براساس آرای مردمی، نفر برتر مسابقه عیدانه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان معرفی شد.
مناجات شعبانیه، مناجاتی است که از امیرالمومنین (ع) نقل شده و صلوات شعبانیه منقول از امام سجاد (ع) است.
سینماپرس: یکی از تازه ترین تلاش های طیف معلوم الحال صنعت سینمای ایران تولید اثری با عنوان شیطان وجود ندارد (There Is No Evil) می باشد. اثری چند تابعیتی که فارغ از اینکه بدون مجوز در ایران تولیدشده و حیثیت کشور را زیر سؤال میبرد و ازاین جهت جای تعجب است که برخی در ایران با چه نگرشی برای کارگردان آن پیام تبریک صادر نمودند و یا افرادی همچون رئیس هیئتمدیره خانه سینما با چه فهم و کدام رویکرد به چنین اثری نگریسته و آن را بهعنوان پرچمدار فرهنگ جمهوری اسلامی معرفی مینماید!
حمید خرمی/ از دستخط تاریخ در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی پیداست، که حمله به قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی یکی از اصلی ترین ماموریت های دشمن در مواجهه با انقلاب اسلامی بوده و در این میان شاید تقابل رسمی با لایحه قصاص در جمهوری اسلامی، که قانونی بر تراویده از نصّ صریح قرآن کریم و بهشدت بازدارنده و حیاتبخش است، سابقهای چهلساله دارد؛ دعوت مردم به قیام بر ضد این لایحه انسانی، توسط جبهه ملی در خرداد سال ۱۳۶۰ هجری شمسی، جزو اولین اقدامات جریان نفوذ است که با حمایت منافقین و لیبرالها هم همراه شد و البته این تقابل با هدایت پیامبرگونه امام خمینی بهجایی نرسید. اما جریان فتنه و نفوذ همچنان از طرق دیگر و با نفوذ در مجامع مختلف نظام به حیات خود ادامه داد و هرساله با القا و صدور قطعنامهها و بیانیههای محافل خارجی مثل سازمان ملل و دیدهبان حقوق بشر و … ایران اسلامی را متهم به نقص حقوق بشر میکنند و از سوی دیگر جریان نفوذ، با رخنه در سینما، رسانه، و سفارتخانههای چند کشور در ایران، به هوچی گری مشغولاند و هراز چند گاهی به بهانه بحث فمینیسم، کارگران، زندانیان سیاسی، قصاص و… و. به جمهوری اسلامی، اتهامات ریزودرشت روا میدارند!
این حمله به قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی و تقابل آشکار با برقراری حکومت اسلامی در شرایطی صورت پذیرفت که طیفی انحصاری در مجموعه های مختلف فرهنگی و بالاخص قبیله ای مدعی در عرصه سینمایی کشور از جمله این مجامع بود که از ابتدای انقلاب تاکنون با فراوانی قابلتوجهی در تولید آثار، به اصل اساسی لایحه قصاص حملهور شده و در لفافه و بهطور مستقیم در خدمت جریان نفوذ بوده است. اما لایحه قصاص کدام یک از منافع اتاق فکرهای استکبار جهانی را به خطر انداخته است که با نفوذ در مجامع انقلاب سعی در تخریب آن داشته و دارد؟ آنهم در شرایطی که خود این کشورها قوانین و آیین به مراتب سختگیرانهتر درزمینه اعدام دارند!
یکی از تازه ترین تلاش های این طیف آشنا و البته کاملا فعال و مورد حمایت در صنعت سینمای ایران تولید اثری با عنوان فیلم سینمایی شیطان وجود ندارد (There Is No Evil) می باشد. اثری چند تابعیتی که با سرمایهگذاری آلمان و جمهوری چک ساختهشده و فارغ از اینکه بدون مجوز در ایران تولیدشده و از مضمونی آشکار در تقابل با قانون جمهوری اسلامی برخوردار است و …؛ بیتعارف فیلمی است که حیثیت کشور را زیر سؤال میبرد و ازاینجهت جای تعجب است که برخی در ایران با چه نگرشی برای کارگردان آن پیام تبریک صادر نمودند و یا افرادی همچون رئیس هیئتمدیره خانه سینما با چه فهم و کدام رویکرد به چنین اثری نگریسته و آن را بهعنوان پرچمدار فرهنگ جمهوری اسلامی معرفی مینماید!
فیلم سینمایی شیطان وجود ندارد از اسم تا رسمش تقابلی است با تعالیم اسلام که در قالب مواجهه مستقیم با قانون قصاص بهمثابه مقابله با حدود الهی ظاهر شده است و اثری که بر بستر تقابل خود با نظام جمهوری اسلامی به برجستهسازی موضوع هجو قانون قصاص میپردازد و از سوی دیگر برای مواجهه با شریعت اسلام و قوانین نظام اسلامی بهصورت دیگر به اعدام در قالب قصاص هجمه آورده و در تمامی اپیزودهای مختلف اثر حقد و کینه سرشار خود به حاکمیت را عُریان میسازد.
قطعاً وجهه خصمانه فیلم سینمایی شیطان وجود ندارد سبب شده تا این اثر باوجود تمام ضعفهای خود ازلحاظ فُرم سینمایی، موفق به کسب خرس طلایی در هفتادمین جشنواره بینالمللی فیلم برلین شود و عنوان بهترین فیلم در برلیناله ۲۰۲۰ را از آن خود سازد. جایزهای که به صورتی آشکار به سینماگران ایرانی پیام میدهد که حتی اگر اثر تولیدشده توسط ایشان از ظاهر سینمایی آنچنان موجه و منطق سینمایی قابل قبولی در روایت برخوردار نیست! میتوانند با گنجاندن چنین مضامینی در غرب پذیرفتهشده و مشمول دریافت پاداشهای طلایی و نقرهای از ایشان شوند.
فیلم سینمایی شیطان وجود ندارد چهار روایت دارد و وجه مشترکی که مضمون این چهار اپیزود را به هم وصل کرده در ظاهر موضوع اعدام است که از منظر فیلمساز، باعث تخریب سرنوشت افراد شده است و درواقع چهل سال مدیریت و حکومت نظام جمهوری اسلامی را مبتنی بر شریعت اسلام زیر سؤال میبرد.
روایت نخست در فیلم سینمایی شیطان وجود ندارد با همین عنوان برشی است از یک روز زندگی خانوادگی فردی به نام حشمت که یکی از کارمندان سیستم قضایی در جمهوری اسلامی ایران است و در بخش اجرای احکام اعدام در زندان شاغل بوده و وظیفه او فشار دادن کلید سکوی مکانیکی اعدام است. وظیفهای که مخاطب در پایان اپیزود نخست با آن آشنا میشود و این در حالی است عمده وقت روایت اول صرف ترسیم زندگی عادی این فرد در جامعه و تمرکز او بر معیشت خود میشود. تمرکزی که با گرفتن سهمیه برنج از اداره شروع و سپس با گرفتن حقوق از بانک و نحوه خرج آن توسط همسر معلم و دخترش که در مدرسه شکوفههای انقلاب اسلامی رشد یافته و … امتداد پیدا میکند
حشمت نمادی از سیستم حاکم بر جمهوری اسلامی است که سوار بر ماشین سمند بهعنوان خودرو ملی به اینجاوآنجای شهر رفته و با خانوادهاش روزگار را سپری و خوش هستند؛ اما انگار همسرش نمیداند که او در چه قسمت از زندان کار میکند و حتی مخاطب هم تا انتهای این اپیزود چیزی نمیفهمد و تنها او را با عنوان مأمور مسخشدهٔ نظام میشناسد، تا اینکه در پایان، حشمت در یک اتاقکی، دکمهای را میزند و زیر پای چهار اعدامی خالی میشود و بهاینترتیب نخستین بخش از فیلم سینمایی شیطان وجود ندارد با ترسیم صحنه فجیع جان دادن اعدامیها و تحت عنوان شیطان وجود ندارد به پایان میرسد تا مخاطب باور کند که همانا با وجود چنین شخصیتهایی بهعنوان کارگزاران نظام جمهوری اسلامی، شیطان وجود ندارد!
روایت دوم در فیلم سینمایی شیطان وجود ندارد که با عنوان به من گفت تو میتونی انجامش بدی، به مخاطب اثر معرفی میشود؛ درباره جوان سربازی است که نمیخواهد کسی را اعدام کند و سراسیمه و دلهره وار، دنبال آشنا و قانونی میگردد که از وظیفه اجرای احکام در جمهوری اسلامی رها شود و ازاینجهت مُدام با دوستدخترش از طریق تلفن در تماس بوده و از هم آسایشگاهیهای خود برای خلاصی از این وظیفه استعانت میطلبد.
جوانک سرباز در روایت دوم اثر میخواهد با دوستدخترش از حاکمیت جمهوری اسلامی فرار کند و به خارج برود اما میداند که اگر سربازی خود را تمام نکند؛ پاسپورت خود را که توسط حکومت به گروگان گرفتهشده را نمیتواند بگیرد. او با سربازان دیگر در خوابگاه، مجادله میکند و در این میان یکی از سربازان در جواب به جوانک عاشقپیشه ترسو میگوید:
_ اینجا ایرانه، و زندان، حرف حرف بالاسریهاست، هرچی اونا بگن میشه قانون… ن. اعدام دست من و تو نیست…طرف لابد خلافی کرده که حکم اعدام بهش دادن
– اگر قانون اشتباه باشه چی؟
– به من ربطی نداره، من انجامش میدم چون قانونه…سربازم و سرباز یعنی هرچه مافوق گفت خفه بشه و انجام بده!…قانون را کسی مینویسد که زورش زیاد است!
|
البته این سرباز بهظاهر مغبون در روایت دوم که پویا نام دارد، برخلاف حشمت در روایت نخست مسخ نشده و همچنان انسان است و ازاینجهت اقناع نمیشود و درنهایت طی یک اقدام کاملاً متهورانه و البته بدون منطق و در ترسیم سینمایی کاملاً بچگانهای، اسلحه به دست میگیرد و با تهدید و بهنوعی مبارزه مسلحانه، از ساختمان زندان میگریزد و با موفقیت به دوستدخترش چشمبهراه او در بیرون زندان ملحق میشود و سوار بر ماشین گُلف آلمانی او، در حال خواندن آهنگ پیروزی، اسلحه نجاتبخش خود را به سمت شهر پرتاب نموده و پشت به جامعه به مکانی دوردست میروند!
این جوان مانند قهرمانهای ماتریالیسم فیلمهای جان گودار است که برای مادیات میجنگند تا خود و دنیای تعلقات خود را افزایش دهند و عشقشان مادی و خوشگذرانی است که هیچگاه به کمالگرایی هم تبدیل نمیشود و همیشه در حد یک زیستن کنار دختر و در پایان هم با مردن یا شورش کنار دختر به پایان میرسد.
روایت سوم در فیلم سینمایی شیطان وجود ندارد به نام روز تولد تیتر گذاری شده است و بار دیگر به سراغ سربازی میرود که مأمور اجرای احکام اعدام بوده است و حالا بنا بر گفته کارگردان در شرایط پاداش سه روز مرخصی پس از انجام تشریفات اعدام، به روستای سرسبزی آمده است تا در سالگرد تولد دوستدختر موردعلاقه خود با او نامزد کند! و این در حالی است که پیشازاین دوستدخترش که از خانوادهای با شمایل تودهای است، عاشق فرد دیگری بهعنوان معلم خود بوده که اتفاقاً توسط همین سرباز اعدامشده و اکنون این سرباز در سه روز مرخصی پس از اعدام او به سر میبرد.
سرباز روایت سوم که جواد نام دارد با دیدن عکس آن فرد متوجه میشود که خودش زیر پای او را برای اعدام کشیده است! و ازاینجهت دچار عذاب وجدان شده و دوستدختر او هم وقتی این موضوع میفهمد برای همیشه با او قهر و متارکه میکند!
روایت چهارم فیلم سینمایی شیطان وجود ندارد که مرا ببوس نام دارد درباره پدری به نام بهرام است که بیست سال قبل در برابر نظام حاکم در جمهوری اسلامی شوریده و برای آنکه فردی را اعدام نکند، اسلحه کشیده و از محل خدمت گریخته است و پسازاین ماجرا دوستدختر خود را به خارج از کشور میفرستد تا در سرنوشت شوم خود شریک نکند؛ دوستدختری که نمیدانسته حامله است و پس از حضور در خارج دختری را به دنیا میآورد. دختری که پدر خود را بهعنوان عمو (دوست پدر) میشناسد و (دوست پدر) عموی خود را پدر تصور میکند.
بهرام دانشجوی پزشکی بوده و در ایران سرنوشت فلاکت باری را در حالتی شبه تبعید تجربه میکند و تنها سعی میکند تا آرام باشد؛ این در حالی است که بنا بر روایت اثر، دوست او یعنی منصور در آلمان پزشکی خوشبخت بوده و با دختر بهرام بهعنوان دخترش در شادکامی به سر میبرد و اکنون بهرام که از بیماری مزمنی در رنج است از منصور میخواهد که دخترش را از آلمان به نزد او در ایران بفرستد تا پیش از مرگ حقیقت را به او بگوید. اما دخترک پسازآنکه حقیقت را میفهمد، بهصورت داستان باز اقدام به ترک پدر مینماید! اما درنهایت بهرام پیام خود را تحت عنوان حقیقت به دخترک منتقل میکند و بیننده هم باید قانع شود که کار بهرام یک عمل درست و از روی ناچاری بوده است؛ چراکه بهزعم فیلم بهرام مجبور به اعدام یک انسان بیگناه شده بود.
و اینگونه است که چهار فیلم کوتاه تحت عنوان اپیزود در کنار یکدیگر فیلم سینمایی شیطان وجود ندارد را شکل داده و اثری بهشدت سیاه و البته با ارائه رهنمود و راهکار ماندن و مبارزه در راه براندازی رژیم به پایان میرسد!
نکته حائز اهمیت در همه اپیزودها این است که برخلاف واقعیت امر در قوانین مدنی کشورها که هر اعدامی به دنبال جرم بزرگی مثل قتل نفس و … رخ میدهد؛ در این فیلم بههیچوجه جرم اعدامشدگان بر ملأ نمیشود، بهنحویکه گویا اصلاً جرمی مرتکب نشدهاند! درنتیجه عدهای قاتل محکوم به اعدام، همچون اپیزود سوم افرادی بیگناه تلقی میشوند که قصاص آنها نادرست است. بنابراین با تهییج احساسات بیننده توسط فیلم، قانون حیاتبخش قصاص به طرز منافقانهای زیر سؤال میرود و این در حالی است که قوانینی به مراتب سختگیرانهتر درباره اعدام در کشورهای غربی برقرار است، اما فیلمساز نهتنها نقدی بر این کشورها وارد نمیکند که در اپیزود چهارم به طرز مشکوکی آنان را حتی الگو و طرفدار حقوق بشر معرفی میکند. چنین تناقضی چه معنایی دارد؟ اگر افراد شرور و جانی در غرب باید اعدام شوند، چرا در ایران باید زنده بمانند؟
البته شاید فیلم سینمایی شیطان وجود ندارد با این چهار روایت درصدد القاء این مفهوم است که ما دشمن بیرونی نداریم و اصرار دارد که شیطانی در کار نیست بلکه ما خودمان دشمن خویش هستیم! چنین ادعای عجیبی، وقتی با نمایش چهرهای بیگناه از غرب همراه میشود، به معنای حضور جریان نفوذ در پشت پرده فیلم است! چه آنکه در اپیزود پایانی، روباه، بهعنوان یک موجود بیرونی، نمادی از استکبار جهانی است که حافظه تاریخی مردم ایران آن را با نام انگلیس خبیث میشناسد؛ حالآنکه همین روباه با پادرمیانی دخترک از شکار توسط بهرام در امان میماند. عجیبتر اینکه روباه بهعنوان نماد صلح و دوستی معرفی میشود! یک سکانس زننده که بهنوعی همه ادعای عجیب فیلم در آن خلاصه میشود: دوستی با بیگانه و دشمنی با خویشتن.
تأیید بر خشونت بلا وجه در فیلم، درواقع همان نسخه دولت لیبرالی است که به سبوعیت و آنارشی و تنازع بقا و… منجر میشود، دقیقاً مسئلهای که با حوادث آبان ۹۸ و اغتشاشات پس از گرانی بنزین و شورش با هر شیوه ممکن بهشدت گرهخورده است و درنهایت این جانِ جهان لیبرالیسم است که توسط قانون قصاص به خطر میافتد، و درنتیجه در طول چهار دهه گذشته با نفوذ در مجامع گوناگون به تخریب این لایحه بازدارنده و حیاتبخش پرداخته است؛ و همواره سعی دارد از جاسوسان جانی و شرور خود، افرادی کاملاً بیگناه و بلکه دوست و خیرخواه برای ما ترسیم کند!
|
شاید از این جهت بتوان در وجه تسمیه فیلم چنین بیان داشت که غربستیزی جایش را به غرب دوستی میدهد و شیطان بزرگ، یعنی آمریکا، این گرگ کهنهکار، دشمن نیست! زیرا اساساً شیطان وجود ندارد و هر چه هست توهم از دشمنی و شیطنت غرب است! و اینگونه است که در روایت چهارم، دخترکی که از غرب آمده است، نسخه مدنظر فیلمساز میشود برای منجی نشان دادن غرب و نمادی که از آن نشان میدهد، یک روباه زیباست که پدر بنا به درخواست آن دختر، از شکارش منصرف میشود.
در تیتراژ پایانی، فیلمساز در یک کپشن آورده است: «در این فیلم به حیوانات آسیبزده نشده»، درواقع تأکید دارد که او مرتکب هیچ ناهنجاری خلاف حقوق بشر و حقوق حیوانات و محیطزیست و… نشده است، اما ازنظر همین کارگردان، ترویج خشونت و اسلحه دست گرفتن یک سرباز و تهدید و انتقام شخصی و … هیچ منعی ندارد و اتفاقا بسیار نکوهیده و مدرن است!
|
علاقه ویژه کارگردان به غرب آنچنان ویژه است که حتی در سکانسهایی به غرب پرستی میل نموده و ازاینجهت است که بهعنوانمثال در روایت دوم، اثر پس از مشایعت جوانک سرباز با ضرب شبه زورخانهای در هنگام اسلحه کشیدن و موعد فرار از محل خدمت و …؛ آن هنگام که به همراه دوستدخترش سوار بر ماشین گُلف آلمانی میکند؛ آنچنان شادمان در حال فرار از حاکمیت جمهوری اسلامی به تصویر میکشد و این شادمانی را به نحوی با ترانه بلا چاو ( Bella ciao ) همراه میسازد که هر مخاطبی را به ذهنیت پیروزی شکوهمندانه پارتیزانهای لیبرال بر فاشیسم رهنمون ساخته و این ذهنیت را با انگارههای بصری و تلفیق پرچم جمهوری اسلامی و نور و شهر و جاده و قطار و … تکمیل مینماید.
بلا چاو (Bella ciao) عنوان ترانه مشهور و قیمی در ایتالیا است که از مضمون مقاومت برخوردار است. ترانهای که به شکلی منسجم در فواصل سالهای ۱۹۴۳ تا ۱۹۴۵ میلادی، یعنی مقطع پایانی جنگ جهانی دوم و در بحبوحه جنگ داخلی ایتالیا احیا شد و بهصورت رسمی از سوی پارتیزانها و مخالفان فاشیسم در ایتالیا خوانده میشد و پسازآن بود که این ترانه به نماد مبارزات آزادیخواهانه تبدیل شد و با ترجمه به زبانهای مختلف، توسط خوانندگان بسیاری تا به امروز اجرا شده است. ترانهای که در زبان انگلیسی با عنوان خداحافظ ای زیبا (Goodbye beautiful) ترجمه و معنی فارسی آن بهاینترتیب است:
یک روز از خواب برخاستم/ آه خداحافظ ای زیبا، خداحافظ ای زیبا، خداحافظ ای زیبا! خداحافظ! خداحافظ! / یک روز از خواب برخاستم/ دشمن همهجا را گرفته بود/ ای پارتیزان مرا با خود ببر/ آه خداحافظ ای زیبا، خداحافظ ای زیبا، خداحافظ ای زیبا! خداحافظ! خداحافظ! / ای پارتیزان مرا با خود ببر/ زیرا شهادت را نزدیک میبینم/ اگر بهعنوان یک پارتیزان کشته شدم (وگر بر فراز کوهی کشته شدم) / آه خداحافظ ای زیبا، خداحافظ ای زیبا، خداحافظ ای زیبا! خداحافظ! خداحافظ! / اگر بهعنوان یک پارتیزان کشته شدم (وگر بر فراز کوهی کشته شدم) / تو باید مرا به خاک بسپاری/ مرا در کوهستان به خاک بسپار (تو باید مرا به خاک بسپاری) / آه خداحافظ ای زیبا، خداحافظ ای زیبا، خداحافظ ای زیبا! خداحافظ! خداحافظ! / مرا در کوهستان به خاک بسپار (تو باید مرا به خاک بسپاری) / زیر سایه گلی زیبا/ و آنان که از کنار قبر من گذر میکنند (و آنان که از کنار قبر من گذر میکنند) / آه خداحافظ ای زیبا، خداحافظ ای زیبا، خداحافظ ای زیبا! خداحافظ! خداحافظ! / و آنان که از کنار قبر من گذر میکنند (و آنان که از کنار قبر من گذر میکنند) / به من خواهند گفت: «چه گل زیبایی» (و آنان خواهند گفت: «چه گل زیبایی»)/ این گل از پارتیزانی روییده است (این گل از پارتیزانی روییده است) / آه خداحافظ ای زیبا، خداحافظ ای زیبا، خداحافظ ای زیبا! خداحافظ! خداحافظ! / این گل از پارتیزانی روییده است (این گل از پارتیزانی روییده است) / که برای آزادی جان باخت (که برای آزادی جان باخت)
|
البته باید توجه داشت که فیلم سینمایی شیطان وجود ندارد فیلمی ضعیف از لحاظ فُرم سینمایی است؛ اثری که در تدوین بهقدری آماتور و ضعیف و مبتدی است که اگر اتاق فکر و سرمایه خارجی و پذیرنده بینالمللی در کار نباشد، هرگز چنینی فیلمی از قابلیت دیده شدن برخوردار نمی باشد و این در حالی است که شخصیتهای فیلم بهشدت منفعل و باسمهای هستند و اگر کسی با فیلمنامهنویسی اندک آشنایی داشته باشد متوجه ضعف فیلم و ضعف شخصیتپردازی میشود. اثری که به وضوح توهم قصهگویی و توهم نئورئالیسم دارد و حتی معنای تعلیق را هم نفهمیده است و به نوعی کارگردان صد و پنجاه دقیقه فیلمی ساخته است که بهدشواری بتوان آن را « تحمل» کرد، چه برسد به اینکه قابل « تأمل» هم باشد!
جایگاه هستی مقتدر، قانون و شریعت، شهر و انسانیت، خانواده و والدین، زن و مرد و نهایتاً کودک و…همگی به ترتیب در این فیلم، مخدوشاند و از تراز مطلوب فاصله دارند. قطعا نه قوه قضاییه و نه نیروی انتظامی هیچکدام مسئلهٔ فیلمساز نیست و بهراحتی از آنها رد میشود. مثلاً رسول اف در این فیلم، مزد گرفتن کارمندان و سربازان زندان را هجو میکند و آنها را مزدبگیران نظام میداند که نان در خون میزنند و میخورند، اما خود جناب فیلمساز فراموش کرده است که امثال او از همین نظام اسلامی به آب و نانی رسیدهاند! حال چگونه است که کارگردانی همچون ایشان با داشتن سابقه کیفری، بهسادگی چنین فیلمی در ایران میسازد؟ فیلمی که به صورتی آشکار و کاملا ابتدایی از تصویرگری اروتیک برای پوشاندن حفره های عمیق فیلمنامه کمک می گیرد و سعی می کند تا خلاء داستانی و کم و کاست های منطقی در روایت خود را با استفاده افراطی از صحنه های سکسی پنهان و آشکار پوشش دهد و در این میان نه تنها نیروی انتظامی و پلیس و سازمان زندانها و فرودگاه و فروشگاههای ایران و مجموع نهادهای حاکمیتی خللی در مسیر او ایجاد نمی کنند؛ بلکه کاملاً در خدمت او هستند!؟ حال این سؤال را باید از مدیران فرهنگی کشور و بالاخص مدیران سینمایی و علی الخصوص در بخش نظارات و ارزشیابی پرسید و درواقع باید یقه آنها را گرفت که چرا و چگونه یک فیلمساز، که مجوز ندارد و در ظاهر دوران محکومیت خود را می گذراند می تواند بهراحتی چنین فیلمی سیاهی را در ایران بسازد؟
سینماپرس: ۱۴ فروردین روز تولد بازیگر “روز شیطان”، “مزد ترس”، “معمای شاه”، “دلنوازان”، “اغما”، “پهلوانان نمیمیرند”، “باغ گیلاس” و “فرزند صبح” است؛ او اعتقاد دارد کمیّت جای همه چیز را گرفته و عجلهای، فشرده و بیدقت چندین ماهه سریال ساخته میشود.
به گزارش سینماپرس، تلویزیون مجموعههای بزرگ و ماندگاری تولید کرده مثل مجموعه «هزاردستان «مرجوم حاتمی، «قصههای مجید»، «سلطان و شبان»، «سربداران»، «روزی روزگاری»، «روزگار قریب» و… خیلی سریالهای موجه و دوست داشتنی داشتیم اما در سالهای اخیر، سریالسازی به سمت تکرار حرکت کرده است. اگر صدا و سیما را سوپرمارکت فرهنگی درنظر بگیریم بخشی از قفسههای این مغازه در اختیار برنامههای کپی شده از روی آثار ماهوارهای و تلویزیون خارجی و بخشی دیگر از قفسهها، برنامههای ضعیف و متوسط به خود اختصاص داده و در قفسههای دیگر فیلمها و سریالهای نازل خارجی جا خودش کرده و همچنان قفسه خوب و استاندارد از سریالها و فیلمها و برنامههای شاخص و برجسته خالی است.
در سال ۱۳۹۸ تلویزیون در عرصه سریالسازی به جز یکی دو اثر، مجموعههای متوسط و زیرمتوسط روی آنتن بردند که در هر حال به رغم تلاشهای چند گروه سریالساز، بقیه سریالها کم و بیش زیر متوسط بودند و نتوانستند از تلویزیون آبروداری کنن. صداوسیما برای ایجاد ارتباط درست و پیوسته و عمیق با مخاطب، باید کارشناسانه و اندیشمندانه وارد عرصه برنامهسازی و سریالسازی شود. از هنرمندان و عوامل حرفهای و کاربلد بهره بگیرد. اصالت را به تلویزیون برگردانند و به سفارشها و توصیهها گوش نکنند؛ استعدادهایی وجود دارند که با کمک تجارب اساتید فرهنگ و هنر میتوان اتفاقات خوبی را برای رادیو و تلویزیون پدید آورد.
سریال “عملیات ۱۲۵”
به بهانه نگاهی به مشکلات سریالسازی در تلویزیون و روز تولد عبدالرضا اکبری بازیگر قدیمی که بارها او را در نقشهای مختلف و نوستالژیهای خاطرانگیز به یاد میآوریم. پهلوان نصرت “پهلوانان نمیمیرند” و مهندس نامی “تولدی دیگر” امروز ۶۷ ساله شده و کارنامه درخشانی در بازیگری از خود به جای گذاشته است. هنرمند کرمانی که کارش را از سن ۱۶ سالگی با جذب در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آغاز کرد.
به اتفاق دوستانش در سال ۱۳۴۷ گروه تئاتر موسوم به گروه تئاتر نجفآباد را تأسیس کردند. اولین مربی آنها داریوش مؤدبیان بود و بعدها بهزاد فراهانی این سمت را بعهده گرفت و گروه تئاتر کوچ را تشکیل دادند. فعالیت آنها تا سال ۱۳۶۰ ادامه پیدا کرد و با منحل شدن گروه به تلویزیون آمد. او در چندین تله تئاتر شرکت کرد و از این طریق به سینما راه یافت و توانست در بسیاری از فیلمها و سریالهای تلویزیونی به ایفای نقش بپردازد.
سریال “مزد ترس”
زمانی «تولدیدیگر» در این تلویزیون ساخته میشد یا «مزد ترس» و «پهلوانان نمیمیرند»؛ سریالهایی که در بازپخشهای مجدد هم حرفهای تازه و جدیدی برای مخاطب دارند. داستان سریال داریوش فرهنگ جزو کارهای پرطرفدار دهه ۷۰ بود که آن را مسعود رسام و بیژن بیرنگ تهیه کرده است. سریال «تولدیدیگر» زوج مرفهی را بهنمایش درمیآورد که مشکلات عدیدهای با یکدیگر دارند. زن خانه بر اثر تصادف و آتشگرفتن خودرو، ناپدید میشود و بقیه ماجرا که در آن بازیگران شاخصی همچون مرحوم جمیله شیخی ایفای نقش میکردند.
عبدالرضا اکبری فارغ از این حضور مؤثر و بهیادماندنی، تاکنون در سریالهای متعددی همچون «مزد ترس»، «پهلوانان نمیمیرند»، «اغما»، «دلنوازان»، «خونبها»، «شوق پرواز» و «معمای شاه» به ایفای نقش پرداخته و آخرین کاری که از او در تلویزیون پخش شد هم به سریال «آنام» برمیگردد. البته او در سینمای ایران هم آثار قابل اعتنایی همچون «کانیمانگا»، «روز شیطان»، «بازی با مرگ»، «اخراجیها» دارد و برای اولین بار نقش حضرت امام خمینی(ره) را در «فرزند صبح» بهروز افخمی ایفا کرد.
چندی پیش در جریان گفتوگو با عبدالرضا اکبری، او به نکات قابل توجه و تأملی در دنیای سینما و خصوصاً مقوله سریالسازی تلویزیون اشاره کرد که در ادامه شاهدِ برخی از بخشهای آن گفتوگو خواهید بود که بازخوانی شده است. سیما و سینمایی که یش از توجه به ساخت آثار دقیق و تأثیرگذار میکوشند دقایق فیلمبرداری روزانه، لوکیشنهای کم و تکراری را جلوی دوربین ببرند؛ از بازیگرانی استفاده کنند که بیشتر به دیالوگحفظکن معروفند تا شخصیتپرداز! به جای درخشش روی صحنه تئاتر، جلوی دوربین تلویزیون و یا سینما، دنبال جمع کردن فالوور و خودنمایی فضای مجازیاند. در گذشته طلایی سریالهای تلویزیونی و کارهای سینمایی، بازیگران با هنرشان، خودشان را نشان نمیدادند و هرآنچه در چنتهشان بود جلوی دوربین و روی صحنه عرضه میشد. بیشتر متوجه رسالتها و وظایفشان میشدند و ترجیح نمیدادند درباره هر مسئله و اتفاقی از خودشان واکنش نشان دهند.
امروز فضای سیما چه برنامهسازی و چه سریالسازی را باندبازی، رفتارهای سفارشی و خصوصاً عجله در تولید سریال و فیلم، تحتالشعاع قرار داده است. این شتابزدگی در تولید سریال، باعث شده مخاطب خط داستانی تکراری و بازیهای ناپختهای را ببیند؛ نقاط ضعفی که هر سال بروز و ظهور بیشتری پیدا میکند. با نگاهی به سریالهای ضعیف نوروزی هم میتوان به این نکته رسید که آنقدر با عجله و شتابزدگی دنبال پُرکردن آنتن هستیم که از تغییر و نزول ذائقه مخاطب در تماشای سریال و فیلم غافل شدهایم.
از طرفی دیگر عبدالرضا اکبری و امثال او که سالها نوستالژیهای تلویزیونی زیادی به یادگار گذاشتهاند این روزها کمتر دیده میشوند؛ چون به قولِ خودشان، نویسندگان کمتر برایشان دیالوگ مینویسند، در نتیجه نقشهای پدرها یا پدربزرگها و حتی مادرها و مادربزرگها به این گروهِ کاربلد پیشنهاد میشود. قاعدتاً نمیتوانند محور سریالها باشند. در واقع بیشتر توجه قصهها به کاراکترهای جوان است و از آن سو هم میبینیم در سینما نگاهِ تهیهکنندگان گیشه است.
سریال “تولدی دیگر”
این بازیگر قدیمی تلویزیون و سینما در جریان گفتوگویش به این نکته هم تأکید کرد که دوست نداریم بازیگر سریالهای تکراری باشیم؛ یعنی در واقع “قصهها تکراری شدهاند و ما بهدنبال کار متفاوتیم”؛ هرچند از این راه امرار معاش میکنیم اما با مشکلات دست و پنجه نرم میکنیم تا بالأخره جایی و روزی، کاری باب میلمان باشد. عمده قصهها تکراری شدهاند و کارهای تکراری ویژگی و جذابیتی برای بیننده ندارند، باید بهسمت قصههایی برویم که ما را جذب کنند.
زمانی تلویزیون کارهای پلیسی و خانوادگی روی آنتن میبرد که هرکدام سرمنزل مشخص و فلسفه وجودی متمایزی داشتند؛ برایشان وقت میگذاشتند تا محصولات غنی خاطرانگیزی تولید شود که امروز در شبکه آیفیلم و یا برخی دیگر از شبکههای تلویزیون، شاهد بازپخششان هستیم. سریالهایی که آنقدر به فیلمنامهها و ساختارشان توجه شده که تماشاچی بعد از چندین بار دیدن هم تشنه تماشا است. اما امروز به جای همه این وسواسها و بازی گرفتنهایی که تبدیل به تیپ شدهاند تا شخصیت! دغدغه عوامل و دستاندرکاران مجموعهها، در زمان کوتاه رسیدن به آنتن است.
نکتهای که عبدالرضا اکبری هم به آن اشاره کرد که: “یادمان نمیرود با آن هنرپیشههای قدیمی و قدرتمند، سریالی چون «پهلوانان نمیمیرند» ساخته شد که روزها قبل از جلوی دوربین تمرین میکردیم تا دیالوگها بهتر ادا شوند و مخاطب کار بهتری را ببیند. سالها از آن روز میگذرد و مردم هنوز هم این سریال را دوست دارند و برایشان تازگی دارد. کارها باید پختگی خودشان را پیدا کنند چه قبل از تولید و چه بعد از رسیدن به سرمنزل تولید؛ این اتفاق بر سر ساخت «مزد ترس» هم افتاد که تماشاچی هنوز هم این کار را میپسندد. “
“فرزند صبح”- عبدالرضا اکبری در نقش حضرت امام خمینی(ره)
سریالهای آن زمان و دوره، نوستالژی این دوره شدند چون تمام ذهن و فکر بازیگر، بازیگری و هنرمندی بود؛ فیلمنامهها با دقت نوشته میشدند؛ برای بازیگران، مهم بود کجا “آکسان” و “تأکید” روی دیالوگی انجام شود و امروز این چیزها مهم نیست و کسی را نگران نمیکند. در فضای سریالهای تلویزیونی امروز بسیار مشهود است که کارگردان بازیگر را در همان تیپ نگه میدارد و دیگر تمرین کردن و جلسات مرور فیلمنامه معنایی ندارد. چون اولاً فیلمنامه هر روز به فیلمبرداری میرسد و در زمان تصویب و کلید خوردن کار با چند قسمت نوشتن و یا در حد طرح، بازیگران جلوی دوربین میروند. در برخی اوقات که با بسیاری از بازیگران صحبت میکنیم حتی از سرنوشت نقشی که آن را بازی میکنند، خبر ندارند. و ثانیاً کارگردان و بازیگر هر دو توجهی به گذشتن از مرز تیپسازی و رسیدن به شخصیت و کاراکتری که بیننده باورش کند، ندارند.
پهلوان نصرتِ “پهلوانان نمیمیرند” اعتقاد دارد که آنقدر به کمّیت، پررنگ و گلدرشت توجه میشود که برای دستاندرکاران کار اهمیت دارد بهجای روزی سه تا چهار پلان موفق و درست، بالای ۱۵ دقیقه فیلمبرداری داشته باشند. خیلی از کارگردانان کاربلد کار میکردند و از کار عجلهای، فشرده و بیدقت هراس داشتند و امروز چندین ماهه حتی سریال ساخته میشود. «روز شیطان» را یادم میآید که بهروز افخمی چقدر با حوصله جلو برد و برایش اهمیت نداشت کار چهزمانی روی پرده برود؛ آن زمان و دوره برای فیلمسازان مهم کار کیفی بود که روی پرده و یا آنتن برود.
وقتی از عبدالرضا اکبری پرسیدیم که چه نوع فیلمها و سریالهایی را میپسندید، پاسخ داد: بهنظر من در وهله اول باید کارها دارای قصه خوب باشند؛ قصه باید پیچیدگیهای خاصی داشته و دارای اوج، فرود و گره باشد؛ داستان باید بتواند بیننده را با خودش درگیر کند و همچنین ساختار خوبی داشته باشد؛ از طرف دیگر، کار خوب حتماً باید توسط تیم حرفهای ساخته شده باشد. بازیهای خوب، دکوپاژ و موسیقی مناسب کمک میکنند تا در نهایت، کار خوبی داشته باشیم؛ چنین کارهایی ارزش نگاه کردن دارند.
*تسنیم
سینماپرس: مستند «گلشهر» با موضوع کرونا در مشهد ساخته شد
به گزارش سینماپرس، در خلاصه موضوع این فیلم مستند آمده است: با شیوع ویروس کرونا در ایران، گروهی از مهاجرین افغانستانی در منطقه گلشهر مشهد اقدام به فعالیتهای سلامت محور از قبیل تولید ماسک، غربالگری مردم و غیره میکنند. این مستند روایتی است از مبارزهی رزمنده فاطمیون «سیداسدالله سعادتی» با ویروس کرونا…
عوامل تولید مستند «گلشهر» عبارتند از:
تهیهکنندگان: هاشم مسعودی، مجتبی احسانی
تصویربردار و کارگردان: حسین نژادموسی
تدوین: مجتبی احسانی
دستیار تدوین: مسعود بلوچ زاده
مدیر تولید: عمار سیستانی
مجری طرح: شمسه فیلم