطبان می‌گوید که هیتلر اروپا را تسخیر می‌کند و طبیعتا کشور ما هم تسخیر می‌شود. استونی دو شهر بسیار بزرگ دارد؛ یکی تالین و دیگری تارتو. روایت نمایش درباره تعامل ادگار با آلمانی‌ها در شهر تالین است. او با آلمانی‌ها رابطه خوبی دارد و تلاش می‌کند که رولان پسرخاله‌اش را جذب گروه‌های حامی آلمانی‌ها کند و روبه او می‌گوید: “۲۰۶ تا زندانی سیاسی آزاد شدند: “هدیه عید” کی چنین رحمی در حق کسانی که اشغالشان کردند می‌کند!؟ فقط آلمانی‌ها اینکار را می‌کنند. به نظر همه ما باید جمع شویم جلوی آلمانی‌ها تا زانو خم شویم و از آن‌ها تشکر کنیم. یک افسر جوان پیدا کردم توی سرویس ارتش آلمان درست همان حرفی را می‌زند که رئیس جمهور ما زد و نتوانست به آن عمل کند، اگر گفتی؟ امید! ما باید کشورمان را از توی لجن بکشیم بیرون. “یکی از جملات جالب نمایش این است که می‌گوید وقتی کشوری اشغال می‌شود، مشاغل از بین می‌رود و مردم به سمت کارهای قاچاق رو می‌آورند.

پس از رفتن ادگار در صحنه‌ای یودیت می‌خواهد برای قاچاق مشروبات الکی به ایستگاه قطار برود و با رولان دیدار می‌کند. رولان در مقابل چشمان همسرش تلاش می‌کند یودیت را اغوا کند. تنها زینت این نمایش  که روی صحنه خودنمایی می‌کند تخت‌خواب است و با رفتن یودیت و ناموفق بودن رولان در همراهی با او به سراغ همسر او می‌رود و با گفتن کلمه “جون” رولان تلاش می‌کند همسرش را به رختخواب بیاورد.

  همسر رولان پی به همکاری ادگار با آلمانی‌ها می‌برد و یکی از عکس‌های او را به دست آورده به او نشان می‌دهد و در برخوردی عصبی فریاد می‌زند که خیانت او را نزد سایر هموطنانش آشکار می‌کند، ناگهان ادگار عنان از کف می‌دهد و اقدام به کشتن او می‌کند و ماجرای قتل را طوری جلوه می‌دهد که گویی توسط آلمانی‌ها به او تجاوز شده و به قتل رسیده است.

ادگار در این مدت همسرش را رها کرده است و یودیت با قاچاق مشروب زندگی خود را می‌گذراند. مشکل جنسی ادگار در عدم رابطه با همسرش مشخص نیست اما یودیت پس از مدتی به بهانه بدست آوردن اطلاعات برای نیروهای شورشی و رساندن آن به گروه‌های پارتیزانی با هدایت رولان با افسر آلمانی به نام هلموت وارد رابطه نامشروع می‌شود. در صحنه‌های برخورد هلموت و یودیت چون شعاع جنسی نمایش برای مولف اصالت دارد دیالوگ‌های چند پهلویی که صرفا از آن برداشت جنسی می‌توان کرد به وفور در هر برخورد وجود دارد. در صحنه آشنایی یودیت و هلموت، چند جوان استونیایی کفش‌های یودیت را دزدیده‌اند و یودیت روی زمین افتاده و فریاد می‌کشد و هلموت که وارد صحنه می‌شود می‌گوید:” با این اوضاع پاهایت، تنها راهی که داری این است که تو را بغل کنم و به خانه‌ام ببرم.” یا در معاشقه کلامی، هلموت یودیت را روی تخت فرا می‌خواند و به او می‌گوید:” بیا، من می‌خواهم به تو پک عمیق بزنم.” یودیت که نمی‌تواند روی صحنه برقصد در مقابل افسر آلمانی دست‌ها را بازمی‌کند و می‌چرخد و افسر آلمانی تا پایان نمایش با لباس زیر روی صحنه حضور دارد.

هلموت همان کسی است که ادگار با او همکاری می‌کند. صحنه‌های چندش آور جنسی در برخوردها و کلام بازیگران پرنگ است و  از سوی دیگر تلاش رولان – پسرخاله ادگار – برای اینکه رابطه جنسی خود را از نقطه‌ای با یودیت آغاز کند، بخش مهمی از نمایش را دربرمی‌گیرد. در واقع گونه تاریخی – جنسی و «مالنا» سازی (مالنا فیلمی از جوزپه تونارتوره) به علاوه برداشت‌های جنبی از فیلم زندگی دیگران (فلورین هنکل ون دورنسمارک) به صورت ترکیبی در این نمایش مورد استفاده قرار می‌گیرد.

روایت زنی که در غیاب شوهرش با نازی‌های اشغالگر ارتباط جنسی برقرار می‌کند، محور این نمایش را دربرمی‌گیرد. نکته جالب اینجاست مردی که نمی‌تواند امیال همسرش را برآورده کند و فاقد تمایلات جنسی است، زمینه‌ای را فراهم آورده تا این زن میان سایر شخصیت‌های مرد متخاصم و مقاومت دست به دست شود. پس از اشغال استونی توسط ارتش‌ روس‌ها، یودیت با یکی از افسران آلمانی ارتباط برقرار می‌کند و شوهرش از سوی «کاگ‌ب» (سرویس امنیتی شوروی سابق) به دلیل همکاری با آنان مورد عفو قرار می‌گیرد و در عوض قرار می‌شود که او فیلمی در ستایش حضور روس ها در جشنواره کن بسازد و با افسر اطلاعاتی روس روی فرش قرمز جشنواره کن حاضر شوند.

در یکی از صحنه‌ها وقتی هلموت مشغول صحبت کردن با ادگار است، یودیت از اتاق دیگری وارد می‌شود و در حالی که همسرش ادگار صدای او را می‌شنود رو به هلموت می‌گوید: “بوس صبحم را به من ندادی؟

هلموت: بوس صبحت را بعدا می‌دهم

یودیت: من بوس صبحم را همین حالا می‌خواهم

ادگار که در مقام راوی سال‌های روایت را برای تماشاگر توضیح می‌دهد ناگهان در میان یادآوری تاریخ، یادی از کودتای بیست و هشتم مرداد می‌کند. این ظرافت‌ها تغییر شرایط را با یادآوری شعار انتخاباتی «امید» به صورت نامحسوس شرایط را به ایران تعمیم می‌دهد و پس از پایان نمایش به دلیل روتوش استعاری نمایش، بهره‌بری نظامیان چه نازی و چه روس را  در پس تغییر شرایط سیاسی و نظامی کشور استونی را  به چه برهه‌ای تاریخ کشورمان تعمیم خواهد داد؟

اما با حضور نیروهای متفقین در روسیه، یودیت که رابطه‌اش با هلموت عمیق شده تلاش می‌کند که با او فرار کند اما موفق به این کار نمی‌شود. با آمدن روس‌ها ادگار از رابطه نامشروع همسرش با افسر اطلاعاتی روس آگاه است اما همچنان و به صورت ظاهری رابطه‌ خود  را با او ادامه می‌دهد.

با اینکه «وقتی کبوترها ناپدید شدند» پیش از این توسط گروه دیگری اجرا شده بود، اما بدون سانسور و روتوش کمتری و با تغییر بازیگران دوباره روی صحنه رفت. به صورت طبیعی جریانی در سینما در التهابات پسا ۸۸ سعی می‌کرد چنین وضعیت‌های نمایشی مشابهی {جنسی} را وارد سینما کند اما موفق به این کار نشد. اما صحنه تئاتر، کاملا  آزاد است و هر نمایش‌ با چنین محتوایی قابلیت و  امکان رفتن روی صحنه را دارد. گذشته از اینکه متن اصلی دارای اشتباهات فراوانی دارد، اما با خواندن متن اصلی سُفی اکسانن، روابط غیرمتعارف در مسیر روایت‌های فرعی روایت قرار دارد و تقابل ادگار با نیروهای روس و آلمانی در متن نمایش پررنگ‌تر است. اما در ورسیون آداپته‌ای که روی صحنه می‌رود، پرداختن به روابط نامشروع و تبدیل شدن یودیت به یک شی کثیفی که دائما درحال دستمالی شدن توسط همه شخصیت‌های غیر از همسر خویش است در متن نمایش قرار دارد.

نکته قابل توجه درباره بازیگران این نمایش این است که مهدی کوشکی بدترین بازی ممکن را از خود به اجرا می‌گذارد، رویا میرعلمی که ناموفق‌ترین بازیگر نمایش‌های تلویزیونی است را باید از نزدیک دید که چقدر اجراهایش نازل و زننده است. شهروز دل افکار در نقش رولان، بچه لوسی است که برای اینکه بهانه نگیرد او را بازی داده‌اند وگرنه دل افکار فاقد استانداردهای مرسوم بازیگری روی صحنه نمایش است. صحنه‌آرایی فیلم بدوی است، بازیگرها حسی در صحنه ایجاد نمی‌کنند و همه این ‌ضعف‌ها پشت نمایش‌های ملتهب و رادیکال جنسی رنگ می‌بازد. به راستی صحنه تئاتر خالی از تعقل و اندیشه است به نظر می‌رسد عدم پرداخت درست و دقیق و متوالی صحنه حکایت از این دارد که کارگردان در حین تمرین‌ها، دستکم نقش کارگردان نداشته است.

نمایش‌هایی از این دست  هم به دلیل اتکا به چند مولفانه ساده‌انگارانه از یک نئوآتراکسیون رادیکال، فراتر نمی‌رود. آنچه تامل برانگیز است که نمایش‌هایی که این روزها روی صحنه هستند، در تضاد با ضوابط و قواعد اداره کل هنرهای نمایشی است. متاسفانه مشخص نیست که چه کسی باید به این وضعیت بحرانی و حاد نظارت کند و پاسخگو باشد.

*مشرق

مشاهده خبر از سایت منبع