X

بایگانی تیر 7, 1400

دفتر سینمایی

«بیژن بنفشه خواه» جلوی دوربین «مستوران» رفت – اخبار سینمای ایران و جهان

سینماپرس: بیژن بنفشه‌خواه جلوی دوربین مسعود آب پرور در سریال «مستوران» رفت.

به گزارش سینماپرس، با ادامه فیلمبرداری سریال «مستوران» بیژن بنفشه خواه به تیم بازیگران این سریال تاریخی اضافه شد.

بنفشه خواه در این سریال نقش کاملا متفاوتی را به نسبت به آثار قبلی تجربه می‌کند.

فیلمبرداری این سریال به کارگردانی مسعود آب پرور و تهیه کنندگی عطا پناهی در شهرک سینمایی مستوران ادامه دارد و تاکنون حمیدرضا آذرنگ، نازنین فراهانی، و رویا میرعلمی به عنوان بازیگران سریال «مستوران» اعلام رسانه‌ای شده است.

فصل اول سریال مستوران که برگرفته از قصه‌های کهن ایرانی است در ۲۶ قسمت تولید خواهد شد و مجری طرح این مجموعه «استودیو بادبان» است.

سازمان هنری رسانه‌ای اوج سریال «مستوران» را برای پخش از رسانه ملی می‌سازد.

مشاهده خبر از سایت منبع

دفتر سینمایی

مسعود شناسا پیشکسوت موسیقی در بیمارستان بستری شد


مسعود شناسا نوازنده، موسیقیدان و پژوهشگر پیشکسوت موسیقی ایرانی به دلیل ابتلای به کرونا در بیمارستان بستری شد.

مشاهده خبر از سایت منبع

دفتر سینمایی

یک محقق هیچوقت یک تاریخ را برای خود تاریخ نمی‌خواند/مگر اینکه به درد گرفتاری امروز بشر بخورد – اخبار سینمای ایران و جهان

سینماپرس: نادیا مفتونی، اندیشمند و استاد فلسفه دانشگاه تهران، وقتی می‌خواهد خودش را معرفی کند می‌گوید، عاشق حسین نوری و معتقد است هرآنچه دارد از برکت عشقی است که به او دارد.

به گزارش سینماپرس، گروه فرهنگ واندیشه- سارا فرجی: چند وقت پیش، دانشکده الهیات دانشگاه تهران، سلسله وبینارهایی برگزار کرد در آن نادیا مفتونی، عضو هیئت علمی این دانشکده با اساتید مختلف و مطرح جهانی بحث و گفتگو می‌کرد. تا پیش از این نام مفتونی را فقط در جلسات و نشست‌ها و یا روی جلد کتاب‌ها دیده بودم ولی وقتی در این وبینارها نام او را به عنوان گفتگو کننده و پژوهشگر ارشد و برجسته دانشگاه ییل در کنار افرادی چون اسلاوی ژیژک، آنتونی گیدنز، دیوید بوردول و همسرش کریستین تامسون دیدم، کنجکاو شدم بیشتر راجع به او بدانم و طبیعتاً همیشه اولین منبع برای دانسته‌های این روزهای ما اینترنت و گوگل است. اولین یافته‌هایی که خیلی نظرم را جلب کرد یافته‌های نوشتاری و تصویری مفتونی به همراه همسرش بود و عشقی که به او دارد. در بسیاری از رسانه‌ها از عشق به همسرش گفته بود و اینکه ۳۷ سال پیش او از همسرش خواستگاری کرده و هنوز که هنوز است عاشق اوست. قصد داشتم راجع به فعالیت‌های علمی اش بیشتر بخوانم اما وقتی متوجه شدم که او علاوه بر فلسفه ورزی و فعالیت‌های علمی، کار هنری هم می‌کند و فارغ التحصیل مدرسه جامع رضوی است و تحصیلات حوزوی دارد این شخصیت برایم جذاب‌تر شد و فهمیدم که با یک شخصیت چند وجهی طرف هستم. فلسفه خوانده‌ای عاشق، هنرمند، نقاش و البته اندیشه ورز که به قول خودش همه اینها را از برکت عشق به دست آورده است. تعداد تالیفاتش به زبان انگلیسی از تعداد تالیفاتش به زبان فارسی بیشتر است اما از میان تالیفات فارسی او می‌توان به آثاری چون «فارابی: خیال و خلاقیت هنری»، «اخلاق هنر از نگاه فارابی» و «پژوهشی در فلسفه علم دانشمندان مسلمان» اشاره کرد.

وقتی گفتگوهای این بانوی ایرانی با اساتید مطرح خارجی را دنبال کردم و تسلطش به زبان انگلیسی و مباحث فلسفی را دیدم به عنوان یک زن ایرانی هم خیلی حس غرور و افتخار کردم و هم شوق بیشتری برای گفتگو با او پیدا کردم و تصمیم گرفتم هرچه زودتر با او قرار ملاقات بگذارم. در آخرین گفتگویی که با اسلاوی ژیژک داشت، این فیلسوف اسلوونیایی خطاب به مفتونی گفت: تو از من دور نیستی و تحت رادار من هستی. من شیفته آثارو خوانش رویکرد تو به سنت ایران هستم و وقتی داستان خواستگاری تو ازهمسرت را در اینترنت خواندم گریه کردم. علاوه بر ژیژک بسیاری از اساتید مطرح دنیا نظرات مفتونی، خصوصاً نظرات او درباره فارابی را ستودنی و قابل تأمل دانسته‌اند و بارها از تلاش‌های او تقدیر کردند.مجموعه همه اینها منجر شد که این ملاقات اتفاق بیفتد.

گفتگویی که در ادامه می‌خوانید، حاصل گپ وگفتی یکساعته در یک ظهر تابستانی در دفتر نادیا مفتونی در دانشکده الهیات دانشگاه تهران است.

* خانم مفتونی، با توجه به اینکه دایره فعالیت‌های شما زیاد است اگر قرار باشد ما شما را از زبان خودتان معرفی کنیم باید چه بگوییم؟

من اگر خودم را بخواهم معرفی کنم، غیر از مطالبی که در اینترنت راجع به من پیدا می‌کنید، خودم را در این لحظه اینگونه معرفی می‌کنم: نادیا مفتونی، یعنی عاشق پیشه، مشخصاً عاشق حسین نوری، و هرچیزی که خداوند به من داده است از برکت این عشق داد و خیلی هم عشق بابرکتی بوده است. بنابراین اگر تفاوت و تمایزی در داشته‌های من با بقیه اساتید می‌بینید از برکت عشقی است که از حسین نوری دارم. ما دقیقاً ۳۷ سال است که زندگی بسیار لذت بخشی در کنار دو فرزند و دو نوه‌مان داریم.

*درگفتگوهای اخیری که در وبینارهای دانشگاه تهران داشتید، با عنوان پژوهشگر ارشد دانشگاه ییل حضور داشتید، آیا در این دانشگاه هم حضور فیزیکی دارید و تدریس می‌کنید یا به صورت مجازی مشغول هستید؟

بنده حدود دوسال است که از طریق فعالیت‌های علمی و پژوهشی که در اینترنت داشتم به جایگاه پژوهشگر ارشد یا پیشکسوت دانشگاه دست پیدا کردم، چون تعداد تالیفات انگلیسی ام از تعداد تالیفات فارسی بنده بیشتر است ولی در این مدت حضور فیزیکی در دانشگاه ییل نداشتم. این جایگاهی که الان من دارم جایگاه بسیار ویژه ای است که به یکسری افراد خاص اعطا می‌شود. البته چندین بار برایم دعوتنامه ارسال شده تا حضور پیدا کنم ولی چون من بدون آقای نوری هیچ جا نمی‌روم تا زمانی که ایشان تصمیم به سفر به آمریکا نگیرند بنده هم تصمیمی برای رفتن به آنجا نمی‌گیرم. حتی در گفتگوی اخیرم با آقای ژیژک، ایشان هم گفت: اگر به آمریکا آمدی بیا باهم یک نسکافه بخوریم و بحث کنیم که بنده گفتم اگر امدم حتماً اطلاع می‌دهم.

نادیا مفتونی، یعنی عاشق پیشه، مشخصاً عاشق حسین نوری، و هرچیزی که خداوند به من داده است از برکت این عشق داد و خیلی هم عشق بابرکتی بوده است. بنابراین اگر تفاوت و تمایزی در داشته‌های من با بقیه اساتید می‌بینید از برکت عشقی است که از حسین نوری دارم *یعنی شما بدون آقای نوری تا حالا سفر نرفتید؟

خیر بنده بدون حضور ایشان هیچ سفری نرفتم و به غیر از چند مورد که در بیمارستان بودم و آن هم مربوط به تولد فرزندانمان بود در هیچ مورد دیگری بدون حاج آقا جایی نبودم چون همه لذت زندگی برای من در همجواری با ایشان است. من کشورهای مختلفی برای کنفرانس و سخنرانی سفر می‌کنم ولی همه را به همراه آقای نوری می‌روم. اخیراً هم فیلم آقای نوری در جشنواره فیلم آنجلیکا جایزه گرفت ولی پسرم حاضر شد و جایزه را دریافت کرد.

از فلسفه ورزی تا عاشق‌پیشگی و هنرورزی/چرا اندیشمند جهانی نداریم؟

*سرچشمه این عشق از کجاست همه این اتفاقات به ازدواج و آشنایی با آقای نوری برمی گردد یا قبل از این آشنایی هم این عشق و جوشش در وجود شما بود؟

از بس که ایشان دوست داشتنی هستند. من قبل ازدواجم، در دانشگاه صنعتی شریف فیزیک کاربردی می‌خواندم و به این موضوعات ورودی نداشتم. البته شعر، قصه و نمایشنامه در حد یک دختر دبیرستانی می‌نوشتم ولی اصل این عشق از زمانی که ۱۹ سالم بود و یک نوجوان بودم با آقای نوری آشنا شدم اتفاق افتاد و اصل فعالیت‌های هنری و علمی ام به سالهای بعد از ازدواجم مربوط می‌شود.

*ظاهراً ایشان دارای معلولیتی هم هستند؟

بله ایشان در زمان شاه دچار شکنجه شدند و جانباز انقلاب هستند و از هر دودست و پا ناتوان است و با دندان نقاشی می‌کنند البته در حال حاضر حدود هفت سال است با همراهی خانواده یعنی بنده و یکی از پسرانمان که درس سینما خوانده و فیلمساز است در حال ساخت یک فیلم سینمایی هستند.

*با وجود این ناتوانی و با توجه اینکه شما می‌بایست به کارهای ایشان هم رسیدگی می‌کردید چطور فرصت می‌کردید به کارهای علمی تان برسید؟

منزل ما نزدیک دانشکده است و من، هم به بهترین شکل به کارهای پرستاری ایشان می‌رسم به طوری که در تمام این ۳۷ سال ایشان پرستار غریبه به غیر از من و پسرانم نداشتند و هم با نظم به کلاس‌های درسی و وظایف دانشگاهی و علمی می‌رسم.

از فلسفه ورزی تا عاشق‌پیشگی و هنرورزی/چرا اندیشمند جهانی نداریم؟

*برگردیم به بحثمان راجع به وبینارهای دانشگاه تهران که برگزار می‌شد، کمی راجع به شیوه برگزاری آنها بگویید و اینکه موضوعات این وبینارها را برچه اساسی انتخاب می‌کردید؟

شیوه برگزاری وبینارها خیلی پیچیده نیست و هراستادی با توجه به توانمندی که دارد می‌تواند این کار را انجام دهد. در دانشکده الهیات دانشگاه تهران هم بنده عضو هیئت علمی آنجا هستم، ریاست و معاونت آنجا یعنی دکتر باقری و دکتر بادکوبه نگاه و افق بین المللی دارند و موافق برگزاری چنین وبینارهایی هستند و وقتی بنده پیشنهاد آن را دادم مورد موافقت قرار گرفت و اتفاق افتاد. بنده به آنها اطمینان دادم که سراغ افراد درجه دوم و دانشگاه‌های درجه دو نمی‌روم چون جایگاه دانشگاه تهران با طرف‌های گفتگو سنجیده می‌شود. در مورد موضوعات هم تلاش من برای انتخاب موضوعات گفتگو این بود که بیشتر به موضوعات بین رشته‌ای مثل فلسفه موسیقی، فلسفه سینما، فلسفه رسانه و امثال اینها بپردازم برای اینکه روزگار فعلی، روزگار علوم بین رشته‌ای است. البته علاوه بر گفتگوهایی که در حوزه فلسفه هنر داشتم، چند گفتگو هم در حوزه فلسفه اقتصاد داشتم. مثلاً با آنتونی گیدنز مدیر مدرسه اقتصاد لندن درباره فلسفه اقتصاد گفتگو کردم.

شیوه من برای انتخاب موضوعات وبینارهای دانشگاه تهران این گونه بود که بیشتر به موضوعات بین رشته‌ای مثل فلسفه موسیقی، فلسفه سینما، فلسفه رسانه و امثال اینها بپردازم برای اینکه روزگار فعلی، روزگار علوم بین رشته‌ای است

*در میان فلاسفه و اندیشمندان ایرانی به کدامیک از اندیشمندان علاقه یا تعلق خاطر بیشتری دارید؟

از تعبیر علاقه نمی‌توانم استفاده کنم ولی بیشترین وقتم را برای فارابی گذاشتم. چون فارابی به فکر جامعه جهانی فاضله است و یک نگاه بین المللی دارد و ادیان مختلف را می بیند. لذا در همایش‌هایی که در خصوص ارتباط ادیان و گفتگوی ادیان برگزار می‌شود من معمولاً دیدگاه فارابی را ارائه می‌کنم و عمدتاً هم مورد توجه قرار می‌گیرد. علاوه بر این فارابی برای زندگی امروز ما خیلی کارآمد است. ضمن اینکه توانستم از نظریات مختلف فارابی نظریه اقتصادی استخراج کنم و همین جامعیت خیلی ذهن من را به خودش مشغول کرده است. اما در عین حال ابن سینا و ملاصدرا و سهروردی را هم به اقتضای دروس دانشگاهی تدریس می‌کنم. ولی فارابی را به نسبت کارآمدتر یافتم.

*از فلاسفه عصر حاضر و در زمانه خودمان که در قید حیات هستند به چه کسی علاقه دارید؟

اجازه بدید نام کسی را نبرم چون همه شأن محترم هستند و تعداد این افراد انقدر زیاد هست که نگرانم از تعدادی نام ببرم و تعدادی از قلم بیفتند و در حقشان ظلم شود. تعداد افراد زیاد است هم اساتید پیشکسوت و با سابقه و هم اساتید جوان. ولی اگر بخواهم از یک فیلسوف و متفکر نام ببرم که واقعاً فلسفه ورزی می‌کند نام همسرم حسین نوری را می برم. ایشان به معنای واقعی فیلسوف است و بدون قید و بندهای آئین نامه‌ای و اکادمیک فلسفه ورزی می‌کند و بنده خیلی از افکار و عقاید ایشان استفاده می‌کنم. نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت. به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد. بنده خودم در بند قیود آکادمیک و اسیر این کتاب‌ها هستم و پشت این کتاب‌های دانشگاهی نشستم ولی این توفیق را دارم از تفکر خالص آقای نوری لذت میبرم و با ایشان مصاحبت می‌کنم.

*شما در تحقیقات و پژوهش‌هایتان از اصطلاحی سخن گفتید با عنوان «همه عاشق انگاری» لطفاً کمی در اینباره توضیح دهید؟

مقالات فارسی و انگلیسی بسیاری درباره این اصطلاح نوشتم و این اصطلاح را از دیدگاه‌های ابن سینا گرفتم که براساس این دیدگاه، ابن سینا ثابت می‌کند که عشق در همه موجودات جاری و ساری است. بنده دیدگاه‌های شیخ الرئیس را به صورت یک گزارش تحقیقی درآوردم و منتشر کردم و برای آن، این اصطلاح را وضع کردم.

*اینکه از نظریات فلاسفه اسلامی و قدیمی مان بخواهیم در زندگی امروز استفاده کنیم موافقان و مخالفان خودش را دارد؛ عده‌ای معتقدند چنین کاری شدنی نیست و آن نظریات امروز دیگر کاربردی ندارد ولی عده‌ای هم اعتقاد دارند که امکانپذیر است و استفاده از نظریات آنها در این دوره هم قابل استفاده است. به نظر می‌رسد شما جزو دسته دوم هستید. اخیراً هم که در کتاب جدیدتان با عنوان «اقتصاد فرهنگ و رسانه فاضله فارابی» به کمک نظریات فارابی بسیاری از اصطلاحات رایج غلط در حوزه اقتصاد را تصحیح و اصلاح کردید. چرا فکر می‌کنید نظریات آن دوره در عصر و زمانه فعلی هنوز قابل استفاده است؟

یک محقق هیچوقت یک تاریخ را برای خود تاریخ نمی‌خواند و کار نمی‌کند بلکه تاریخ را بهانه‌ای قرار می‌دهد که مشکلات روزگار خودش را هدف قرار دهد. لذا فارابی که هزارسال پیش زندگی می کرده است، فی النفسه اهمیتی برای یک محقق ندارد مگر اینکه به درد گرفتاری امروز بشر بخورد. حالا این گرفتاری ممکن است فرهنگی باشد یا اقتصادی. علاوه براین، ما در حال حاضر به نقطه‌ای رسیدیم که آنتونی گیدنز از شنیدن نظریات افرادی مثل فارابی در حوزه اقتصاد شگفت زده می‌شود. به قول یک فیلمساز، شما هیچوقت توسط کسی که بیشتر از خودت کار می‌کند، مورد انتقاد قرار نمی گیری. در واقع ما با تلاش و کارمان قضاوت می‌شویم و من هم هیچوقت وارد بحث‌های جنجالی نشدم و سرم را انداختم پایین و کارم را انجام دادم و خروجی کارم همیشه مورد قضاوت و داوری قرار گرفته است. البته هدف ما از وبینارها این نبود که کارهای من داوری شود ولی در گفتگو با ژیژک حدود ۵۰ دقیقه از گفتگویمان مربوط به کارهای من شد. جالب اینکه بعد از صحبت‌هایش راجع به کارهای علمی ام غافلگیرم کرد و گفت: بهترین آرزوها را برای همسرت دارم. گفتم مگه شما همسر من را می‌شناسی؟ گفت: وقتی داستان خواستگاری تو از همسرت را خواندم گریه کردم.

از فلسفه ورزی تا عاشق‌پیشگی و هنرورزی/چرا اندیشمند جهانی نداریم؟

*یکی از نکات جالب در مورد شما این است که شخصیت علمی شما آن‌قدری که در آن‌سوی مرزها شناخته شده در ایران شناخته شده نیست و اساتید و اندیشه ورزان خارجی بسیاری شما را می‌شناسند که در ایران اینگونه نیست بنظرتان چرا این‌طور است؟

راستش من کمی بیم این دارم که حرفهایم حمل بر خودستایی شود ولی علاقه‌ای که اندیشمندان خارجی به تحقیقات من دارند بیشتر به توانمندی من در برقراری ارتباط با اندیشمندان و فیلسوفان برمی گردد. چون دانستن یک زبان انگلیسی به تنهایی کافی نیست، یک استاد علوم انسانی و علوم اجتماعی نیاز دارد زبان انگلیسی را بلد باشد که صرفاً گرامر نیست بلکه زبان انگلیسی‌ای را بداند که متناسب با بهترین دانشگاه‌های علوم انسانی دنیاست و از آن مهم‌تر اینکه ما اصلاً بدانیم آن دانشگاه‌ها با چه مسائلی درگیر هستند. برای چنین ارتباطی نمی‌توانیم به مترجم متکی باشیم چون هرروز صدها مقاله منتشر می‌شود. لذا فرد باید خودش مطلع باشد تا حرف برای گفتن داشته باشد. چون مثلاً وقتی بدانی که امروز بحث روز دنیا فلسفه زندگیست می‌توانی حرف فارابی و ابن سینا را درباره فلسفه زندگی بزنی و حتماً برای آنها جذابیت دارد. مشکل فضلا و متفکران ما این نیست که سواد بالایی ندارند بلکه مشکلشان این است که شیوه ارائه آن را بلد نیستند و نمی‌دانند درست مثل زعفران ما که در تولید قوی هستیم ولی وقتی بسته بندی مناسب نداشته باشد مشتری ندارد حالا وقتی همین زعفران یک بسته بندی مقبول برایش انجام شود خیلی هم عالی فروخته می‌شود. بنابراین موضوع توانمندی زبان انگلیسی کارآمد در حوزه علوم انسانی و علوم اجتماعی موضوع بسیار مهمی است. موارد بسیاری پیش آمده که از من درخواست کردند که برای دعوت یک میهمان خارجی به حضور در یک نشست یا برنامه بنده ایمیل بزنم چون اینکه در نامه چه بنویسی و چگونه ایمیل بزنی خیلی مهم است و نامه نگاری با یک استاد دانشگاه، فرهنگ و اصول خاص خودش را دارد. مثلاً سخن گفتن با استاد دانشگاه هاروارد با سخن گفتن با استادی مثل ژیژک خیلی رک، راحت و بی پرواست فرق دارد.

یک محقق هیچوقت یک تاریخ را برای خود تاریخ نمی‌خواند و کار نمی‌کند بلکه تاریخ را بهانه‌ای قرار می‌دهد که مشکلات روزگار خودش را هدف قرار دهد. لذا فارابی که هزارسال پیش زندگی می کرده است، فی النفسه اهمیتی برای یک محقق ندارد مگر اینکه به درد گرفتاری امروز بشر بخورد

*و شما اینها را چگونه آموختید؟

برای این باید بگویم زحمت کشیدم. حتی در دانشکده الهیات کارگاه‌های بسیاری با عنوان «حضور بین المللی در رشته‌های علوم انسانی، هنر و علوم اجتماعی» برپا کردم؛ ضمن اینکه تجربه زیسته و سفرهای علمی وهنری که ازشرق و غرب از چین و لبنان گرفته تا آلمان و کانادا داشتم هم خیلی کمکم کرد.

*به نظر شما چرا ما در عرصه جهانی اندیشمند مطرح مثل هایدگر یا ژیژک و امثال اینها نداریم؟

به دو دلیل؛ یکی اینکه متفکر ایرانی خودش را به حوزه بین المللی وصل نمی‌کند، می گویم خودش را وصل نمی‌کند چون جز خود فرد هیچکس دیگری مسئول نیست، دوم اینکه رسانه‌های ما در ایران به نسبت رسانه‌های خارجی ضعیف‌تر هستند. درباره دلیل اول اگر بخواهم بیشتر توضیح دهم اینکه ما برای زبان انگلیسی مان به صورت ناکارآمد هزینه کردیم و تصورمان از زبان انگلیسی مخدوش است. الان به محض اینکه من توانستم دیدگاه‌های فلاسفه مسلمان را معرفی کنم به عنوان پژوهشگر دانشگاه ییل پذیرفته شدم و عضو هیئت تحریریه مجله تاریخ فلسفه دانشگاه ایلینوی هم هستم. دلیل همه اینها زبان انگلیسی کارآمد است. بنابراین متفکر ایرانی اگر بخواهد مطرح شود باید به حوزه بین المللی وصل باشد.

*به عنوان سوال پایانی اینکه با توجه به سوابق علمی و هنری که داشتید و دارید حتماً پیشنهاداتی برای تدریس و زندگی در کشورهای دیگری داشتید، هیچوقت به مهاجرت و زندگی در کشور دیگری فکر کردید؟

به نظر من در زمانه فعلی جایگاه فیزیکی آدم بی معناست و کرونا این موضوع را بی معناتر هم کرد. ما قبلاً برای سفر و تفریح مسافرت می‌رفتیم ولی در این دوسال حتی نمایشگاه‌ها را هم از خانه برگزار می‌کردیم. برای من شخصاً در زندگی تسخیر مخاطب مهم است و وقتی در دانشکده الهیات نشستم و مخاطب را تسخیر می‌کنم نیازی به جابجایی فیزیکی و زندگی در جایی دیگر نمی بی نم اما هرطوری که سلامتی و برنامه‌های همسرم اقتضا کند همان کار را می‌کنم. یعنی اگر روزی سلامتی همسرم اقتضا کند که جای دیگری زندگی کنیم حتماً این کار را خواهم کرد و تابع ایشان هستم. ایشان اهل مشهد هستند ولی از زمان شاه که تحت فشار بودند وبه تربت جام تبعید شدند درآنجا زندگی کردند و من هم با ایشان مدتی در تربت جام زندگی کردم و بعد از مدتی به مشهد رفتیم و بعد هم که به تهران آمدیم. حالا هم هروقت تصمیم بگیرند هرجای دنیا برای زندگی بروند من با ایشان همانجا می‌روم.

مشاهده خبر از سایت منبع

دفتر سینمایی

تکنیک‌های آوازی دو مقام موسیقایی کتاب شد/ سفری به شمال خراسان


کتاب «بررسی و تحلیل تکنیک‌های آوازی مقام‌های لو و هَرایی» به تالیف مژگان چاهیان آهنگساز و پژوهشگر موسیقی نواحی ایران منتشر شد.

مشاهده خبر از سایت منبع

دفتر سینمایی

نفوذ خزنده «اسلام‌زدایی»، «ایران‌زدایی» و «ترویج سکولاریسم» در سینمای مقاومت! – اخبار سینمای ایران و جهان

سینماپرس: محمدرضا شاه‌حسینی: به نظر می‌رسد که باید یک تجدید نظر اساسی در جشنواره داری صورت بگیرد. این تجدید نظرِ جدی، زمانی صورت می‌پذیرد که خبرگان و دغدغه‌مندان حوزه‌ی جهاد و مقاومت و شهادت بیایند در این بخشِ شاخه های زیتون” ورود پیدا کنند و گزینه و اثر، معرفی کنند. حتی نهادهایی که می خواهند متولی ساخت و تولید یک اثر شوند، از این عزیزان بهره بگیرند.

به گزارش سینماپرس، سی‌وهشتمین دوره‌ی جشنواره‌ی جهانی فیلم فجر از تاریخ ۵ تا ۱۲ خرداد ۱۴۰۰ در تهران، میزبان علاقه‌مندان بود. آثار در دو بخش اصلی و جنبی به نمایش درآمد. در بخش «شاخه‌های زیتون» که «دریچه‌ای به تحولات روز جهان اسلام» می‌باشد، ۸ فیلم به روی پرده رفت.

در این راستا در خصوص ۳ فیلم مستند ‌ایرانیِ به نمایش درآمده‌ی ‌این بخشِ سینمای مقاومت، با «محمدرضا شاه‌حسینی»، کارشناس حوزه سیاست‌گذاریِ فرهنگی و هنر و رسانه، نویسنده سینما، مدرس و مولف و پژوهشگر، در نیمروز سه‌شنبه ۱۱ خرداد، هفتمین روز برگزاری ‌این دوره از جشنواره در پردیس سینماگالری چارسو به گفت‌وگو نشستیم.

از «محمدرضا شاه‌حسینی» کتاب «رسالت گم‌شده: صنعت سینما و حاکمیت موضوعی با عنوان جنگ» به قلم مشترک “حمید شمس‌الدین‌خرمی” در ۲۱۲ صفحه در سال ۱۳۹۹ چاپ شده و برای اولین بار در نمایشگاه مجازی کتاب تهران، در دسترس علاقه‌مندان قرار گرفت. کتاب دیگر “شاه حسینی” «بیست‌وچهار ساعت مهندسی فرهنگی» به قلم مشترک “روح‌الله شمقدری” به عنوان اثری تحلیلی با نگاه به برجام، ۲۴ ساعت قبل از تصمیم «دونالد ترامپ» در زمینه‌ی برجام و همزمان با برگزاری سی‌ویکمین دوره‌ی نمایشگاه کتاب تهران، توسط انتشارات جامعه‌ی اسلامی‌هنرمندان منتشر گردید. همینطور کتاب «درآمدی بر سینمای استراتژیک» به قلم مشترک “محمدرضا شاه حسینی”، “روح اله شمقدری” و “فاطمه نمازدوست”، توسط نشر جامعه‌ی اسلامی‌هنرمندان در دی ماه ۱۳۹۶ و ۳۴۶ صفحه به چاپ رسید. “محمدرضا شاه‌حسینی” همچنین کتاب «تجربه‌ای ۴۰ ساله از لیبرالیزاسیون دولتی» را در ۲۷۰ صفحه، توسط نشر جامعه‌ی اسلامی‌هنرمندان منتشر کرده است که در ‌این اثر به تبیین مبانی، بر اساس شواهدی از سینمای‌هالیوود می‌پردازد.

نفوذ خزنده «اسلام‌زدایی»، «ایران‌زدایی» و «ترویج سکولاریسم» در سینمای مقاومت!

فاش‌نیوز: با عرض سلام و تشکر فراوان از ‌اینکه دعوت ما را برای گفت‌وگو پذیرفتید، نظرتان را در خصوص ۳ فیلم از آثار به نمایش درآمده در بخش “شاخه‌های زیتون” جشنواره جهانی فیلم فجر سی‌وهشتم “هجده هزارپا”، “فرزندان شب”، “برادرم نادعلی” بفرمایید؟

– بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیکم.

به نظر نمی‌رسد بضاعت کل بخش سینمای مستند ما در بخش سینمای مقاومت یا آنچه که به نام “شاخه‌های زیتون” در ‌این جشنواره مطرح می‌شود، همانی باشد که با این ۳ فیلم به نمایش درآمده است. بلکه سلیقه‌ی دوستان ‌این بوده است.

من ‌این فیلم‌ها را پیش‌تر در دوره‌های سیزدهم و چهاردهم جشنواره‌ی مستند سینماحقیقت دیده بودم. بحث اصلیِ ‌این فیلم‌ها، حذفِ آن باورِ مقاومتیِ مدنظر ما در انقلاب اسلامی‌می‌باشد.

اثری مانند “هجده هزارپا ” در چارچوب نهادهای انقلاب اسلامی‌ساخته می‌شوداما مخاطب وقتی با آن مواجه می‌شود، می‌بیند که به شدت یک ‌ایران‌زدایی در ‌این اثر انجام شده و فرهنگ انقلاب اسلامی‌به یک شکلی از ‌این اثر حذف شده است. ‌این مطلب را ما در هواپیماهایی که در آن عمقِ هجده‌هزار پا پرواز می‌کنند با خلبانان رشیدی که متعلق به ارتش و سپاه می‌باشند، می‌بینیم و عملاً نشان داده نمی‌شوند و چیزی از ‌ایران گفته نمی‌شود. به طوری که اگر به ‌این اثرِ تاریخی مستند که تحت عنوان یک سند باقی می‌ماند، در بیست سال آینده رجوع شود، تنها به ذهن می‌رسد که نیروهایی از سوریه دفاع کرده‌اند و آن چیزی که به نام محور مقاومت انقلاب اسلامی‌و روحیه‌ی جهاد و شهادتی که موجب شده است بروند و ‌این اتفاق خیلی مهم همچون‌امدادرسانی و پرواز در عمقِ هجده هزارپا که عملاً عملیات بارریزی وامدادرسانی را ناممکن و سخت می‌کند، رقم بزنند، نشان داده نمی‌شود.

در واقع آن تجربه‌ی دفاع مقدس و جنگ تحمیلی توسط خلبانان چیره‌دست ارتش که بعدتر به خلبانان سپاه منتقل شد، ‌ این‌ها در ‌این اثر حذف شده است و ما چیزی در آن نمی‌بینیم.

فیلم “فرزندان شب” نیز به همین ترتیب می‌باشد. به یک نوعی ما می‌توانیم ‌این فیلم را کپی‌برداری از فیلم “زنانی با گوشواره‌های باروتی” در نظر بگیریم؛ منتها با این تفاوت که “فرزندان شب” کلاً مخالفت با اسلام را نشان می‌دهد و ‌اینطور وانمود می‌کند که نسخه‌ی دیگری از اسلام موجود نمی‌باشد و اسلام رادیکال و اسلام ‌ایدئولوژیک را به بدترین شکل ممکن و با صحنه‌های بسیار بسیار ویژه‌ای به مخاطب ارائه می‌دهد تا جایی که هیچ فرقی بین اسلام داعشی و اسلام حقیقی قائل نمی‌شود.

پدیده‌ی اسلامی‌ که در این اثر با آن مواجه می‌شویم به قدری شنیع و کثیف و جنایتکار نشان داده می‌شود که اگر هر مسلمانی با هر نوع عقیده‌ای مقابل تصاویر این فیلم بنشیند، شاید از مسلمان بودن خود پشیمان شود. ‌ این نقطه‌ی ضعف‌ این اثر است و من نمی‌دانم با چه رویکردی‌ این فیلم وارد بخش “شاخه‌های زیتون” شده است؛ در حالی که آثار بهتری هم وجود داشت.

فیلم “برادرم نادعلی” هم در یک فاز دیگری هست. ‌ این فیلم هم دارای مشکلات متعددی هست. یک مخاطب را با این سوال مواجه می‌کند که اگر من به جنگ بروم و در راه وطن و اعتقادات‌ام شهید شوم، آن وقت خانواده‌ی من با فلاکت مواجه می‌شوند و مسئولان پاسخ آن‌ها را سربالا می‌دهند و جوابگو نیستند و برایشان آنقدر مهم نیستم که هزینه‌ای برایم کنند و آزمایش دی. اِن. اِی را انجام دهند و مسائلی از این دست که در این فیلم به آن اشاره می‌شود. تقابل بین فتوای مراجع و علما را نیز در این فیلم مشاهده می‌کنیم و اثر را به جلو می‌برد که باز هم من پی نمی‌برم وجود این فیلم در این جشنواره چه جایگاه و لزومی‌ دارد.

البته از دید من‌ اینطور هست که هر سه‌ی‌ این فیلم‌های مستند را مناسب جشنواره‌ای در جمهوری اسلامی‌ آن هم جشنواره‌ی جهانی فیلم فجرِ جمهوری اسلامی‌ نمی‌بینم. لذا بنده با کمال تاسف هیچ‌کدام از این ۳ فیلم مستند را نه در شان بخش “شاخه‌های زیتون” جشنواره جهانی فیلم فجر می‌بینم، نه جزء آثاری می‌دانم که تحت عنوان آنچه با نام سینمای حوزه مقاومت می‌شناسیم، بشود ارائه و نمایش داد. البته چه‌بسا کارگردانان‌ این آثار اعتقادی به‌ این تحلیل بنده نداشته باشند. من حتی به کارگردان “فرزندان شب” که در همین جشنواره ملاقات داشتم، گفتم که خیلی فیلم بدی ساختید! ‌ ایشان پرسیدند چرا؟ و بنده گفتم: به‌ این خاطر که تمیزی بین اسلام حقیقی و داعشی ندادید! ایشان جوابی نداشتند بدهند، دوست‌شان که بین ما حضور داشت، به کمک او آمد و گفت: مگر ما حوزه‌ی علمیه هستیم که بخواهیم‌ این‌ها را از یکدیگر تمیز دهیم؟ بنده گفتم: پس تعهد و رسالت فیلمسازی شما چه می‌شود؟ ‌ این سند تاریخی هست دیگر. از دوستان موسسه‌ی روایت فتح هم من‌ این پرسش و دغدغه را داشتم که شما بحث انقلاب اسلامی‌ و حاج قاسم را چه می‌خواهید کنید.

نفوذ خزنده «اسلام‌زدایی»، «ایران‌زدایی» و «ترویج سکولاریسم» در سینمای مقاومت!

فاش‌نیوز: کارگردان فیلم “هجده‌هزار پا” به پیشنهاد حاج قاسم و دعوت موسسه‌ی رسانه‌ای اوج برای به تصویر کشیدن و ثبت تاریخی‌شدن عملیات ‌امدادرسانی به محاصره‌شدگان “فوعه و کفریا” به سوریه می‌روند و حتی وقتی به‌ ایران بازمی‌گردند، تلاش می‌کنند که مجدداً به سوریه بازگردند و این فیلم مستند را بسازند.

– بنده کاری به‌ این ندارم که سرمایه فیلم را چه کسی داده است. من با آقای “باسل خطیب” سال ۹۵ که آمده بودند جشنواره بین‌المللی فیلم مقاومت، در پردیس سینماگالری ملت ملاقات داشتم و ایشان را دعوت به گفت‌وگو کردم و گفتم: در فیلم شما ایدئولوژی‌زدایی و ایران‌زدایی هست. ‌ ایشان گفتند: سیاست سازمان فرهنگی سوریه در این است که ما اصلاً نمی‌بایستی در فیلم‌هایمان‌ ایدئولوژی را نمایش دهیم! گفتم جالب است!

در فیلم‌های سینمایی داستانی که نشان از کمک‌رسانی به سوریه دارد و ساخته می‌شود، مانند “جشن تولد”، من می‌بینم که به شدت مراقب هستند تا یک فرهنگ سکولاری بر ابعادِ درام حاکم باشد. حال سوال من‌ این است که آیا در فیلم‌های مستند نیز باید خودمان چنین سانسوری بکنیم؟ اگر باید چنین سانسوری بکنیم، خب باشد، اشکالی ندارد؛ ‌اما وقتی که مستندسازِ ما خود را آزاد بپندارد، خواهد توانست، حداقل نشان دهد که خلبانِ‌ این هواپیما اهل کجاست و به تصویر بکشد. ‌ این خلبانی که برای ‌امدادرسانی و کمک‌رسانی به مردم در محاصره‌ی سوریه دارد مستشاری و پشتیبانی می‌شود، از کدام کشور است. آیا تا این اندازه می‌بایستی خودسانسوری کنیم؟ تاریخ به ما چه خواهد گفت؟ “هجده‌هزار پا” یک سند تاریخی است و خیلی از نظرِ ابعادِ نظامی‌ اتفاق مهمی‌ است و افرادی که در حوزه‌ نظامی‌ چنین پرواز و ‌امدارسانی انجام می‌دهند، می‌دانند که ابعاد پُر اهمیت‌ این مسئله در کجا هست. ‌ اینکه افرادی که دو سوی ماجرا هستند و این بسته‌های ‌امدادی خراب نشود و باد نبرد؛ ‌اما آیا ارتش سوریه‌ این کار را کرد؟ اگر آمریکایی‌ها چنین مستشاری را در سوریه انجام داده بودند، آیا کارگردان فیلم به خودش اجازه می‌داد که نقش آمریکا را حذف کند و نشان ندهد؟ ما آمدیم نقش‌ ایران و شهدایی که در این قضیه داشتیم را حذف کردیم. شخصیت راوی فیلم “احمد” هم خود را سکولار نشان می‌دهد که به‌ ایران آمده و برگشته است. حتی داعش را هم نشان نمی‌دهیم و دختری را نمایش می‌دهیم که داعش با او کاری نداشته است؛ در صورتی که واقعیت سوریه چنین نبود. من می‌گویم چرا ایران در این اثر به تصویر کشیده نشد؟ این را به من جواب دهند. بعد هم اینکه، ابهامات جدی در این‌جا وجود دارد.

من تازه کالبدشکافی نمی‌کنم و دارم لایه‌های رویی آثار را بررسی می‌کنم و سخنی از لایه‌های زیرین نمی‌کنم که چطور اسلام‌زدایی و ایران‌زدایی و ترویج سکولاریسم در این آثار می‌شود.

در مورد آن ۲ فیلم دیگر یعنی “فرزندان شب” و “برادرم نادعلی” هم سوال اساسی دارم و آن‌ اینکه در “فرزندان شب” اگر اسلام داعشی را نشان دادید و خیلی هم خوب، حال چرا اسلام حقیقی را نشان ندادید؟ چرا آمدید همه‌ی احکام اسلام را به نام داعش معرفی کردید؟ اسلام برای خود مباحثی دارد و داعش هم بحث‌هایی دارد؛ نمی‌توانیم بگوییم اسلام‌ این هست. بلکه پیاده شدن احکام توسط داعش است که اشکال دارد. پس نمی‌توانیم بگوییم کل‌ ایدئولوژی حذف!

در مورد “برادرم نادعلی” هم همینطور. پرسش اساسی من‌ این است که آیا ما در مورد تمامی‌ شهدای‌مان‌ این‌طور برخورد کردیم!؟ آیا همه‌ی خانواده‌های شهداء به‌ این شکل مشکل دارند!؟ یعنی ما نمی‌توانستیم یک گزینه‌ی خوب را کنار این بگذاریم!؟ از آن طرف در جامعه، خانواده‌های شهداء به‌ این محکوم می‌شوند که به‌ ایشان سهمیه تعلق می‌گیرد و از این طرف فیلمی‌ که ساخته شده است می‌گوید این‌ها بی احترامی‌ و اذیت شده‌اند. ‌ این نقیصه را منِ جوان اگر فردا جنگ شد و خواستم بروم و بجنگم، چطور باید پوشش دهم؟ برای چه کسی؟ برای جامعه‌ای که در آن فردا با برادرم‌ اینطور برخورد کنند؟ خب پس به جنگ نمی‌روم! بعد اگر همه‌ اینطور فکر کنند، آن وقت آن روحیه‌ی سلحشوری پس چه خواهد شد!؟

لذا پس به نظر می‌رسد که باید یک تجدید نظر اساسی در جشنواره‌داری صورت بگیرد. ‌ این تجدید نظرِ جدی، زمانی صورت می‌پذیرد که خبرگان و دغدغه‌مندان حوزه‌ی جهاد و مقاومت و شهادت بیایند در این بخشِ “شاخه‌های زیتون” ورود پیدا کنند و گزینه و اثر معرفی کنند. حتی نهادهایی که می‌خواهند متولی ساخت و تولید یک اثر شوند، از این عزیزان بهره بگیرند.

من دیروز این فیلمِ آقای “حبیب احمدزاده” را که در ارمنستان کار کرده بود، دیدم. آمده بود و زحمت کشیده بود ولی آیا سیاست کلان جمهوری اسلامی‌ ایران در بحث “قره باغ” را دانسته که‌ این فیلم را ساخته است؟ سینماگرِ ما صرف‌ اینکه برود از ارمنستان بودجه بگیرد و ۲ موقعیت در فیلم خلق کند که نشد حرف!

واقعیت‌ این است که‌ اینها دغدغه است.

انتقاد نخستِ من به دوستان مستندساز است که برای نمونه آیا در “هجده‌هزار پا” نمی‌توانستید یک صحنه‌ی خوب و پرچم‌ ایران هم بگذارید؟ آیا نمی‌توانستید هواپیماهای ما را که برای‌ امدادرسانی به “فوعه و کفریا” می‌روند، طوری نشان دهید که مشخص شود متعلق به کشور ماست تا در تاریخ ثبت شود و بماند؟ حتی‌ این ما بودیم که رفتیم و نیروی هوایی آن‌ها را فعال کردیم. آیا در “فرزندان شب” نمی‌تواستید نوع دیگری از اجرای احکام اسلام را هم نشان دهید؟ یا در مورد مستند “برادرم نادعلی” آیا نمی‌توانستید از کمک‌هایی که توسط حاکمیت به خانواده‌های شهداء تعلق گرفته است هم صحنه‌ای نشان دهید؟

انتقاد بعدی هم به دوستان برگزارکننده جشنواره است که آیا نمی‌توانستند بگردند و فیلم‌های بهتری را پیدا کنند؟ آیا انقدر دست ما خالی هست؟ از آن‌طرف که آن‌همه داریم می‌گوییم فیلم مستند تولید کرده‌ایم.

نفوذ خزنده «اسلام‌زدایی»، «ایران‌زدایی» و «ترویج سکولاریسم» در سینمای مقاومت!

فاش‌نیوز: البته پرچم‌ ایران را در دستان محاصره‌شوندگان “فوعه و کفریا” در فیلم “هجده‌هزار پا” می‌بینیم یا فیلمساز در “فرزندان شب” مشخصاً به سراغ کودک سربازان داعش رفته است و یا در “برادرم نادعلی” کارگردان صرفاً دغدغه‌ی یک خانواده‌ی “شهید گمنام” را به تصویر می‌کشد و تعمیم نداده است.

– قطعاً هیچ اثری مطلق سفید یا سیاه نیست و “هجده‌هزار پا” و “فرزندان شب” و “برادرم نادعلی” نکات خوبی هم دارند اما من از هیچکدامِ‌ این آثار رضایت ندارم. غلبه‌ی سیاهی در این آثار، آن هم در این حوزه‌ی سینمای مقاوت، به نحوی است که نمی‌توانیم از آن‌ها دفاع کنیم و بگوییم می‌توانند در جشنواره‌ی جهانی فیلم فجر نمایش داده شوند. ‌ ایران صاحب‌ این جشنواره است دیگر! حال به عنوان‌ اینکه بگوییم‌ این ۳ اثر، خروجی سینمای مقاومت کشورمان است، این بد است. باز هم من خدا را شکر می‌کنم که فیلمی‌ مانند “کودتای ۵۳” که در جشنواره‌ی مستند سینما حقیقت حضور داشت و تقدیر شد، به‌ این بخش “شاخه‌های زیتون” راه پیدا نکرد.

فاش‌نیوز: از دیگر کم‌داشت‌های جشنواره، به چه موردی می‌توان اشاره نمود؟

– متاسفانه در این جشنواره‌ی جهانی فیلم فجر، ما چنین چیزی نداریم که از هیئت انتخاب نام برده شده باشد. ‌ این‌جا تقریباً دارند مانند جشنواره‌ی فیلم “برلین” عمل می‌کنند که در آنجا دبیر می‌آید، می‌نشیند و فیلم‌ها را می‌بیند و می‌گوید که کدام فیلم بیاید و کدام فیلم نیاید. در “اسکار” می‌گویند شما به ما فیلم پیشنهاد دهید و ما نامزدها را انتخاب می‌کنیم. در اینجا اما دارند گزینشی عمل می‌کنند. پس در اینجا سلیقه‌ی دوستان، ‌ این فیلم‌ها بوده است نه‌ اینکه ضوابط تخصصی و مشخص حاکم باشد. ‌ اینکه‌ این ۳ فیلم مستند بیاید. حال آیا فیلم‌های دیگری می‌توانست بیاید؟ بله؛ می‌توانست. چرا نیامد؟ چون سلیقه‌ی دوستان بوده که نیامده است.

یک بحثی هم که وجود دارد این است که چون در جشنواره‌ی مستند سینما حقیقت به طور نمونه فیلم “هجده‌هزار پا” جایزه هم گرفت، پس بیاوریم در این جشنواره! خب مگر سیاست‌های جشنواره جهانی فیلم فجر مبتنی بر سیاست‌های جشنواره فیلم مستند سینما حقیقت است!؟

نفوذ خزنده «اسلام‌زدایی»، «ایران‌زدایی» و «ترویج سکولاریسم» در سینمای مقاومت!

فاش‌نیوز: ثبت جشنواره‌ی جهانی فیلم فجر در “فیاپف” فدراسیون انجمن‌های تهیه‌کنندگان بین‌المللی فیلم را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

– ثبت جهانی شدن جشنواره ما، یک افتخار برای پرچم‌ ایران و ایرانی است‌ اما باید ببینیم‌ این به واسطه‌ی پرداخت حق عضویت بوده است یا خیر؛ و اینکه باید دید که خروجی‌ این افتخار چه خواهد بود و فیلم‌سازان ما چه ویژگی بهتری برایشان کسب خواهد شد و بازار جشنواره‌ی ایران چگونه خواهد شد. باید دید این بِرَند به چه دردمان می‌خورد. باید دید خودِ “فیاپف” چه موجودیتی دارد. باید دید مواهب‌ این ثبت چه هست و در مقابل، آن‌ها از ما چه خواسته‌اند.

حال‌ اینکه اسم کشورمان در کنار سایر کشورهای دارای جشنواره “الف جهانی” قرار گرفته است، علی‌القاعده باعث خوشحالی است.

اما آنچه در این بین از اهمیت بیشتری برخوردار می‌باشد، این است که بایستی تکلیف خودمان را با جشنواره‌داری، مشخص کنیم. مانند کسی است که یک وزنه ۲۵۰ کیلویی را بلند کرده است، حال چه تفاوتی می‌کند این ثبت شود یا خیر. بنده هنوز یک توانمندی در این جشنواره‌داری ندیدم. شاید من اشتباه کنم‌ اما نخستین بُعدِ توانمدی‌ این است که ما بگوییم مشخصاً در این جشنواره به دنبالِ چه هستیم و چه هدفی را دنبال می‌کنیم. آن وقت است که وقتی مبتنی بر اهداف گام برداشتیم، می‌توانیم بگوییم‌ این جشنواره موفق بوده یا موفق نبوده است.

اینکه ما را در “فیاپف” تایید کردند، خوب بوده یا تایید نمی‌کردند بد بوده است؛ چون چنان هدفی را ندیدم به همین خاطر نه می‌توانم از این تایید شدن خیلی خوشحال شوم و نه نکات پیرامونی برایم خیلی جذابیت داشته باشد.

نفوذ خزنده «اسلام‌زدایی»، «ایران‌زدایی» و «ترویج سکولاریسم» در سینمای مقاومت!

فاش‌نیوز: نسبت فجر انقلاب اسلامی‌ با جشنواره‌ی جهانی فیلم فجر چه می‌تواند باشد؟

جشنواره گیج است و در کلیت فرم برگزاری‌اش معلق می‌باشد. گیج بودنِ جشنواره در این‌ است که شما نمی‌دانید جشنواره جهانی فیلم فجر، جشنواره‌ی انقلاب اسلامی‌ است یا جشنواره‌ی فجر انقلاب جمهوری اسلامی‌ یا جشنواره‌ی فجر ایران یا جشنواره فجر! کدام‌ یک؟ وقتی‌ این را ندانید، خب استراتژی مشخصی هم نمی‌توانید برای آن داشته باشید.

خاطرتان هست که در سال ۹۴ نام جشنواره قرار بود توسط آقای “حجت‌الله‌ ایوبی” به جشنواره بین‌المللی فیلم‌ ایران یا تهران تغییر پیدا کند! عنوان “فجر” از آن برداشته شود! که خیلی صداها برآمد مبنی بر اینکه حق ندارید چنین کاری کنید!

عموماً وقتی گِرِیدِ بین‌المللی برای یک جشنواره می‌آید، یک سری اهداف کلان برای‌ این جشنواره در نظر گرفته می‌شود که به طور نمونه باید بگوییم یک دو سه چهار و پنج ملاک. حال باید با وجود این ملاک‌ها بیاییم بگوییم‌ این فیلم‌ها را در این جشنواره شرکت دهیم. آن‌وقت اگر مطابقت داشت که می‌گوییم دست شما درد نکند و اگر مطابقت نداشت که می‌گوییم چرا این آثار انتخاب شدند. من در حقیقت چیزی به عنوان اهداف کلان در این چند سال برگزاری بخش بین‌الملل جشنواره که از بخش ملی فجر تفکیک شد، ندیدم. بیشتر سلایق حاکم است. چه در دوره‌ی دبیری آقای “رضا میرکریمی” که انتخاب فیلم‌ها توسط شخص دبیر صورت می‌گرفت، چه دوره‌ای که آقای “محمدمهدی عسگرپور” به عنوان دبیر حضور دارند، باز هم مبتنی بر سلیقه است و من چون ملاکی ندیدم، نمی‌توانم قضاوت کنم که‌ این فیلم‌ها، به‌جا به جشنواره آمده است یا به‌جا نبوده است.

فاش‌نیوز: چه پیشنهادی در جهت رشد و تعالی بخش شاخه‌های زیتون جشنواره‌ی جهانی فیلم فجر برای دوره‌های آینده دارید؟

– ما باید یک حلقه‌ی اصلی شورای سیاست‌گزاریِ جامع‌الاطراف و نه رانتی داشته باشیم که‌ ایشان را، هم بدنه‌ی سینمایی کشور و هم بدنه‌ی انقلابی کشور قبول‌شان دارند. ‌ ایشان را بیاوریم که متشکل از افراد خبره و صاحب‌نظر تشکیل شود و بیایند و رصدِ جامع داشته باشند و مبتنی بر این رصدِ جامع، بگویند فیلم‌های حائز شرایطِ حضور در این بخش “شاخه‌های زیتون”‌ این‌هاست. ملاک‌هایی شورایی و خیلی شفاف و روشن ابلاغ شود که مبتنی بر این ملاک‌ها، آن وقت فیلم‌سازانِ داخلی، آثارشان را به جشنواره ارائه دهند و برای شرکتِ فیلم‌های خارجی هم‌ این دوستانی که دائماً در جشنواره‌های بین‌المللی حضور دارند، بیایند مبتنی بر این ملاک‌ها فیلم‌ها را دعوت کنند. ‌ اینکه آن ملاک‌ها چه هست، برمی‌گردد به کارِ کارشناسی ویژه و شفاف.

فاش‌نیوز: بسیار هم عالی. از شما خیلی سپاس‌گزار هستیم که با رویکرد آسیب‌شناسانه و نقادانه به جهت بهبود اوضاع، آراء ارزشمندتان را در اختیار ما قرار دادید.

– خواهش می‌کنم. موفق و موید باشید.

| گفت‌وگو از تورج اردشیری‌نیا

مشاهده خبر از سایت منبع

دفتر سینمایی

آلبوم شعرخوانی سعید بیابانکی منتشر می‌شود


امور موسیقی سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران در تازه‌ترین فعالیت موسیقایی خود آلبومی برگرفته از اشعار سعید بیابانکی را منتشر خواهد کرد.

مشاهده خبر از سایت منبع

دفتر سینمایی

کشمکش برای انتخاب وزیر


مجمع تشکل‌های ملی گردشگری به‌زودی پیشنهادها و نظر مشورتی خود را در ارتباط با وزیر آینده میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی به ستاد سیدابراهیم رئیسی، رییس‌جمهور جدید اعلام خواهد کرد. فعالان گردشگری، صنایع دستی و میراث فرهنگی می‌گویند پس از سال‌ها انتخاب‌های سیاسی، جناحی و رفاقتی در این وزارتخانه، به مدیری پرنفوذ و باقدرت در هیأت دولت نیاز دارند.

مشاهده خبر از سایت منبع

دفتر سینمایی

«دینامیت» از چهارشنبه این هفته به نمایش درمی‌آید – اخبار سینمای ایران و جهان

سینماپرس: مرتضی شایسته دبیر شورای صنفی نمایش بیان کرد که فیلم سینمایی «دینامیت» به کارگردانی مسعود اطیابی از روز چهارشنبه این هفته روانه پرده سینماها می‌شود.

به گزارش سینماپرس، مرتضی شایسته دبیر شورای صنفی نمایش در گفتگو با مهر درباره خرجی جلسه امروز ۷ تیرماه گفت: در جلسه امروز مقرر شد فیلم سینمایی «دینامیت» ساخته مسعود اطیابی از چهارشنبه این هفته به نمایش درمی‌آید.

وی تأکید کرد: طبق رایزنی‌هایی که با صاحبان این فیلم داشتیم، آنها در نهایت رضایت به این امر دادند.

مشاهده خبر از سایت منبع

دفتر سینمایی

کشف اثری عجیب از «ون‌گوگ» در یک کتاب


یکی از آثار غیرمعمول «ون‌گوگ» برای نخستین‌بار در یک کتاب کشف شد.

مشاهده خبر از سایت منبع

دفتر سینمایی

جامعه فیلمسازی ما از شخصیت‌ها و قهرمانان عقب است و نتوانسته‌ایم همپای قهرمانان خود را بالا بکشیم – اخبار سینمای ایران و جهان

سینماپرس: جلیل سامان کارگردان مجموعه تلویزیونی «زیرخاکی» با اشاره به ساخت سریال درباره قهرمانان ملی بیان کرد که شجاعت ساخت این آثار در میان مدیران وجود ندارد.

به گزارش سینماپرس، سال‌هاست که درباره بسیاری از قهرمانان ملی و میهنی‌مان فقط حرف زده‌ایم، برنامه ساخته‌ایم، منبر رفته‌ایم، سخنرانی‌ها در رثای شان کرده‌ایم و نهایت کاری که کرده‌ایم مستندهایی درباره آنها ساخته‌ایم که مخاطب خاص خودشان را دارند. اما خیل زیاد سریال‌های آپارتمانی و کمدی‌ها و ملودرام‌های ما کمترین دغدغه‌ای نسبت به شخصیت‌هایی که زندگی‌هایی را تکان داده‌اند جزء جزء کشور را ساخته‌اند و اندیشه‌هایی را متحول کرده‌اند نداشته است.

امروز سالگرد هفتم تیر است و شهید بهشتی یکی از همین سرمایه‌هاست که سال‌هاست قرار است کاری درباره وی نوشته یا ساخته شود اما هنوز سریالی در تلویزیون به خروجی نرسیده است. جلیل سامان یکی از کارگردانان دغدغه مند تلویزیون است که جزو معدود کسانی بود که تصویری واقعی از منافقین و در قالب یک سه‌گانه ملودرام ارائه کرد. او اگرچه با «زیرخاکی» سراغ یک اثر کمدی و مفرح رفت اما باز هم از دغدغه‌های جدی غفلت نکرده است. از آرمان‌هایی چون «بیت‌المال» که امروز ملاحظه مسئولان نسبت به آن به یک حسرت برای مردم بدل شده است تا حضور منافقین و فرصت طلبان و نفوذی‌هایی که هر از گاهی نام یکی شان از پشت پرده‌های سیاست افشا می‌شود.

جلیل سامان در گفتگویی کوتاه درباره چرایی ساخته نشدن سریال‌هایی با محور قهرمانان ملی و شخصیت‌های انقلابی می‌گوید و از مولفه‌هایی پرده برمی‌دارد که باعث شده است کمتر این سریال‌ها به تولید برسند. مولفه‌هایی که یک طرفش شجاعت مدیران را می‌طلبد و طرف دیگرش فیلم‌سازانی که پای کار باشند.

* شاید سریال‌های مختلفی درباره انقلاب و وقایع جنگ و انقلابی ساخته شده باشد اما کمتر سریال ماندگاری درباره شخصیت‌هایی چون شهید بهشتی، شهید چمران، شهید همت و… داشته‌ایم و حتی به برخی هیچ اشاره‌ای هم در فیلم و سریالی نشده است. چرا؟

یک مدیریت شجاع نیاز است. مدیریت فرهنگی شجاع.

* در راس سازمان صداوسیما یا در شبکه‌ها؟

هم در راس سازمان و هم در ذیل آن. باید مدیرانی داشته باشیم که شجاعانه به دل کار بروند که حتی اگر فیلمساز طبق نظر خودش تغییراتی هم در درام مرتبط با شخصیت مورد نظر و به دلیل ضرورت‌های دراماتیک قصه لحاظ کرد مشکلی پیش نیاید و اگر کسی گلایه‌ای داشت سازمان مقاومت کند.

در کلی‌ترین شکل مدیران باید دفاع کنند و نترسند. در همین کار هم ما ممیزی‌هایی داشتیم که مدیران نگران بودند اینها چه بازخوردهایی خواهد داشت.

* غیر از شوخی‌ها و طنازی‌ها؟

بله مثلاً در قسمت مرتبط با بنیاد مستضعفان. دقایق اندکی حذف شد البته کلیت مطلب ادا شد. شجاعتی می‌خواهد که گاهی دارند و گاهی هم نیست. به خود ما فیلم‌سازها هم برمی‌گردد. ما بلد نیستیم. در خیلی از جاها پول و امکانات هم در اختیار قرار گرفته است و ملاحظات سیاسی هم وجود نداشته است اما نساخته‌ایم، این درباره خیلی از شخصیت‌ها صدق می‌کند.

خیلی افراد بزرگی در کشور داشته‌ایم که می‌توان به آنها پرداخت. افرادی مثل شهید همت، شهید صیاد شیرازی. به هر حال وقتی روی چهره‌های آن دوران دست می‌گذارید. تعدادشان خیلی فراتر از انگشتان دست است. اما اگر به همین زمان فعلی برگردیم و بخواهیم درباره شخصیت‌های زمان حال سریال و فیلم بسازیم به تعداد انگشتان یک دست هم نمی‌رسند * یعنی دغدغه‌اش از طرف فیلمساز نبوده است؟

یا دغدغه یا توانایی. شما فکر می‌کنید ما فیلمسازان در چه سطحی هستیم؟ هر کاری دلمان بخواهد بلدیم؟ این‌طور نیست. ما همه نوآموزیم، داریم تجربه می‌کنیم. نمی‌شود گفت ما بلدیم و حالا سازمان و یا فلان نهاد نمی‌خواهد. خیر من معتقدم. خیلی‌هایمان بلد نیستیم و حتی اگر آزادمان بگذارند نمی‌توانیم بسازیم. البته امیدوارم به همکاران برنخورد. من در وهله اول خودم را می‌گویم بعد سایرین.

* خود شما غیر از شهید چمران درباره چه شخصیت‌هایی دوست داشته‌اید سریال بسازید و پیش نیامده است؟

شهید چمران و امام موسی صدر در کنارش، این‌ها خیلی حرف داشته‌اند درباره امروز و گذشته و حتی فردای ما. الگوهای شخصیتی بودند که می‌توانستند خیلی از جوانان ما را از برخی مسیرها پرهیز دهند.

* چه شخصیت‌های دیگری هستند که بخواهید به زندگی آنها بپردازید؟

واقعیت است که خیلی افراد بزرگی در کشور داشته‌ایم که می‌توان به آنها پرداخت. افرادی مثل شهید همت، شهید صیاد شیرازی. به هر حال وقتی روی چهره‌های آن دوران دست می‌گذارید. تعدادشان خیلی فراتر از انگشتان دست است. اما اگر به همین زمان فعلی برگردیم و بخواهیم درباره شخصیت‌های زمان حال سریال و فیلم بسازیم به تعداد انگشتان یک دست هم نمی‌رسند در حالی که گذشته ما پر بوده است از این افراد.

* چقدر همه آن‌ها را می‌توان به درام درآورد؟

برخی از شخصیت‌ها را نمی‌توان به درام آورد. شخصیتی مثل شهید مطهری اگرچه شخصیت بزرگی است اما دنیای او دنیای اندیشه و تفکر است و خیلی اکت محور نیست که وجه بیرونی داشته باشد و پرداختن به آنها خیلی سخت است. اما شخصیت‌هایی که به جنگ رفته‌اند. شخصیتی مثل چمران که زندگی او کش و قوس‌های زیادی داشته است، عشق او، فرزندی که از دست داده است؛ اینها خیلی جذابیت دارد.

* شما دو سال برای شهید چمران وقت گذاشتید و بعد به خروجی نرسید هنوز این انرژی را دارید که عمر و وقت خود را برای نگارش چنین فیلمنامه‌هایی هزینه کنید اما به سرانجام نرسد؟

یکی از دوستان یک بار به من حرفی زد و گفتند «کار خیلی بزرگ در سازمان شدنی نیست» اگر هم بخواهد بشود باید عمر زیادی برای آن بگذارید. مختار چند سال طول کشید؟ آیا همه فیلمسازان حاضرند ۱۰ سال از عمر خود را هزینه کنند؟ من به شخصه حاضر نیستم.

* یعنی اتفاقاتی که برایتان رخ داده است باعث شده است چنین سرمایه‌گذاری‌ای نداشته باشید؟

من از فردای خودم خبر ندارم و اصلاً نمی‌دانم می‌توانم ۱۰ سال دیگر عمر کنم یا خیر. بازیگران را هم باید متقاعد کرد. باید پروداکشن مشخصی داشته باشد و حتی اگر قرار باشد بیگ پروداکشن انجام دهید همان هم یک دوره زمانی مشخص داشته باشد.

* البته همین الان با مدت زمان کمتر و سریال‌هایی با پروداکشن های کوچک‌تر در حال ساخت است مثلاً هادی حجازی‌فر سریالی درباره شهید باکری دارد اما به نظرتان اینها استثناست یا یک فرایند و پروسه است که سازمان می‌خواهد درباره افراد بیشتری انجام شود؟

وقتی دارد کارهایی انجام می‌شود یعنی امکانپذیر است. نظری ندارم که الان پروسه است یا نیست به خود من هم برای ساخت زندگی برخی از شخصیت‌ها پیشنهادهایی انجام شده است. ولی واقعیت این است که کننده‌هایش الان نیستند. من دوست دارم درباره فلان شخصیت بنویسم اما چه کسی قرار است نویسنده‌اش باشد؟ روی هر نویسنده‌ای دست می‌گذارید ۱۰ کار در دست دارد و شاید اصلاً این شخصیت‌ها دغدغه‌اش نباشد. باید کسی باشد که حداقل یک سال از زندگی‌اش بگذرد و همه چیز را رها کند، کار دیگری هم انجام ندهد و فقط بنویسد. ممکن است عده‌ای هم این مدلی باشند اما آیا اینها توانمند هستند؟

* خود آن پیشنهادها چقدر برای سازمان دغدغه است که بخواهند همه شرایط را برای نویسنده و کارگردان فراهم کنند؟

واقعیت این است که تمایل وجود دارد اما زمینه‌هایش فراهم نیست. سازمان به طور مثال می‌خواهد درباره هفت شهید سریال بسازد. شما همین الان همزمان هفت کارگردان و هفت نویسنده نام ببرید. این هفت پروژه حداقل ۷۰ بازیگر می‌خواهد ولی نیست. ما محدود هستیم جامعه فیلمسازی ما از شخصیت‌ها و قهرمانان عقب است و نتوانسته‌ایم همپای قهرمانان خود را بالا بکشیم. این‌جوری نیست که بگویم همه چیز تقصیر تلویزیون است. پیش از این هم گفته‌ام به طور مثال تهیه کننده خیلی در این موارد اهمیت دارد. آقای رضا نصیری نیا که «زیرخاکی» را تهیه کنندگی کرده است اگر الان بگوید ما می‌توانیم چمران را بسازیم، من هم می‌گویم سلمنا. یعنی کسی باید باشد که انگیزه را در شما به وجود بیاورد.

* یعنی بدانید از طرف تهیه‌کننده یک انرژی کامل و پیش برنده برای انجام کار و حتی مقاومت در پخش وجود دارد.

باید زمینه لازم وجود داشته باشد اگر برای همین زیرخاکی ما فصل دوم را ساختیم چون تهیه کننده گفت همه چیز فراهم است. ضمن اینکه اولویت خودم هم به عنوان کسی که حسم درگیر کار می‌شود وجود دارد فکر می‌کنم باید کمی فاصله بگیریم.

* فکر می‌کنید فصل سه «زیرخاکی» را می‌توان با توجه به دهه نود ساخت؟

تردید دارم. اگر من وجه سیاسی زمان حال را نگویم و صرفاً قصه‌ای را از زندگی فریبرز بیان کنم جذابیتی ندارد. ولی اگر این قصه را در بستری سیاسی تعریف کنم که منطق داستان هم بر همین اساس بوده است روایت جذابی می‌شود.

* و درباره روایت این زمان تردید دارید؟

بله من درباره حالا حرف دارم و اصلاً بخشی از ایده «زیرخاکی» به زمان حال برمی‌گردد منتها من فعلاً آن بخش را مسکوت گذاشته و واردش نشده‌ام.

* دقیقاً مخاطب فکر می‌کند شما بذری را کاشته‌اید که هنوز برداشت نشده است.

همینطور است این قصه ادامه دارد و در ادامه جزئیات عجیب و غریبی برای شخصیت‌ها به وجود می‌آید.

* فکر نمی‌کنید با تمام شدن سریال در دو فصل حرف شما الکن می‌ماند؟

نه الکن نمانده است. من در هر قصه‌ای سعی می‌کنم اهدافی برای خود تعریف کنم که به آنها رسیده‌ام. ماجرای جن و… این روزها خیلی جدی شده است و خیلی‌ها به دلیل مشکلاتی که دارند به رمالی مراجعه می‌کنند.

* سریال «احضار» در ماه رمضان هم تمرکزش را روی همین موضوع گذاشته بود.

واقعیت این است که من نمی‌دانستم چنین سریالی در حال ساخت است و پخش نزدیک این دو سریال را خیلی دوست نداشتم ولی اگر احضار می‌گفت چنین چیزهایی وجود دارد من کلاً نفی کردم و گفتم حقه بازی است. من خواستم روی حقه بازی بودن این جریان تاکید کنم.

* در «احضار» می‌گفت وجود دارد اما شیطان است.

بله من روی جنبه‌های معنوی آن تاکیدی نداشتم و به جنبه‌های اجتماعی پرداختم که عده‌ای سراغ فریب و سرکیسه کردن دیگران می‌روند. یا در این سریال به رفاقت‌های دهه ۶۰، یا شروع جنگ و… پرداختم. اهداف کوچک و خردی داشتم که در طول کار به آنها دست پیدا کردم. اینکه حال تکلیف افرادی مثل اسکندر چه می‌شود مساله سریال نیست. ما می‌دانیم که افرادی مثل اسکندر الان هستند در راس امور هستند. منافقین الان هستند پس چه لزومی دارد من داستان آنها را تمام کنم.

* و دوست ندارید نقطه پایان بر حضور افرادی چون منافقین بگذارید؟

نقطه پایان حضور این افراد به شکل واقع‌گرایانه اتفاق نیفتاده است. اینکه بگوییم اتفاق افتاد و تمام شد کات. مثل خیلی از احزاب سیاسی که جمع شدند و رفتند. نهضت آزادی الان جمع شده است. مهم این است که بیننده اقناع شود. فکر می‌کنم پایانی که پژمان جمشیدی و هومن برق نورد در جبهه توسط عراقی‌ها دستگیر شده‌اند و می‌روند و فریبرز لباس یکی از درجه دارهایشان را پوشیده است خودش در ذهن مخاطب کلی خنده می‌گیرد و خودم هم فکر می‌کنم این، پایان درستی است.

* فعلاً می‌خواهید استراحت کنید یا قرار است درباره فصل سوم سریال فکر کنید؟

من باید اول خود را پیدا کنم. هر قصه‌ای و هر فیلمی برای مخاطب عین سلوک است و من هم با ساخت این آثار خودم را بیشتر می‌شناسم. الان هم باید بررسی کنم ببینم من چطور آدمی هستم و کجای کار قرار گرفته‌ام.

* و نگرانی‌ای هم که از کمدی داشتید دیگر به نظرم رفع شده است؟

بله همان فصل اول ریخت. خود سازمان البته خیلی می‌ترسید و فقط اعتماد کرد. البته نه همه مدیران بخشی از مدیران اعتماد کردند. عده‌ای می‌گفتند سامان یک جوک هم نمی‌تواند بگوید چطور می‌خواهد کمدی بسازد و حتی می‌گفتند خبرش هم خنده دار است و خواست خدا بود که کار خوب پیش رفت.

* این باعث شده است که فقط به کمدی فکر کنید؟

نه قرار نیست صرفاً به کمدی فکر کنم، بستگی دارد چه موضوعی مرا درگیر کند و البته به نیاز مخاطب هم برمی‌گردد.

*مهر

مشاهده خبر از سایت منبع